شماره مقاله:447
آلِ قاوُرْد، يا سلجوقيان کرمان، سلسلهاي منسوب به قاوردبن چَغْريبيگبن ميکاييل
بن سلجوق که حدود 150 سال، از 442ق/1050م تا 583ق/1187م بر کرمان و سيستان و
بلوچستان و گاه بر فارس و عُمان فرمان راندند.
سابق? تاريخي: برخي از مورخان آغاز حکومت قاورد يا قاورت را 433ق/1042م و برخي
442ق/1050م دانستهاند. راوندي (صص 104، 105) ميگويد: پس از آنکه طُغْرِلِ سلجوقي
بر بغداد چيره شد، با بزرگان قوم به تقسيم متصرفات سلجوقيان پرداخت و قاورد، پسر
بزرگتر چغري بيگ (برادر طغرل)، حکومت طبس و نواحي کرمان يافت. باتوجه به اينکه
طغرل در 447ق/1055م بر بغداد چيره شد، روايت راوندي خالي از تسامح نمينمايد؛
وانگهي چون ابوکاليجار ديلمي تا 440ق (ابن اثير، 9/547) يا 442ق (بوسه، 4/259؛
کرماني، بدايع، 4) زنده بود و کرمان را زير نگين داشت، سال 433ق نميتواند درست
باشد. شايد بتوان گفت که قاورد پيش از استيلاي طغرل بر بغداد و در اواخر زدگي
کاليجار، يعني ميان سالهاي 442 تا 447ق/1050 تا 1055م حکومت کرمان را در دست داشته
و طغرل پس از فتح بغداد، فرمانروايي او را به رسميت شناخته است؛ اختلافات بسياري که
در سنوات حکومت، تعداد و القاب فرمانروايان اين سلسله در منابع مختلف هست، ذکر
ارقام و نامهاي صحيح را دشوار ميکند، اما باتوجه به قراين تاريخي، چون غالب روايات
کرماني در بدائع الازمان از اقوال ديگر در اينباره صحيحتر به نظر ميرسد، در
مقال? حاضر روايت او پاي? کار گشته، مگر آنجا که دليلي قطعي و مستند خلاف آن را
ثابت کند.
فرمانروايان: از خاندان قاورد 12 تن به اين شرح به حکومت رسيدند:
1. عمادالدّين قراارسلان قاورد (حک 442-466ق/1050-1074م). وي در 442ق/1050م به
کرمان رفت و بهرام بن لشکرستان را که از سوي ابوکاليجار بويهاي بر آنجا امارت داشت
به محاصره گرفت. بهرام از ابوکاليجار که در شيراز بود، ياري خواست، اما پيش از
رسيدن او ميان بهرام و قاورد صلح برقرار شد و بهرام شهر را به او تسليم کرد و کس
فرستاد تا ابوکاليجار را در راه زهر خوراندند و کشتند و ملک کرمان قاورد را مسلّم
شد و او در بردسير، دارالملک آن ايالت، مُقام کد. در 455ق/1063م فارس را از فضل بن
حسن معروف به فضلويه گرفت (محمدبن ابراهيم، 13). در 459ق/1067م بر برادر خود
البارسلان سلجوقي شوريد؛ و گفتهاند که چون بياجازت سلطان شيراز را گرفت، او را
خوش نيامد و به کرمان تاخت و مقدّم سپاه قارود را بشکست. قاورد به جيرفت گريخت و کس
به شفاعت نزد سلطان فرستاد. سلطان او را بخشيد و به حکومتش بازگرداند و اقطاعات و
اموال بسيار به دخترانش داد. قاورد پس از آن به عمان تاخت و بر آن ديار چيره شد و
کسي به نيابت خود در آنجا گمارد. پس از مرگ الب ارسلان (465ق/1073م)، چون خود را
سزاوار فرمانروايي ميدانست. بر ملکشاه جوان تاخت. در کرج 2 سپاه با هم جنگيدند و
قاورد شکست خورد و سپس گرفتار شد و به فرمان نظامالملک يا ملکشاه خفهاش کردند
(کرماني، بدايع، 13؛ همو، چشمان 2 پسرش سلطان شاه و ايران شاه يا توران شاه را ميل
کشيدند. گفتهاند که ملکشاه پس از آن حکومت کرمان را به پسران قاورد داد و خلعت
فرستاد. مورخان، فرمانروايي قاورد را ستوده و خوشدلي کرمانيان را از او و دادگستريش
را ياد کردهاند (شبانکارهاي، 188، 189)، به آثار عمراني او در کرمان و سيستان نيز
اشارت شده است (محمدبن ابراهيم، 11؛ کرماني، بدايع، 10).
