دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 2

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آلفو نسوجلد: 2نويسنده: صادق سجادي 
 
 
شماره مقاله:445















آلفونسو، نام شماري از اميران و شاهان مسيحي اسپانيا و پرتغال، که بيش‌تر در روزگار
فرمانروايي اميران مسلمان اندلس مي‌زيستند و بر سر چيرگي بر شهرهاي آن سرزمين با
آنها در جدال بودند. آلفونسو درمنابع اسلامي به شکلهاي الفنش، الفنس، ادفونش،
اذفونش، الفونش و اذفنش آمده است. برخي از آنان که از جهات نظامي و سياسي يا فرهنگي
اهميّت بيش‌تري دارند، اينانند:
1. آلفونسوي اوّل (حک‍ 122 يا 135-140 يا 142ق/740 يا 752-757 يا 759م)، در سلسله
شاهان اسپانيا معروف به کاتوليک است. هنوز ديرزماني از چيرگي طارق بن زياد بر
طُلَيْطُله و تسلّط مسلمانان بر شبه جزير? ايبري سپري نشده بود که به سبب رقابتهاي
سخت ميان فاتحان، نيروي مسلمانان به‌ويژه در شمال غربي اندلس به سستي گراييد و
اميران محلّي از اين فرصت براي ستيز با فرمانروايان جديد سود بردند. نخستين ضربه‌ها
را پلايو که پيش از آن از مقابل مسلمانان گريخته و در گوشه‌اي از جليقيه با اندکي
از يارانش پناه گرفته بود (اخبار مجموعه، 28)، وارد ساخت و مسلمانان را در
کوبادونگا نزديک اوئيدو در آسترياس شکست داد (وات، 42) و در همين شهر حکومتي بنياد
گذاشت. وي پس از آن چندان نزيست و پسرش فافيلا نيز دو سال پس از او درگذشت و نوبت
به آلفونسو دامادِ پلايو و حاکم کانتابريا (دوزي، 411) رسيد که حکومت قلمرو خود و
آستورياس را در دست گرفت.
در اين ميان، گذشته از نابسامانيهاي ناشي از جنگهاي دروني ميان اميران مسلمان و
شورش بربرها در ايالتهاي شمالي اسپانيا، قحطي ويرانگر سال 133ق/751م (ابن عذاري،
2/39) که موجب مهاجرت مسلمانان از سرزمينهاي شمال رود دوئرو به سوي جنوب (سامرايي،
111) يا آفريقا شد، آلفونسو را که از سوي بوميان جليقيه نيز به شاهي برگزيده شده
بود (دوزي، 411)، بر آن داشت که براي توسع? قلمرو خود دست به حمله زند. وي به سرعت
تا لئون پيش رفت و بر چند شهر و دژ دست يافت و تقريباً شبه جزيره را از دست
مسلمانان بيرون کشيد (سامرايي، 113). از اين پس حملات اميران مسيحي اسپانيا اندک
اندک شکل جدّي و سازمان يافته‌اي به خود گرفت. دربار? آغاز حکومت و تاريخ درگذشت
آلفونسو اختلاف بسيار هست. اين اختلافها ناشي از تناقضهايي است که در منابع مختلف
درباره مدت حکومت پلايو ديده مي‌شود. ابن خلدون (4/386) مدت حکومت پلايو را 19 سال
و تاريخ درگذشت او را 133ق/751م دانسته و نوشته است که آلفونسو پس از مرگ پسر پلايو
در 135ق/752م، زمام امور را در دست گرفت و در 142ق/759م درگذشت. بنابراين آلفونسو
مي‌بايست حدود 8 سال حکومت کرده باشد، امّا همو در همان‌جا آشکارا حکومت او را 18
سال دانسته است. نيز ابن اثير مدت حکومت آلفونسو را 18 سال و تاريخ مرگ او را
140ق/757م ياد کرده است (5/500). پس مي‌بايست در 122ق/740م، بر تخت نشسته باشد. از
سوي ديگر مؤلف ناشناخت? اخبار مجموعه (ص 62) بر آن است که پلايو در سال 133ق/751م،
بر مسلمانان تاخت؛ و اگر گزارش ابن خلدون درست باشد، او مي‌بايست اندکي پس از اين
درگذشته باشد. با اينهمه، وات (ص 42) روايت ابن اثير را پذيرفته و حايک (ص 84) نيز
حکومت پلايو را ميان سالهاي 99 تا 120ق/718 تا 738م، دانسته که باتوجه به 2 سال
حکومت فافيلا، آلفونسو مي‌بايست از سال 122ق/740م، رشت? کارها را به دست گرفته
باشد. اختلاف روايتها در اين‌باره شايد ناشي از آن باشد که وي مدتي پيش از آنکه
حکومت آستورياس و سپس جليقيه را در دست گيرد، در کانتابريا فرمان مي‌رانده است.
احتمال دارد مقصود ابن خلدون که حکومت او را پس از سال 135ق/752م دانسته (و روايت
نويسند? اخبار مجموعه از قيام پلايو در سال 133ق/751م، مي‌تواند مؤيّد آن باشد)،
حکومت او بر آستورياس بوده است.
