شماره مقاله:509
آمُلي، عزالدين يا شمسالدين محمدبن محمودبن محمدبن علي بن يوسف الکاکياني الخوراني
الانزاني (د 753ق/1352م)، دانشمند و نويسنده بزرگ شيعي مذهب (آقابزرگ، الذريعه،
17/240، به نقل از کاشف المعاني به خط آملي). قاضي نوراللـه شوشتري (2/213-216)
تشيع وي را به ادل? گوناگون ثابت کرده است.
از سرگذشت او چندان اطلاعي در دست نيست، حتي دربار? تاريخ وفاتش اختلاف است (جنيد،
451: هفتصد و پنجاه و...؛ بغدادي، 2/159: 753ق/1352م؛ آقابزرگ، الذريعه، 24/241:
752ق؛ همو، طبقات، 203: 753ق؛ GAL, I/597: 753ق؛ آربري، VI/47: 756ق).
از منابع موجود و از آنچه در نفائس الفنون او ميتوان يافت، چنين بر ميآيد که وي
چندي در تبريز به سر برده (2/151) و به شهادت جنيد شيرازي که با وي معاصر بوده، در
مدرس? غازاني? تبريز به کار تدريس پرداخته است (ص 450). احتمالاً اندکي پس از ايجاد
مدرس? سلطانيه و تأسيسات وابسته به آن در حدود سال 710ق/1310م، به شهر سلطانيه که
به گفت? خود او در 704ق/1304م بنياد نهاده شده بود روي آورده است (2/257، 261).
بيگمان آملي در محضر علام? حلي (648-726ق/1250-1326م) که از علماي درگاه الجايتو
بود (آملي، 2/259)، دانش آموخته است. آقابزرگ تصريح ميکند که وي از متخرّجان مدرس?
سيّار علامه بوده است و ميافزايد که او نسخهاي از کتاب کشف المراد استاد را در
المدرسه السيار? کرمانشاه تحرير کرده و آن را در 20 محرم 713ق/17 م? 1313م به انجام
رسانده است (طبقات، 204؛ همو، الذريعه، 18/60). وي علاوه بر اين، کتاب کاشف المعاني
استاد ديگرش، عبادبن احمدبن اسماعل گلستانه، را نيز در 726ق/1326م استنساخ کرده است
(همو، طبقات، 204).
آملي در سراسر دوران الجايتو و جانشينش سلطان ابوسعيد بهادر (716-736ق/1316-1336م)
در مدرس? سلطانيه به کار مدرسي اشتغال داشت و ظاهراً مورد تکريم هر دو پادشاه بوده،
و وي از آنان با اکرام تمام نام برده است (آملي، 2/259-261). پس از ابوسعيد،
آرپاخان (آملي، 2/263؛ ارپاکون) به جاي او نشست. در خلال سلطنت چندماه? او اوضاع
کشور پريشان شد و هرج و مرج و قتل و غارت اوج گرفت. شايد گلايههايي که او از فرو
کشيدن کار علم و رونق جهل دارد (همو، ¼-5، 2/263)، به همين دوران مربوط باشد.
احتمالاً وي تا سال روي کار آمدن ابواسحاقبن محمودشاه در فارس (742ق/1341م) در
سلطانيه مانده و وقت خود را سراسر وقف نگارش نفائس کرده است. اندکي پس از آنکه
«منشور سلطنت به نام خدايگان» ابواسحاق زده شد، وي با کتاب نفائس که گويا در آن
تاريخ به پايان رسيده بود، آهنگ درگاه او کرد (همو، 1/6-8).
از زندگي او در شيراز هم چيزي نميدانيم. ظاهراً وي در آنجا مورد احترام سلطان و
اهل علم بوده و در اواخر زندگي به تأليف شرح قانون ابنسينا پرداخته و چنانکه از
کهنترين نسخ? موجود بر ميآيد، آن را در 753ق/1352م به پايان رسانده است (مشکوه
3(2)/779).