2. کرمانشاه (حک 465-466ق/1073-1074م)، پسر قاورد. قاورد پيش از آنکه براي نبرد
با ملکشاه روانه شود، پسرش کرمانشاه را به حکومت نشاند و وي سال بعد، پس از مرگ
پدر درگذشت. برخي از مورخان، کرمانشاه را به عنوان فرمانروا ياد نکرده و در
نسبنام? اين سلسله، پس از قاورد، سلطان شاه پسر ديگر او را آوردهاند. لينپول پس
از کرمانشاه، پسر ديگر قاورد، حسين نام را فرمانروا دانسته است، حال آنکه تواريخ
ديگر او را به فرمانروايي ياد نکردهاند، زامباور، حسين را مدعي حکومت در روزگار
سلطانشاه دانسته است. کرماني در بدايعالازمان (ص 16) ميگويد پس از کرمانشاه،
اميرحسين را که طفلي خردسال بود، به امارت برداشتند. کار بدينسان بود که گهوار? او
را بر تخت مينهادند و بار ميدادند و ديگر پسران او، در قلاع بودند. مورخان ياد
شده با استناد به همين معني، حسين را پس از کرمانشاه در نسبنام? فرمانروايان اين
سلسله ياد کردهاند.
3. رکنالدّين سلطانشاه (حک 467-477ق/1074-1084م)، پسر قاورد. سلطانشاه در جنگ
قاورد با ملکشاه در رکاب پدر بود و چون دستگير شد، چشمان او را ميل کشيدند، اما او
نابينا نشد. مردي از حشم قاورد او را از اردوي ملکشاه دزديد و بر پشت خود به کرمان
برد. چون کرمانشاه که به نيابت از پدر بر آنجا فرمان ميراند، در آن وقت درگذشته
بود، سلطان شاه به تخت نشست. به روايت ديگر، ملکشاه خود حکومت کرمان را به او داد،
اما اين قول با حمل? ملکشاه به کرمان سازگار نيست و همان روايت کرماني صحيحتر
مينمايد. يک سال پس از آغاز حکومت سلطانشاه، ملکشاه به کرمان لشکر کشيد و در
بردسير اردو زد. رسولان در ميانه به آمد و شد پرداختند، تا صلح برقرار شد و ملکشاه
حکومت او را تأييد کرد و به اصفهان بازگشت. نيز گفتهاند که مقرر شد نام ملکشاه را
در خطبه مقدم بر نام سلطانشاه بخوانند. ابناثير و غفاري قزويني حمل? ملکشاه او را
به کرمان در 472ق/1079م ميدانند. سرانجام سلطان شاه پس از 10 سال حکومت درگذشت.
4. محييالدّين عمادالدوله تورانشاه (حک 477-490ق/1084-1097م)، پسر قاورد. وي به
هنگام مرگ سلطان شاه در بم اقامت داشت. امراي دولت او را به دارالملک بردسير آوردند
و بر تخت نشاندند. وي 2 نوبت به فارس لشکر کشيد. در نوبت اول مغلوب شد و در نوبت
دوم آنجا را تصرف کرد. در روزگار او عُمانيان شوريدند و شحن? کرمان را بيرون
راندند. تورانشاه سپاه فرستاد و عمان را دوباره مسخر ساخت. وي پس از 13 سال حکومت
درگذشت. ابن اثير در شرح رويدادهاي سال 487ق/1094م ميگويد: ترکان خاتون زوج?