آلفونسو به سبب ساختن کليساها و ديرهايي در متصرفات خويش، مشهور گشت و از همين‌رو
لقب کاتوليک يافت. آلفونسوي يکم در سلسل? شاهان آستورياس و لئون و کاستيل هموست.

2. آلفونسوي دوم (حک‍ 175-227ق/791-842م)، در سلسله شاهان اسپانيا معروف به پارسا،
پسر فروئلا و نواد? آلفونسوي اوّل. وي پس از کناره‌گيري برمودو امير لئون، افزون بر
آستورياس و جليقيه، امارت آنجا را نيز در دست گرفت (عنان، دوله الاسلام، 1/223) و
در پي تحريکات فرانسويان که از سالها پيش مسيحيانِ باسک و جليقيه را بر مسلمانان
مي‌شوراندند (همانجا)، با قبايل باسک متحد شد. در 178ق/794م هشام بن عبدالرحمن،
خليف? اموي اندلس، سپاهي با عبدالملک بن عبدالواحد بن مغيث به تصرف جليقيه فرستاد.
وي به سرعت دست به پيشروي زد و به داخل شهر نفوذ کرد و پس از ويران کردن کاخ
آلفونسو و کليساهاي آن ديار، غنيمت بسيار برگرفت (ابن اثير، 6/144). سال بعد خليفه
همين عبدالملک و به قولي برادرش عبدالکريم (ابن عذاري، 2/66) را به جليقيه روانه
کرد. آلفونسو با برخورداري از کمکهاي امير باسک و همسايگانش به مقابله برخاست.
عبدالملک به اَستُرقه در داخل خاک جليقيه رسيد و آماد? جنگ با آلفونسو شد، ولي
آلفونسو از برابر او گريخت و عبدالملک با تعقيب او بسياري از مردانش را کشت و دست
به چپاول و ويرانگري زد (ابن اثير، 6/146). با اينهمه، آلفونسو دست از حملات
پراکند? خويش برنداشت تا سرانجام در 185ق/801م بَرشلونه را از قلمرو الحکم پسر هشام
جدا ساخت و حتي يک چند لِشبونه را هم تصرف کرد (بروکلمان، 182). در 200ق/816م خليف?
اموي، عبدالکريم بن عبدالواحد را به جنگ با ارتش متّحد باسک و لئون فرستاد.
عبدالکريم آنها را درهم شکست و گارسيا دايي آلفونسو در آلفونسو در اين جنگ کشته شد
(سامرايي، 167). آلفونسو تا پايان زندگي همچنان با اميران مسيحي بر ضدّ دشمنان خويش
ائتلاف داشت و با اميران مسلمان در جنگ بود.
3. آلفونسوي سوم (حک‍ 254-296ق/868-909م)، در سلسل? شاهان اسپانيا ملقّب به کبير.
وي چون به فرمانروايي نشست، بازماند? مسلمانان لئون را از ميان برداشت و متصرّفات
خود را به سوي جنوب تا رود دوئرو گسترش داد و در آنجا چند دژ استوار برآورد که مرکز
حملات مسيحيان به قلمرو مسلمانان شد (عنان، تراجم اسلاميه، 171، 172). از سوي شمال
نيز به رود تاجُه رسيد. و بخشي از پرتغال و کاستيل قديمي را بر متصرّفات خود افزود.
جنگهاي پيوست? وي با مسلمانان به ناچار موجب افزايش مالياتها شد. از اين‌رو مردمِ
قلمرو آلفونسو به رهبري پسر او موسوم به گارسيا سر به شورش برداشتند (274ق/887م)،
اما آلفونسو شورش را سرکوب کرد و گارسيا را به زندان افکند. در 288ق/901م، احمدبن
معاويه، پسر خليف? اموي به قصد ايجاد جبه? نيرومندي در برابر آلفونسو که به موازات
ضعف روزافزون امويان نيرو يافته بود، خود را مهدي موعود خواند و بربرها را به گرد
خويش فراهم آورد و به سُموره تاخت. آنگاه آلفونسو براي پيکار از شهر بيرون آمد، ولي
گرفتار طغيان رود شد و مسلمانان بر آنها حمله بردند و آلفونسو به ناچار واپس نشست
(دوزي، 413) و ابن معاويه از آنجا برخاست. در روزگار آلفونسو مردي به نام عبدالرحمن
بن مروان جليقي، در بخشي از جليقيه به پشتيباني آلفونسو امارتي بنياد کرد و بر ضد
اميراني مسلمان اندلس به فعاليت پرداخت (حتي، 2/663). آلفونسو در 296ق/909م، به سبب
نابسامانيهاي ناشي از جنگهاي پيوسته در قلمرو خود، به ناچار از تخت کناره گرفت و
متصرفاتش را ميان 3 پسر خويش بخش کرد و چندي بعد در 299ق/912م، درگذشت (ابن عذاري
2/154). الفونسوي سوم در سلسل? شاهان آلتورياس و لئون و کاستيل هموست.
4. آلفونسوي ششم (حک‍ 457-501ق/1065-1108م) در سلسل? شاهان اسپانيا و آلفونسوي يکم
در سلسل? شاهان کاستيل، ملقّب به دلاور و يکي از مشهورترين شاهان اسپانيا در دور?