از آملي چندين کتاب به جاي مانده است:
1. نفائس الفنون في عرائس العيون دائرهالمعارفي است که در دو بخش (علوم اوايل و
علوم اواخر) به فارسي تنظيم شده است. وي آن را قبل از 736ق/1336م آغاز کرده و در
حدود 742ق/1341م به پايان رسانيده و به ابواسحاقبن محمودشاه در شيراز تقديم داشته
است (آملي، 1/7-8). نفائس که گويا براي تدريس به طلاب مدرس? سلطانيه تأليف شده، در
سد? 1ق/17م شهرتي گسترده يافته است (کهنترين نسخ? موجود ظاهراً در 809ق/1406م
تحرير شده است). از اين کتاب نسخههاي بسياري در دست است که بيشتر آنها متعلق به
قرن 11ق است (نک: منزوي، 1/691-693). اينک تقريباً هيچ کتابخانهاي در ايران نيست
که نسخهاي از آن نداشته باشد. نفائس نخستينبار در 1309ق/1982م (تهران، ملاباقر
خوانساري، چاپ سنگي) انتشار يافت و باز در 1377-1379ق/1957-1959م (تهران، اسلاميه)
در 4 جلد منتشر گرديد. در 1352ش، پرويز ثروتيان، فرهنگ اصطلاحات و تعريفات آن را
تدارک ديد (دانشگاه تبريز). علاوه بر اين، بخش «تعبير الرؤيا»ي اين کتاب، تحت عنوان
تعبير خواب جداگانه (تهران، 1320ق/1902م) چاپ سنگي شده است (مشار، چاپي فارسي).
مؤلف خود، نفائس را براي سلطان ابواسحاق خلاصه کرده و آقابزرگ (الذريعه، 20/215) به
نسخهاي از آن زير عنوان مختصر نفائس الفنون، موجود در کتابخان? آستان قدس، اشاره
کرده است. همچنين آقابزرگ زير عنوان الفلاحه، تأليف سيدمحمدهاشم خوانساري، نوشته که
آن ملخصي است از نفائس الفنون و ازهار الجنان (الذريعه، 16/302). با اينهمه کتاب به
چاپ علمي تازهاي نيازمند است.
2. شرح قانون ابنسينا: آملي اين شرح را در محرم 753ق/ژانوي? 1352م نوشته است. وي
در مقدمه اشاره ميکند که هيچيک از شروح کتاب را شايسته نيافته و تنها به شرح
قطبالدين شيرازي توجه داشته که آن هم در باب کالبد شکافي نارساست (مشکوه، 3/778).
کثرت نسخههاي شرح قانونِ وي بر دقت علمي و روشني بيان آملي در آن کتابت دلالت
دارد. کهنترين نسخ? موجود از اين کتاب، نسخ? دانشگاه تهران است که ظاهراً در همان
سد? 8ق/14م تحرير شده است (مرکزي، خطي، 3/777). دربار? نسخههاي ديگر، مراجعه شود
به فهرست خطي دانشکد? پزشکي (رهآورد، 268) که به 6 نسخه در ايران و 6 نسخه نيز در
خارج ايران اشاره کرده است. براي تکميل اين فهرست، رجوع شود به بروکلمان (GAL, S,
I/1824)؛ ملک، 1/425؛ جامعه، 2(1)/27، 3(1)/77، 4(1)/198؛ آصفيه، 2/73. بروکلمان
(همانجا) به چاپ آن در لکهنو در 1255ق/1839م و نيز همراه با حاشي? حکيمعلي گيلاني
در لکهنو، چاپخان? علويهخان (1265 و 1268ق/1849 و 1852م) در دو جلد اشاره ميکند
(نيز نک: مشار، چاپي عربي).