ملکشاه، اميري به نام اُنَر را به قصد ستاندن فارس (وزيري، 88؛ کرمان) از تورانشاه
روانه کرد. در اثناي جنگ تيري بر تن تورانشاه نشست، اما لشکريان او پايمردي کردند و
انر را گريزاندند. يک ماه بعد تورانشاه در اثر همان زخم درگذشت. مستوفي مرگ او را
در 489ق/1096م ميداند. دربار? او گفتهاند: «بنياد عدلي و انصافي نهاد که اهل
کرمان را حيات تازه آمد... و چندان خير و صدقات فرمود که درويش در کرمان نماند»
(شبانکارهاي، 189، 190).
5. بهاءالدّين ايرانشاه (حک 490-495ق/1097-1102م)، پسر تورانشاه. او مردي بيدادگر
و بداعتقاد بود و به کار حکومت نپرداخت و قصد کشتن اتابک نصيرالدّوله کرد، زيرا وي
او را از کارهاي زشت باز ميداشت. چند قاضي و عالم را هلاک کرد و قصد داشت در روز
آدينهاي در جامع شهر، عالمان بزرگوار را مقتول سازد که خبر به شيخالاسلام قاضي
جمالالدّين ابوالمعالي رسيد و او به قتل ايرانشاه فتوا داد. مردم شوريدند، و
ايرانشاه کس به نزد قاضي فرستاد و توبه کرد، ولي توبهاش مقبول نيفتاد و گريخت و به
بم رفت. مردم بم با او درآويختند و مردانش را بکشتند. از آنجا نيز گريخت، ولي در
راه لشکرياني که از کرمان به قصد او آمده بودند، وي را گرفتند و هلاک کردند. او 5
سال و به روايتي يک سال حکومت کرد.
6. ارسلان شاه اوّل (حک 495-537ق/1102-1142م)، پسر کرمانشاه بن قاورد. پس از قتل
ايرانشاه، ارسلان را که از بيم عموزادهاش ايرانشاه در دکان کفشگري پنهان شده بود،
بياوردند و بر تخت نشاندند. ارسلانشاه در دکان کفشگري پنهان شده بود، بياوردند و
بر تخت نشاندند. ارسلان شاه کيج و مکران و نيز بعضي از سرزمينهاي هند را گرفت و
سيطر? خاندان خود را بر فارس و عمان تجديد کرد و عراق را هم تعرضي رسانيد. او را به
نيکي بسيار ياد کردهاند. وي مدارس و کاروانسراها و بقاع خير در کرمان احداث کرد.
زني داشت ملقب به عصمتالدّين که در کرمان مدرسه و رباط بسيار ساخت و اوقاف او به
اوقاف عصمتي معروف بود. وي 42 سال فرمان راند. برخي او را پسر قاورد دانستهاند.
7. مغيثالدّين ابوالفوارس محمد اول (حک 537-551ق/1142-1156م)، پسر ارسلان شاه
اول. او برخي از برادران و برادرزادگان خود را ميل کشيد و برخي را به قتل رساند يا
به زندان افکند. مردي «به غايت خونريز بود، و گويند روزي که کسي را نکشتي، به شکار
شدي و گور و آهو زدي و خون ايشان ريختي...»، اما زاهدي عماني در خدمت او بود که
محمد او را تعظيم بسيار کرده، بابا ميخواند. اين زاهد گويد: «يک روز با ملک در
سراي او ميگشتيم. به موشعي رسيديم که چندِ يک خروار کاغذ همه رقعه بر هم ريخته
بود. پرسيديم که اين کاغذها چيست؟ ملک گفت فتواي ائم? شرع. هرگز هيچ کس را نکشتم
الا که ائمه فتوا دادند که او کشتني است» (کرماني، بدايع، 28). با اينهمه، او به
ترويج دانش رغبتي داشت (خواندمير، 2/537) و کتابخانهاي در شهر بردسير ساخت و 000‘5
کتاب در آنجا وقف کرد و مدارس و رباطات و مساجدي در بردسير و بم و جيرفت بنياد
نهاد.