اسلامي. وي پس از مرگ فرديناند، لئون را از او به ارث برد، ولي برادرش سانچو
اميرقَشتاله يا کاستيل بر او شوريد و آلفونسو که شکست خورده بود، به طليطله نزد
مأمون بن اسماعيل، امير بني ذي النّون پناه برد (ابن ابار، 2/142، حاشيه؛ قس: ابن
اثير، 10/142) و پس از قتل سانچو (464ق/1072م) شاه کاستيل شد و در 465ق/1073م،
جليقيه را از برادر ديگرش گارسيا گرفت و چون نيرويش افزون‌تر شد، با تأييد پاپ و
کمکهاي هوگ اول، دوک بورگاندي شوهر خواهر خود (رانسيمان، 1/120)، به دست‌اندازي بر
قلمرو ملوک‌الطوايف مسلمانان که سخت با يکديگر در نزاع بودند، پرداخت و برخي از
آنها را به فرمان خويش درآورد (مقري، 1/438). اين کاميابيها سبب شد که آلفونسو براي
تسخير شهرهاي بزرگ اندلس که در دست اميران مسلمان بود، دست يازد. در نخستين گام به
طليطله پايتخت بني‌ذي النّون تاخت که روزگاري از بيم برادر خود به آنان پناه برده و
پذيرفته شده بود. وي مدتي پس از محاصر? شهر، سرانجام در صفر 478ق/ژوئن 1085م (قس:
حميري، 83)، القادر يحيي بن اسماعيل ذي‌النون را مجبور به تسليم کرد و بر طليطله،
شهري که 372 سال درست مسلمانان بود و استوارترين دژ اندلس شمالي به‌شمار مي‌رفت،
چيره گشت (ابن خلکان، 5/27). برخي گفته‌اند که محاصر? طليطله 7 سال به طول کشيد
(ابن اثير، 10/142؛ مقري، 4/352). براساس روايتي ديگر، مردم طليطله از بيداد القادر
سر به شورش برداشتند و او ناچار شد به يکي از دژهايش بگريزد. سپس عمربن مظفّربن
افطس شهر را تسخير کرد. القادر از آلفونسو ياري خواست و چون شهر را به قهر گشود، آن
را به الفونسو واگذاشت (ابن بسّام، 1 (4)/126-127؛ ابن سعيد، 2/13).
در اين روزگار المعتمد علي اللـه ابوعبداللـه محمدبن عباد از بزرگ‌ترين اميران
اندلس، شهرهايي چون قرطبه و اِشبيليّه را در اختيار داشت و هر ساله به آلفونسو خراج
مي‌داد. پس از آنکه آلفونسو طليطله را تسخير کرد، معتمد خراج فرستاد، ولي آلفونسو
از پذيرفتن آن سرباز زد و کس فرستاد و بيم داد که اگر معتمد هم? دژهاي خود را در
ارتفاعات قلمروش به آلفونسو تسليم نکند، قرطبه را تصرف خواهد کرد. معتمد فرستاد?
آلفونسو را کور کرد و همراهانش را کشت. از آن سوي آلفونسو که آهنگ قرطبه کرده بود،
چون طغيان معتمد را دانست، به طليطله بازگشت تا ساز و برگ جنگ آماده سازد، و معتمد
نيز به اشبيليه رفت (ابن اثير، 10/142، 143). بزرگان قرطبه که از حمل? آلفونسو سخت
بيمناک شده بودند، با تأييد معتمد، کس به نزد يوسف ابن تاشفين امير مرابطين
فرستادند و او را به اندلس خواندند. ابن تاشفين در 479ق/1086م وارد اندلس شد و
معتمد به او پيوست (همو، 10/152). سپاه مشترک مرابطين و بني عباد به سرکردگي ابن
تاشفين، بي‌درنگ به نبرد با آلفونسو شتافت و او را در رجب 479ق/اکتبر 1086م، در
زَلاقه به سختي درهم شکست (ابن خلکان، 7/115-117؛ قس: ابن خلدون، 4/391، 392) و جلو
پيشروي او را گرفت. با اينهمه به دليل رقابتها و جدالهاي سخت ميان ملوک الطوايف و
توقف ابن تاشفين از پيشروي و بازگشت به مغرب، تغيير عمده‌اي در اوضاع پديد نيامد،
زيرا هنوز مناطق ساحلي شرقي از بلنسيه تا لورقه در دست آلفونسو بود و پادگان دژ
لبيط ميان لورقه و مرسيه تسلط او را بر اين مناطق تضمين مي‌کرد؛ خاصه که پس از نبرد
زلاقه، جنگجويان صليبي براي ياري آلفونسو و سرکوب مسلمانان پيوسته وارد اسپانيا
مي‌شدند (رانسيمان، 1/121). چنين بود که ابن تاشفين براي بار دوم به دعوت امراس
اندلس به‌ويژه المعتمد وارد آن سامان شد (481ق/1088م) و دژ لبيط را محاصره کرد.
آلفونسو براي جلوگيري از چيرگي وي به آن سوي تاخت. و ابن تاشفين که اينک از
پراکندگي سخت اميران مسلمان از نزديک آگاه شده بود، واپس نشست (عنان، عصرالمرابطين،
1/41؛ وات، اسپانياي اسلامي، 116) و چندي بعد خود به تسخير شهرهاي اندلس و سرکوب
ملوک الطوايف پرداخت. شگفت اينجاست که پاره‌اي از امراي مسلمان که از او بر ضدّ
آلفونسو ياري خواسته بودند، اينک به آلفونسو پيوستند، چنانکه وقتي ابن تاشفين خواست
اشبيليه را تصرف کند، المعتمد با آلفونسو بر ضد مرابطين همداستان شد (عنان، تراجم
اسلاميه، 216).
