ابلجلد: 2نويسنده: آذرتاش آذرنوش
شماره مقاله:760
اِبِل، به معنى شتران، گلة شتر، و نيز شتر. اين كلمه از واژههاي كهن سامى
است و در عربى جنوبى و عبري به صورت BL و در سريانى به صورت eblota (جمع)
(مشكور، ذيل ابل) آمده است. شتر در هزارة دوم پيش از ميلاد، اهلى شد و
نوعيك كوهانة1 آن بيشتر در عربستان پرورش يافت و به همين جهت، گاه آن را
«شتر عربى» خواندهاند. نوع دو كوهانه را به سبب انتشار در «باختر» شتر
باختري2 مىنامند.
اين حيوان، به سبب مقاومت شگفت در برابر بى آبى و گرما، در جهان عرب از
اهميت فراوان برخوردار شد: هم حيوان سواري و باربري بود، هم عامل مهمى در
جنگ، علاوه بر اين از پشمش پوشاك فراهم مىآمد و از گوشتش خوراك، و حتى
استخوانش زمانى مورد استفادة كاتبان قرار گرفت. اين ويژگيها باعث شد كه شتر،
يار جدايىناپذير عربها گردد، به داشتنش فخر كنند، آن را به اشعار زيبا بستايند
و حتى به آن تغزل كنند و آن رابه نامهاي زيبا بخوانند. اينهمه اعتبار از
يكسو، و انتشار فراوان آن در ميان قبائل گوناگون عربستان از سوي ديگر،
موجب شد كه صدها نام (از اسم و صفت) براي شتر فراهم آيد كه برخى به
جمعآوري آنها پرداختهاند (نك: لغت نامه، ذيل شتر).
لفظ ابل، به شيوة تقريباً يكسانى در همة كتابهاي لغت مذكور است (نك: ازهري،
15/387؛ جوهري؛ ابن سيده؛ ابن منظور؛ فيروزآبادي؛ زبيدي؛ به ويژه لين و
بلاشر). از مجموعة توضيحات لغوي، چنين برمىآيد كه ابل، اسم جمع است و
احتمالاً در آغاز، شكلهاي ديگري چون تثنيه و جمع، نيز معناي مفرد نداشته و
از نظر مطابقت با فعل و صفت از قاعدة يگانهاي پيروي نمىكرده است ( 2 EI،
ذيل جمع3). بنابراين، سخن سيبويه كه مىگويد آن را صيغة جمعى نيست، شايد
بر آن دلالت كند كه برخى مشتقات كلمه، بر اثر تحولات متأخرتر پديدار شده
باشند. با اينهمه لازم است يادآور شويم كه در كتيبههاي قوم ثمود - كه
زبانشان يكى از لهجههاي عربى شمالِ غربى بوده - لفظ ibl مانند عِجل، جمل،
رُبّاح و بعير، بر «يك شتر نر» اطلاق شده است (براندن، .(44 بنابراين
مىتوان تصور كرد كه ابل در معناي مفرد مذكر، استعمالى كهن داشته است كه
اندك اندك فراموش گرديده و مفهوم اسم جمع يافته است، چنانكه در زمان
سيبويه، تقريباً اثري از آن معنى كهن باقى نمانده بود.
ابل، كه گاه به سكون باء، اِبْل (از باب تخفيف و بخصوص در شعر) آمده
است، از آنجا كه معنى جمع دارد و بر غير انسان دلالت مىكند، قاعدتاً بايد با
فعل و صفت مؤنث، گاه جمع و گاه مفرد، مطابقت كند، اما چنانكه اشاره شد،
آن را به معنى يك شتر (مفرد) نيز به كار برده و ناچار از آن قاعده خارج
شدهاند. كوچكترين جماعتى كه مىتوان نام ابل را بر آن اطلاق كرد، صِرْمة
است كه 30 شتر را شامل مىگردد. كوچكتر از آن را ذَود گويند كه بين 3 تا 9
شتر است . سپس هَجْمه است كه از 40 شتر به بالا را دربر مىگيرد. پساز آن
هُنَيده يعنى گلة صدتايى قرار دارد.