8. محييالدين طغرل شاه (حک 551-563ق/1156-1168م) پسر محمد اول، برخي او را با
طغرل پسر ارسلان شاه اول اشتباه کردهاند (شبانکارهاي، 191). وي نيز اهل علم را
نيکو ميداشت و کرمان در روزگار او آباد شد. 12 سال حکمراني کرد و در جيرفت درگذشت.
تاريخ وفات او را 564ق/1169م نيز گفتهاند.
9. بهرام شاه (حک 563-570ق/1168-1174م)، پسر طغرل شاه، در اواخر حکومت طغرل، زمام
کار به دست مؤيدالدّين اتابک ريحان بود. او پس از مرگ طغرل، بهرام شاه را به حکومت
نشاند. پس از آن ميان وي و برادرانش، ارسلان دوم و تورانشاه دوم، بر سر حکومت
منازعاتي شد که نزديک 8 سال به درازا کشيد و هرچند گاهي يکي از آن ميان بر تخت
مينشست؛ چنانکه در آن باره کسي گفته است: «در عهد ما هر خوش? گندم که ميآيد،
پرچمي با خود ميآورد» (کرماني، عقدالعلي، 68). پس از آنکه بهرام به حکومت نشست.
ارسلان شاه که ارشد پسران و وليعهد طغرل بود و امارت بم داشت، برادر را به اطاعت
خواند، اما بهرام شاه وقعي ننهاد و تورانشاه به فارس رفت و لشکري از اتابک زندگي
گرفت و به کرمان بازآمد. بهرام شاه گريخت و به خراسان رفت و تورانشاه بر تخت نشست؛
اما ارسلان از بم بر او تاخت و او را گريزاند و خود بر تخت چيره شد، ولي ديري
نپاييد که بهرام شاه از خراسان لشکر آورد و او را شکست داد و به عراق گريزاند.
ارسلان شاه با سپاهي که از ارسلان بن طغرل سلطان سلجوقيِ عراق گرفته بود، بازگشت و
بهرام شاه را محاصره کرد. بهرام به بم رفت، اما باز پيکار شد و بهرام بردسير را به
محاصره گرفت و ارسلان شاه را به يزد گريزاند و خود وارد شهر شد. او يک سال و نيم پس
از اين واقعه در بردسير به بيماري استسقا درگذشت.
10. ارسلان شاه دوم (حک 570-572ق/1174-1176م)، پسر طغرل. پس از ماجراهايي که ميان
وي و بهرام شاه رفت، چون خبر مرگ برادر را شنيد، از يزد بيامد و وارد بردسير شد؛
اما برادرش تورانشاه بر او شوريد و او به سيرجان رفت. ارسلان شاه به مقابله برخاست
(572ق/1176م) و در اثناي جنگ تيري به پهلويش نشست و از پاي درآمد.
11. تورانشاه دوم (حک 572-579ق/1176-1183م)، پسر طغرل. وي پس از قتل ارسلان شاه به
سلطنت نشست. در روزگار او غُزها به کرمان و جيرفت حملهور شدند و آنجا را غارت
کردند و بر قلمرو آل قاورد چيره شدند. به روايت ديگر ملک دينار سرکرد? غزان،
تورانشاه را فريب داد و رودبار را به اقطاع گرفت و به تدريج بر ملک چيرگي يافت، ولي
تورانشاه همچنان بر تخت بوود تا آنکه در 579ق/1183م ظافر محمد اميرک و به قولي
رفيعالدّين محمد از امراي دولت، او را به قتل رساند.