آلفونسو به رغم پيکار سخت مرابطين با او، دست از توسع? قلمرو خود برنداشت. دو پيکار
مهم ديگر از او ياد شده است: در 485ق/1092م به قلمرو مسلمانان تاخت، ولي به سختي
شکست خورد (ابن اثير، 10/202)؛ در اواخر عمر نيز به پيکار ديگري دست زد، ولي اين
بار نيز مرابطين او را درهم شکستند و پسرش سانچو کشته شد. اين پيکار اخير به نبرد
اقليش مشهور است و پس از زلاقه، معروف‌ترين پيکار ميان دو طرف در اندلس به‌شمار
رفته است. آلفونسو سرانجام در 501ق/1108م (ابن خلدون، 4/392) و به قولي 502ق/1109م
(دوزي، 724) درگذشت و چون پسر نداشت، دختر خود اوراکا همسر کنت ريموند را به
جانشيني برگزيد (عنان، عصرالمرابطين، 1/478).
5. آلفونسوي هفتم (حک‍ 520-552ق/1126-1157م)، در سلسل? شاهان اسپانيا و آلفونسوي
دوم در سلسل? شاهان کاستيل، ملقب به امپراتور. او پسر ريموند، کنتِ بورگاندي و
اوراکا دختر آلفونسوي ششم اسپانيا بود. نخست در جليقيه فرمان مي‌راند و چون در
خردسالي به حکومت نشسته بود، در پاره‌اي از منابع کهن از او، با عنوان السُّلَيْطين
(يا شاه خردسال ) ياد شده است (ابن ابار، 2/249). در همين روزگار ميان وي از يک سو
و مادرش ملکه اوراکا که در کاستيل فرمان مي‌راند و شوهر دوم او آلفونسوي يکم آراگون
که داعيه سلطنت اسپانيا داشت از سوي ديگر، رقابتهاي سخت پديد آمد. سرانجام در ميانه
صلح شد و مقرّر گشت که مادر و پسر به اشتراک در جليقيه و استورياس و لئون فرمان
برانند و کاستيل از آنِ اوراکا باشد (عنان، عصرالمرابطين، 1/484). وي پس از مرگ
اوراکا به گستردن قلمرو خود در اراضي امراي مسيحي پرداخت و سرقسطه و بخشهايي از
کاستيل را تصرف کرد و پس از مرگ آلفونسوي يکم آراگون، از سوي مجلس شوراي لئون به
سال 529ق/1135م امپراتور خوانده شد. چندي بعد حملات خود را به قلمرو مسلمانان آغاز
کرد. اگرچه به سال 532ق/1138م از مرابطين شکست خورد، ولي سال بعد توانست بر دژ
استوار ارنبه يا اوريخا نزديک طليطله چيره شود و با پاره‌اي از اميران مسلمان براي
مقابله با موحدين و دفع مرابطين همداستان گردد. در 534ق/1140م سيف‌الدوله احمد
آخرين امير بني هود. دژ روطه را که از ارزش نظامي ويژه‌اي برخوردار بود، در ازاي
بخشي از طليطله به آلفونسو واگذاشت و مقرر شد که در مقابل حمايت آلفونسو از او در
برابر مرابطين خراج بپردازد (پالنسيا، 239. نيز پس از قتل تاشفين بن علي بن يوسف و
آغاز شورش و آغاز شورش بر ضد مرابطين، سيف‌الدوله به ياري آلفونسو قرطبه را اشغال
کرد (ابن ابار، 2/249، 250)، اما آلفونسو به صلاح‌ديد اميران دولت، به سبب حمله
موحدين به جزيره الخضراء (539ق/1144م) از آنجا واپس نشست و يحيي ابن غانيه را بر
قرطبه گمارد (ضبي، 45). وي که به دليل ضعف مرابطين، نيروي بازدارنده‌اي در برابر
خويش نمي‌ديد، به حملات خود ادامه داد تا در 542ق/1147م بر دژ بسيار مهم المريه
چيره شد. در 545ق/1150م به قرطبه که موحدين آن را از ابن غانيه گرفته بودند، حمله
برد. امير عبدالمؤمن موحدي لشکري به مقابله فرستاد و امير شهر به نام ابوالغمر
سائب، قرطبه را به يحيي بن ميمون سپهسالار لشکر موحدين تسليم کرد. از اين‌رو
آلفونسو دست از محاصره برداشت و بازگشت (مقري 4/378؛ قس: ضبي، 45). آلفونسو دژ
المريه را 10 سال در دست داشت تا سرانجام عبدالمؤمن موحدي در 552ق/1157م آن را
بازستاند (ابن خطيب، 279) و کوششهاي آلفونسو و هم‌پيمانش محمدبن سعدبن مردنيش، امير
اندلس خاوري، براي رويارويي با موحدين به جايي نرسيد (عنان، عصرالمرابطين، 1/511).