مشتقات: مىتوان مشتقات ابل را در 3 بخش اسم، صفت و فعل بررسى كرد.
اسم: مصغر ابل، اُبَيْلة (= دستة كوچك شتر) و منسوب به آن، اہبَلّى است كه
در آن اكسرة باء را به فتحه تبديل كردهاند تا از تتابع كسرهها پرهيز كرده
باشند، اگرچه دو لفظ اہبِلّى را هم ذكر كردهاند (بلاشر). تثنية آن اِبِلان (=
دو دسته شتر، يا دو گله شتر كه هر يك با چوپان ديگر رفته باشد) و جمع آن
آبال، بسيار نادر است، اما همة كتابهاي لغت آن را آورده و «دستههاي شتر» (و
نه شتران) معنى كردهاند. شكل غريب تر اَبِيل (مانند عَبد<عَبيد) را نيز
برخى آوردهاند (زبيدي؛ فيومى).
اسم مكان نيز از ابل ساختهاند: مَأْبَلَة (= جايى كه شتر بسيار دارد).
همچنين احتمال مىرود كه كلمههاي اَبِلَة، اِبالَة، اِبلاة، اِبِلَّة و
اُبُلَّة به معنى گروه و قبيله از همين لفظ مشتق شده باشد (بلاشر).
صفت: از لفظ ابل، صفت تفضيلى و عالى ساختهاند: آبَلُ الناس (= ماهرترين
مردمان در نگهداري شتر). شتردار را صفات ديگري نيز از همين لفظ دادهاند: رجل
اَبِل، و اُبّال يا رحل آبِل بِلاءِبل (= ماهر در كار شترداري). سپس نظر به
اهميت مادي شتر، گوئى لفظ ابل، به معناي ثروت ومال بهكار گرفتهشدهاست،
چهگويند: اَبِل مال½(= مالدار، ماهر در گردآوري مال). صيغة مبالغة آن
اَبّال، (= شتربان) است. از ابل، صفاتى براي خود آن لفظ نيز آمده است:
ابلٌ مُؤَ بَّلة (= شتر بسيار، گلة بزرگ شتر)؛ اِبِلٌ اُبَّل (= شتربسيار،
شترانى كه به دلايلى رها شدهاند و كسى از آنها استفاده نمىكند)؛ اِبِل
اُبّال (= شتربان بسيار)؛ اِبِل أوابِل (= شترانى كه به رطوبت گياه بسنده
كرده و آب نمىنوشند، شتران كهنسال رها شده)؛ اَبِلَة (= ماده شتري كه بچة
بسيار آرد)؛ اِبَّوْل (= گله شتر).