12. محمد دوم (حک 579-583ق/1183-1187م)، پسر بهرام شاه. ظافر محمد اميرک پس از قتل
تورانشاه، محمد دوم را که در زندان بود، بيرون آورد و بر تخت نشاند. اندکي بعد محمد
که از او در بيم بود وي را بکشت. محمدشاه زير نفوذ غزان بر رعيتي بيمال و ملکي
خراب حکومت ميکرد (کرماني، بدايع، 100). در 580ق/1184م در بردسير قحطي شد و محمد
به بم رفت، ولي به والي آنجا سابق علي خيانت ورزيد، و او مبارک شاه يکي از
شاهزادگان سلجوقي را به پادشاهي برداشت؛ اما در ميانه بددلي شد و مبارک شاه به
سيستان گريخت و به خدمت غوريان پيوست. شبانکارهاي ميگويد: محمد پيش از رفتن به
بم، چون از نفوذ غزان به تنگ آمده بود، به اصفهان رفت و از سلطان ارسلان بن طغرل
سپاه گرفت و به کرمان آمد. غزان چند روزي نهان شدند. چون لشکر سلطان بازگشت، غزان
باز بر محمد چيره شدند و او اين بار به بم رفت. سپاه گرفتن محمد از ارسلان بن طغرل
(557-573ق/1162-1177م) نميتواند درست باشد، زيرا اساساً در فاصل? سالهاي حکومت
محمد، ارسلان بن طغرل در قيد حيات نبوده است، مگر آنکه مقصود طغرل بن ارسلان باشد.
مستوفي اين واقعه را پس از گريز محمد از بم ميداند و اشاره ميکند که يک سال پس از
ورود محمد ــ به مدد لشکر سلطان ــ به کرمان، ملک دينارِ غُز بر او تاخت و کرمان را
تصرف کرد و حکومت آل قاورد را برانداخت. محمدشاه ابتدا به فارس و سپس به سيستان رفت
و آنگاه به خوارزم نزد خوارزمشاه رفت و قول مساعدت گرفت، ولي توفيق نيافت و از آنجا
به غزنين رفت و همانجا دگذشت. گفتهاند که محمد 2 بار به تخت نشست. بار اول در
570ق/1174م پس از وفات بهرام شاه، و بار ديگر در 579ق/1183م پس از قتل تورانشاه.
مآخذ: ابن اثير، عزّالدّين، الکامل، بيروت، 1402ق، 10/6، 53، 78، 79، 115، 239؛
بوسه، هربرت، «ايران در عصر آل بويه»، تاريخ ايران از اسلام تا سلاجقه، به کوشش ر.
ن. فراي، ترجم? حسين انوشه، تهران، 1363ش؛ خواندمير، غياثالدين، حبيبالسير،
تهران، 1362ش؛ راوندي، محمدبن علي، راحهالصدور، به کوشش محمد اقبال، ليدن، 1921م،
ص 140؛ زامباور، ادوارد، نسبنام? خلفا و شهرياران، ترجم? محمدجواد مشکور، تهران،
1356ش، ص 335؛ شبانکارهاي، محمدبن علي، مجمع الانساب، به کوشش ميرهاشم محدث،
تهران، 1363ش، صص 192-193؛ غفاري قزوني، قاضي احمد، جهانآرا، تهران، 1343ش، صص
117، 118؛ کرماني، احمدبن حامد، بدائعالازمان في وقايع کرمان، به کوشش مهدي بياني،
1326ش، جم ؛ همو، عقدالعلي للموقف الاعلي، به کوشش علي محمد عامري ناييني، تهران،
1356ش؛ لين پول و بارتولد، تاريخ دولتهاي اسلامي و خاندانهاي حکومتگر، ترجم? صادق
سجادي، تهران، 1363ش، 1/265، 266؛ محمدبن ابراهيم، سلجوقيان و غز در کرمان، به کوشش
محمد ابراهيم باستاني پاريزي، تهران، 1343ش، صص 21، 22، 24، 28، 31، 32، 36، 37،
152-156؛ مستوفي، حمداللـه، تاريخ گزيده، به کوشش عبدالحسين نوايي، تهران، 1363ش،
صص 471-473؛ وزيري کرماني، احمدعلي، تاريخ کرمان (سالاريه)، به کوشش محمد ابراهيم
باستاني پاريزي، تهران، 1340ش، صص 80، 83، 87، 90، 91، 97، 117، 123.
صادق سجادي