آنگاه يحيي بن علي بن غانيه را ياري کرد تا بر جزيره‌الخضراء چيره گشت (ابن ابار،
2/205، حاشيه). با اينهمه، به سبب نيروي روزافزون موحدين که شهرهاي المريه و بياسه
و اُبَّذَه را اشغال کرده بودند (پروونسال، 71-76)، نتوانست پيشروي چنداني در قلمرو
مسلمانان بکند، تا صرانجام در 552ق/1157م درگذشت.
6. آلفونسوي هشتم (حک‍ 553-611ق/1158-1214م)، در سلسله شاهان اسپانيا و آلفونسوي
سوم در سلسله شاهان کاستيل، ملقب به شريف. وي نواد? آلفونسوي هفتم و پسر سانچوي سوم
است. پدرش قبل از مرگ سرپرستي او را به کنت گوتيرو فرنادز از خانواد? کاسترو
واگذاشت و به همين سبب رقابت ميان اين خاندان و خانواد? رقيب آن، موسوم به لارا سخت
بالا گرفت و سرپرستي او دست به دست گشت تا سرانجام به 11 سالگي رسيد و به درخواست
امراي دولت در کاستيل زمام امور را در دست گرفت. در اين روزگار ابويعقوب يوسف اول
موحدي در اندلس که مي‌کوشيد ويرانيهاي ناشي از جنگهاي مستمر ميان مسيحيان و
مسلمانان را ترميم کند، با اميران مسيحي و از جمله آلفونسو صلح کرد (عنان،
عصرالمرابطين، 2/90) و به مراکش بازگشت (571ق/1175م)، اما الفونسو چندي بعد صلح را
نقض کرد و بر قلمرو مسلمانان تاخت. ابوعلي حسين امير اشبيليه و ابوالحسن علي امير
قرطبه، پسران ابويعقوب به فرمان پدر بر اراضي طليطله و طلبيره تاختند و آلفونسو به
ناچار واپس نشست (573ق/1177م)، اما مدتي بعد دوباره به تکاپو پرداخت و دسته‌هايي را
به مالقه و غرناطه روانه کرد و سرزمينهاي ميان قرطبه و اشبيليه را به تصرف خود
درآورد. سپس به شهر استجه تاخت، ولي ابومحمدبن طاع اللـه الکومي امير آنجا حمل? او
را دفع کرد. آنگاه آلفونسو دژ شنتفيله واقع در ميان قرطبه و اشبيليه را تصرف کرد
(همو، 2/102، 103). وي همچنان به پيشروي خود ادامه مي‌داد تا در 586ق/1190م
ابويعقوب يوسف المنصور موحدي وارد اندلس شد. آلفونسو که تاب پايداري در برابر سپاه
تازه نفس موحدين را در خود نمي‌ديد، صلحي به مدت 5 سال با المنصور منعقد ساخت، اما
مدتي به پايان دور? صلح باقي‌مانده بود که آلفونسو به تعرض گسترده‌اي دست زد.
المنصور به اندلس بازگشت و آماد? جنگ شد، اما در بستر بيماري افتاد و ناچار به
مراکش رفت (ابن خلکان، 7/4-8). آلفونسو که بعيد مي‌دانست امير موحدي، بار ديگر براي
نبرد به اندلس باز گردد، او را به جنگ برانگيخت (ابن عبري، 224)، المنصور که از يک
سوي از سستي اميران مسلمان اندلس آگاه بود و از سوي ديگر مي‌انديشيد که اگر آلفونسو
به پيشروي ادامه دهد، در اندک مدتي سراسر اسپانيا را زير نگين در خواهد آورد، آهنگ
جنگ کرد و به اندلس آمد و در اشبيليه مستقر شد (حميري، 13). در شعبان 591ق/1195م در
محلّي به نام الارک در کنار دژ رباح واقع در شمال قرطبه ميان دو سپاه جنگ شد و
آلفونسو به سختي شکست خورد (ابن اثير، 12/115) و به طليطله گريخت و سر تراشيد و
سوگند ياد کرد که انتقام گيرد. در جنگ ديگر هم المنصور پيروز شد و به پيشروي خود به
سوي شمال ادامه داد. از سوي ديگر آلفونسوي نهم براي گستردن قلمرو خود با المنصور
همداستان شد و به اراضي کاستيل تاخت (عنان، عصرالمرابطين، 2/219). المنصور نيز در
مسير خود طليطله را به محاصره گرفت. مادر و دختران آلفونسو به شفاعت از شهر خارج
شدند و المنصور دست از محاصره برداشت و شهر را به آنها باز نهاد (مقري، 1/443،
444). سپس آلفونسوکس در طلب صلح فرستاد و براي مدت 5 سال ديگر در ميانه صلح شد (ابن
خلکان، 7/9). از آن پس، اگرچه آلفونسو گه‌گاه دست به حملاتي مي‌زد، ولي نبردي جدّي
ميان وي و موحدين در نگرفت تا آنکه در 608ق/1211م محمد النّاصر موحدي دژ
شَلْبَطَرّه و به قولي دژ رباح را تسخير کرد (حميري، 109) و همين معني باعث اتحاد
سران کاستيل، لئون، ناوار و ژاراگون به رهبري آلفونسو شد و به جنگي بزرگ در محلي
معروف به حصن العقاب يا ناواس دِتولوسا (صفر 609ق/ژوئي? 1212م) و شکست امير موحدي
انجاميد (مقري، 1/446). اين شکست سرآغازِ عقب‌نشيني تدريجي مسلمانان و گسترش نفوذ و
سلط? واقعي شاهان مسيحي اسپانيا بود. پس از مرگ الناصر (610ق/1213م)، نيروي موحدين
سخت رو به سستي نهاد و آلفونسو بر بسياري از دژهاي آنان چيره گشت (ابن خلدون،
4/392)، اما خود نيز پس از او چندان نماند و در 611ق/1214م درگذشت. آلفونسوي هشتم
در 606ق/1209م نخستين مدرس? اسپانيايي را در بلنسيه تأسيس کرد.