3. شرح بر کليات طب ايلاقي (از شاگردان ابنسينا، د 536ق/1142م): نسخهاي از آن که
در 849ق/1445م تحرير شده، در کتابخان? مدرس? فاضلي? مشهد موجود است (ص 240).
بروکلمان (همانجا) نيز به نسخهاي از آن در سليمآغا (شم 871) اشاره ميکند (نيز
نک: مرکزي، خطي، 4/795).
4. کتابي منسوب به او که شرحي بوده بر مختصر الاصول ابن حاجب (570-646ق/1174-1248م)
و ظاهراً وي آن را در جواني، و در دفاع از شيعه و رد عضدالدين ايجي نگاشته است
(شوشتري، 2/214؛ آقابزرگ، الذريعه، 14/56).
آملي فارسي را روان و روشن و بسيار دقيق مينوشت و شيو? کلي او همان شيو? دانشمندان
سدههاي 7 و 8ق/13 و 14م است و با اسلوب خواجه نصيرالدين طوسي و قطبالدين شيرازي
تشابه بسيار دارد و حتي در مقدمه و بابهاي ادب و شعر نفائس، تمايلي به سجعپردازي
مشهود است. با اينهمه، در جاهاي ديگر، خاصه در مسائل علمي، بيان مقصود به زباني
ساده بيشتر مورد توجه او بوده است. در ابواب تاريخ و ادب، عبارات فارسي او از
استواري و اصالت برخوردار است، اما در برخي موضوعات چون رياضيات، هندسه، نجوم و
موسيقي تأثير زبان عربي در نثر وي محسوس است. اشعار فارسي و عربي متعددي که سروده و
در مقدم? کتاب يا بابهاي ادبيات افزو.ده، همه صحيح و دقيق، اما خالي از هنر شاعرانه
است (قس: صفا، 3(2)/1275).
مآخذ: آستان قدس، فهرست، 8/384؛ آصفيه، خطي، 2/73؛ آقابزرگ، الذريعه، همو، طبقات
الاعلام الشيعه، (قرن 8)، بيروت، 1975؛ آملي، محمدبن محمود، نفائس الفنون، به کوشش
ابوالحسن شعراني، تهران، 1375-1379ق؛ بغدادي، اسماعيل پاشا، ايضاح المکنون،
استانبول، 1366ق، 1/663؛ ثروتيان، بهروز، فرهنگ اصطلاحات و تعريفات نفائس الفنون،
تبريز، 1352ش، مقدمه؛ جامعه، خطي؛ جنيد شيرازي، ابوالقاسم، شدالازار، به کوشش محمد
قزويني، تهران، 1328ش؛ حاجي خليفه، کشف الظنون، استانبول، 1941م، 2/1966؛ حقوق،
خطي، ص 219؛ رشت و همدان، خطي، ص 1277؛ رهآورد، حسن، فهرست کتب خطي دانشکد? پزشکي،
تهران، 1333ش؛ سپهسالار، خطي، 5/720؛ شورا، خطي، 2/49، 11/314-315، 19/51، 196؛
شوشتري، قاضي نوراله، مجالس المؤمنين، تهران، 1375ق؛ صفا، ذبيحاللـه، تاريخ ادبيات
در ايران، تهران، 1362ش؛ فاضليه، خطي؛ گوهرشاد، خطي، 1/116؛ مرعشي، خطي، 3/330-331؛
مرکزي، خطي؛ مرکزي و مرکز اسناد، خطي، 16/695؛ مشار، چاپي عربي؛ همو، چاپي فارسي؛
مشکوه، خطي؛ مشهد 2، خطي، 2/1059-1060؛ مشهد 4، خطي، 1/55، 194؛ ملک، خطي، 1/424؛
منزوي، خطي، 1/166، 4/1408؛ همدان، خطي، ص 50؛ نيز:
Arthur J. Arberry, A Handlist of the Arabic Manuscripts, Dublin, 1963; GAL; GAL,
S.
آذرتاش آذرنوش