فعل: فعلهايى كه از اين كلمه مشتق كردهاند، بسيار متعدد، اما تقريباً همه
مهجور و كم استعمال بودهاند و امروزه به كلى متروك شدهاند: ثلاثى مجرد:
اَبِلَ -ُ، و نيز اَبَلَ -ُ، مصدر: اَبالة (سيبويه، اِبالة را پيشنهاد مىكند،
چون مانند اہمارة، بر كاري دلالت دارد)؛ اَبَلَاً، اَبَلَةً (= نيك شترداري
كردن، و از آنجا، نيك گوسفندداري كردن، نك: ابن سيده؛ فيروز آبادي)؛ نيز
الاِبالة (= نيك مال داري كردن). گويند: هو حَسَنُ الاہبالة (زبيدي؛
زمخشري)؛ همان دو فعل با مصدر اَبَلاً و اُبولاً (= فزون شدن اشتران)؛
اَبَلَ -ِ (= وحشى شدن شتر، تنها به بيابان رفتن او)؛ همين فعل با مصدر
اُبولاً (= در محل چرا ماندن، برآمدن و بلند شدن گياه، چنانكه شتران از آن
بخورند)؛ اَبَلَ -ُ و -ِ اَبْلاً و اُبولاً (= نيك چريدن و از آب به رطوبت
گياه بسنده كردن، قس: اَبِل و تَأبَّل). به نظر لين، همين معنى گسترش
يافت و در مورد «مردي كه از همسر خويش كناره مىگيرد» استعمال شده است. نيز
از همين جا، قالب اَبُل -ُ ابالة الرجل به معنى از دنيا كناره گرفتن، تارك
دنيا شدن گرديده است، اما بايد متذكر شد كه از لفظ اِبِل در اين معنى، با
اِبِل و مشتقات آن هيچ رابطهاي ندارد، زيرا از الفاظ سريانى ebal etebel, و
abilo به صورتهاي اَبَل (= زهد)، تأبلّ (= اندوه) و اَبيل (= راهب) در عربى
راه يافته (نخله، 172) و نيز مىدانيم كه ابيل، لفظى جاهلى و بسيار كهن
است، بنابراين اشتقاق اَبُلَ از اين الفاظ سريانى، طبيعىتر مىنمايد.
باب تفعيل: اَبَّل يُوْبَّل تابيلا (= شتر فراهم آوردن، شتر به چنگ آوردن،
كثرت يافتن شتران، نيك از شتر نگهداري كردن).
باب مفاعله: اَبَلَ ايبالا به معنى اَبَلَ -ِ، اَبْلاً (= نيك از شتر
نگهداري كردن).
باب تفعل: تَأبَّل تَأَبُّلاً (= بسنده كردن اشتر از آب به گياه)،
تَأَبَّل اِبِلاً (= شتر فراهم كردن، شتر به دست آوردن).
باب افتعال: [ائتبل] لاَياْتَبِل (= از شتر نيك نگهداري نمىكند، بر پشت شتر
استوار نيست)، (از ذكر صيفههايى كه در قاموسهاي اصلى نيامده است، خودداري
شد).
لفظ ابل، دوبار در قرآن كريم آمده است: « وَمِنِ الاِْبِلَ اثْنِيْنِ»
(انعام/6/144)، «أَفَلاَ يَنْظُرونَ اہلَى الاِبلِ كَيْفَ خُلِقَتْ» (غاشيه
/88/17). در آية اخير، مفسران ابل را به معناي معروف آن آورده و اشاره
كردهاند كه برخى آن را به ابر و پارههاي پراكندة آن در آسمان تفسير
كردهاند (راغب، 3)، اما جاحظ، با نوعى تمسخر، از اين نظر انتقاد مىكند
(3/343).
مآخذ: ابن سيده، محكم؛ ابن منظور، لسان؛ ازهري، محمد، تهذيب اللغة، به
كوشش ابراهيم الابياري، قاهره، 1967م؛ جاحظ، عمرو، الحيوان، به كوشش
عبدالسلام هارون، قاهره، 1357ق؛ جوهري، اسماعيل، الصحاح؛ راغب اصفهانى،
حسين، معجم مفردات الفاظ القرآن؛ زبيدي، تاج العروس؛ زمخشري، محمد، اساس
البلاغه؛ فيروآبادي، محمد، قاموس؛ فيومى، احمد، مصباح المنير؛ قرآن؛ لغت
نامة دهخدا؛ مشكور، محمد جواد، فرهنگ تطبيقى...؛ نخله، رفائيل اليسوعى، غرائب
اللغة العربية، بيروت، 1960م؛ نيز:
Blach I re, R., Chouemi, Denezeau, Dictionnaire arabe - fran 5 ais - anglais,
Paris, 1967; Branden, Alb. von den, Histoire de Thamoud, Beyrouth, 1960; EI 2 ;
Lane, E. W., Arabica - English Lexicon, Lonlon, 1863. آذرتاش آذرنوش تايپ مجدد
و ن * 1 * زا