7. آلفونسوي نهم (حک‍ 584-627ق/1188-1230م) در سلسله شاهان اسپانيا. در يورش
ابويعقوب يوسف المنصور به قلمرو آلفونسوي هشتم پس از نبرد الارک، با امير موحدي
همداستان شد و بر اراضي کاستيل تاخت. پس از آن آلفونسوي هشتم به انتقام اين حملات،
به ياري امير آراگون به لئون حمله برد و غنايم بسيار به جنگ آورد. آلفونسوي نهم به
رغم آنکه پاره‌اي اوقات با اميران مسلمان بر ضدّ رقيبان مسيحي خويش عقد اتحاد مي
بست، از يورش به قلمرو مسلمانان خودداري نمي‌کرد، چنانکه در 616ق/1219م به قاصرش از
معتبرترين دژهاي مسلمان تاخت و آنجا را محاصره کرد، اما به سبب دفاع محافظان دژ
واپس نشست. با اينهمه، از جنگ بازنشست تا سرانجام 6 سال بعد آنجا را به کمک
کاستيلها تصرف کرد (622ق/1225م). سپس به غرب اندلس راند و بر دژ منتانجش چيره شد و
سرانجام با شکستن سپاهِ ابن هود، يکي از بزرگ‌ترين مواضع مسلمانان يعني مارده
(عنان، عصرالمرابطين، 2/340، 399) را تسخير کرد (627ق/1230م). آلفونسو اندکي پس از
اين پيروزي درگذشت. آلفونسوي نهم در سلسله شاهان لئون و کاستيل هموست.
8. آلفونسوي دهم (حک‍ 650-683ق/1252-1284م)، در سلسله شاهان اسپانيا و سلسله شاهان
لئون و کاستيل، ملقب به خردمند و منجم، پسر و جانشين فرديناند سوم. در روزگار پدر
در طليطله مي‌زيست. آنگاه که اهالي مرسيه به فرمان فرديناند گردن نهادند، آلفونسو
به دستور پدر، همراه با احمدبن محمد بن هود وارد مرسيه شد. در 642ق/1244م به دستور
پدر به منطق? جيان تاخت و بر دژ ارجونه موطن بني نصر مستولي شد و سپس به سوي جنوب
رفت و غرناطه را محاصره کرد، ولي چون دچار خسارتي سنگين شد، واپس نشست (عنان،
عصرالمرابطين، 2/432). در 646ق/1248م بر اشبيليه حمله برد (حميري، 22). مردم شهر که
از هرگونه کمکي نوميد شده بودند، شهر را تسليم کردند. آلفونسو پس از مرگ پدر در
لئون بر تخت نشست (650ق/1252م). وي که از سوي مادر نسب به خاندان هوهنشتاين مدعي
تاج و تخت آلمان مي‌برد، با صرف مبلغ گزافي اميران آن کشور را واداشت تا او را
نامزد مقام فرمانروايي آلمان کردند، ولي بر آن دست نيافت. آلفونسو کار پدر را در
فتح اراضي اسلامي پي گرفت و در طول ساليان، به‌رغم توجه بسياري که به رواج دانش و
نواخت دانشمندان داشت، ميان وي و مسلمانان جنگهايي روي داد. با اينهمه نمي‌توان او
را از اين لحاظ با اسلافش مقايسه کرد، زيرا پيروزيهاي چنداني به دست نياورد. در اين
ايام بود که دولت موحدي به شدت رو به سستي نهاد و ملوک الطوايف باز نيرو يافتند.
المرتضي لأمراللـه آخرين خليف? موحدي کشته شد (665ق/1267م) و فرزندان او توسط پسر
عمويشان ابودبوس الواثق باللـه به زندان افکنده شدند، اما ابويوسف مريني آنان را در
اوايل 668ق/1269م آزاد ساخت وآنان به آلفونسوي دهم پناه بردند و سالها در اشبيليه
تحت حمايت او زيستند. در 681ق/1282م اوضاع قلمرو آلفونسو به دليل سياستهاي مالي
نابخردانه‌اش، سخت رو به پريشاني نهاد و به شورش پسرش سانچو بر ضدّ او (ابن خطيب،
572) و برکناري وي انجاميد. آلفونسو سرانجام در اشبيليه درگذشت و پيکرش را در سمت
قبل? جامع اعظم آن شهر (حميري، 22) که ظاهراً در روزگار او به کليسا تبديل شده بود،
به خاک سپردند. شهرت آلفونسوي دهم بيش‌تر به سبب فعاليتهايي است که در نقل و ترجم?
دانشها از شرق اسلامي به اروپا کرد، ولي در کار حکومت و سياست توفيقي نيافت. او به
پژوهش در علوم رياضي و نجوم و پزشکي اسلامي سخت اهتمام مي‌ورزيد و به همين سبب او
را پادشاه 3 ملت نصارا و مسلمان و يهود خواندند (زرين‌کوب، 1/387). وي که خود شاعر
و مورخ بود و به نجوم علاقه داشت، دانشمندان را بسيار بنواخت و مراکز علمي معتبري
در اسپانيا پديد آورد. پيش از آنکه به جاي پدر بر تخت نشيند، بيش از 50 تن از
دانشمندان مسلمان و مسيحي را گرد آورد، و آنان از 646ق/1248م تا 650ق/1252م جداول
آلفونسي را ترتيب دادند (روسو، 133). اين زيج در حقيقت به جاي زيج طليطلي که در
فعاليتهاي علمي آلفونسو نقش بس مهمي داشت (کراچوفسکي، 1/111) و زرقالي در 2 قرن پيش
از آن را در طليطله تحرير کرده بود، تدوين شد. زيج ياد شده اکنون در دست نيست، ولي
مقدم? آن باقي است (سارتن، 2/2082، 2083). به دستور همو، قرآن، را به اسپانيايي
نرجمه کردند (پالنسيا، 28) و برخي از آثار نجومي بتّاني و ابن ابي الرّجا و ابن
هيثم و زرقالي و عبدالرّحمن صوفي را نيز به اين زبان برگردادند و خود او بر برخي از
آنها مقدمه نوشت.
در ميان کتابهاي ديگري که به دستور آلفونسو به زبان اسپانيايي ترجمه شد، مي‌توان از
کليله و دمنه، سرّ الأسرار و قانون نام برد. او خود نيز در ترجمه دست داشت و زيج
بتّاني را به اسپانيايي ترجمه کرد (حتي، 2/731). نيز نخستين تاريخ اسپانيا را نوشت
که توسط ابن الخطيب تلخيص شد (پالنسيا، 258). زماني که در مرسيه بود، براي ابوبکر
محمدبن احمد رقوطي مدرسه‌اي در آنجا بنياد نهاد (همو، 457). سپس در اشبيليه يک
مدرس? عربي و لاتيني پديد آورد (652ق/1254م) که در آن، پزشکان مسلمان با مسيحيان
همکاري مي‌کردند (سارتن، 2/2078) و دانشمندان بزرگي در آنجا گرد آمدند (پالنسيا،
28)، به سبب همين کارهاي علمي بود که آلفونسوي دانا و منجّم لقب گرفت.
چنين مي‌نمايد که وي به‌رغم جنگهايي که با اميران مسلمان اندلس مي‌داشت، با دولتهاي
مسلمان خارج از اسپانيا روابط حسنه‌اي برقرار ساخته بود. چنانکه گفته‌اند پس از
آنکه سيف‌الدّين قلاوون در مصر بر تخت نشست. آلفونسو هدايايي براي او فرستاد
(مقريزي، 1/666). نيز با بايبرس بندقداري پيمان بازرگاني بست (حتي، 2/855)، اگرچه
وجود اين رابطه سخت مورد ترديد قرار گرفته است (مقريزي، 1/543، حاشيه).
9. آلفونسوي اوّل (حک‍ 497-529ق/1104-1135م)، در آراگون و ناودار، ملقب به جنگجو که
در منابع اسلامي به ابن ردمير هم مشهور است. پس از پدرش سانچو راميرز در آراگون بر
تخت نشست و از همان آغاز چون اميران مسيحي ديگر، به جنگهاي گسترده بر ضد مسلمانان
دست زد. ظاهراً نخستين حمل? جدّي خود را در 498ق/1105م آغاز کرد. در اين سال بر
اشبيليه تاخت، ولي از محمدبن الحاج سپهسالار مرابطين به سختي شکست خورد (حرکات،
161). در 502ق/1109م بنا بر وصيت آلفونسوي ششم، شاه اسپانيا، با دختر او موسوم به
اوراکا، ملک? کاستيل، ازدواج کرد. در 504ق/1110م همراه عمادالدّوله عبدالملک بن
مستعين بن هود، که اندکي پيش علي بن يوسف مرابطي سرقسطه را از او گرفته بود، به آن
ديار تاخت، ولي کاري از پيش نبرد و عقب نشست 0عنان، عصرالمرابطين، 1/74). در اين
ميان، با بلندپروازي اوراکا که مي‌کوشيد به استقلال فرمان براند و نيز با مخالفت
روحانيان و امرايي که ازدواج او را با اوراکا، موجب از دست رفتن حقوق آلفونسو
(آلفونسوي هفتم، شاه آيند? اسپانيا، پسر اوراکا از نخستين شوي وي) مي‌دانستند،
روبه‌رو شد. مجادلات وسيعي که پيامد اين اختلافها بود، سرانجام به جدايي اوراکا و
الفونسو انجاميد. وي که مدتي از هدف اصلي خويش يعني تصرف قلمرو امراي مسلمان
بازمانده بود، پس از آن، حملات خود را از سر گرفت. در 512ق/1118م مدتي پس از پايان
جنگ اول صليبي، احساسات ضدّ اسلامي در اروپا به اوج خود رسيد و حتي کنگر? اسقفان در
شهر تولوز فرانسه مقرر داشت که جنگي صليبي با مسلمانان اسپانيا برپا شود. از اين‌رو
امراي بَشْکُنَش و قطلونيه و آراگون گرد آمدند و با ياري جنگجويان فرانسوي که از
شام باز مي‌گشتند، به سر کردگي آلفونسو بر سر قسطه حمله بردند. عبداللـه بن مزدلي
امير آن سامان به مقابله برخاست، اما پس از جنگهايي که روي داد، سرانجام آلفونسو
شهر را تصرف کرد (سامرايي، 72؛ بروکلمان، 206؛ قس: پالنسيا، 498). در اين ايام، علي
بن يوسف مرابطي که پي در پي اخبار پيشروي آلفونسو در اراضي اسلامي اندلس را دريافت
مي‌کرد، به برادر خود ابراهيم بن يوسف امير اشبيليه نوشت که به جنگ امير آراگون
برود و نيز طيّ نامه‌هايي از امراي مسلمان اندلس خواست که ابراهيم را ياري رسانند.

نيروهاي مشترک ابراهيم بن يوسف، ابن زياد امير قرطبه، محمدبن تينغمر امير غرناطه و
ابويعقوب ينتان بن علي، امير مرسيه و تني ديگر از سرکردگان به شمال تاختند و با
آلفونسو که در کار تسخير دژ ايّوب بود و به روايتي آن را تسخير کرده بود (عنان،
عصرالمرابطين، 1/103)، در محلي به نام کتنده يا قتنده نزديک دورقه روبه‌رو شدند
(514ق/1120م). پس از جنگي سخت، نيروي مسلمانان به سختي شکست خورد و کشت? بسيار بر
جاي نهاد (ابن اثير، 10/586). عامل ديگري که پيروزيهاي آلفونسو را تسريع مي‌کرد و
بلکه انگيز? حملات او به شهرهاي زير فرمان امراي مسلمان به‌شمار مي‌رفت، آن بود که
مسيحيان اين شهرها، آلفونسو را به حمله و تسخير موطِن خود تشويق مي‌کردند و از ياري
وي دريغ نمي‌ورزيدند، چنانکه در 520ق/1126م به تشويق و پشتيباني نظامي مسيحيان
غرناطه، به جنوب غربي اندلس تاخت و در خاور غرناطه در محلي به نام القصر اردو زد
(حرکات، 151؛ قس: ابن اثير، 10/631، که ظاهراً غرناطه را با قرطبه اشتباه کرده
است). با اينهمه، چون با مقاومت سختي روبه‌رو شد، عقب نشست و به دژ آرينسول رفت
(ابن اثير، 10/631). ابوطاهر تميم، برادر عليّ بن يوسف مرابطي، براي سرکوب آلفونسو
لشکر به آنجا برد، ولي در نزديکي شهر يهودي‌نشين لوسنا از او شکست خورد (بروکلمان،
206). آلفونسو در پي اين پيروزي به غرناطه تاخت، اما اين‌بار نيز چون سپاهي از مغرب
براي جلوگيري از پيشروي او وارد اندلس شده بود، واپس نشست (حرکات، 166). آخرين جنگ
معروف آلفونسو در 528ق/1134م رخ داد (عنان، عصرالمرابطين، 1/124). او در اين سال به
اندلس تاخت و شهر افراغه را به محاصره گرفت. علي بن يوسف بن تاشفين، امير مرابطين،
زبيربن عمرو لمتوني را از قرطبه مأمور جنگ با آلفونسو کرد. از سوي ديگر يحيي بن
غانيه امير مرسيه و بلنسيه و نيز عبداللـه‌بن عياض امير مارده با سپاه خويش به زبير
پيوستند. در جنگي که در گرفت، آلفونسو شکست خورد و به سرقسطه گريخت و 20 روز بعد
درگذشت (ابن اثير، 11/33، 34). اين نبرد پس از زلاقه و اقليش، يکي از معروف‌ترين
جنگها ميان مسيحيان و مسلمانان اسپانياست.
10. آلفونسوي اول حک‍ 522-581ق/1128-1185م)، در پرتقال و نخستين شاه آن، مشهور به
آلفونسو هنريکو، و در منابع اسلامي معروف به ابن الرّنق يا ابن الرّنک. 3 سال
بيش‌تر نداشت که پدرش کنت هانري دو بورگوني، که امير نامستقلِ پرتقال از سوي
آلفونسوي هفتم اسپانيا بود، درگذشت (506ق/1112م) و مادرش تريسا به نيابت از فرزند
خردسال خود زمام امور را در دست گرفت تا آنکه آلفونسو به 18 سالگي رسيد و خود را
مستقل خواند (522ق/1128م)، اما آلفونسوي هفتم که پرتقال را يکي از ايالتهاي قلمرو
خود مي‌شمرد، لشکر به آنجا فرستاد. به اين طريق ميان پرتقال و کاستيل جنگ دراز
مدتي، به‌ويژه در جنوب جليقيه درگرفت. پس از تاجگذاري آلفونسوي هفتم در 529ق/1135م
و اطلاق امپراتور بر او، پرتقال آن را به رسميت نشناخت و حتي آلفونسو هنريکو به
جليقيه تاخت و بخشي از آن را اشغال کرد، اما چون مرابطين به قلمرو او تاخته بودند،
جليقيه را رها ساخت. پس از عقب‌نشيني مرابطين، دوباره دست به جنگ زد، ولي اين‌بار
به سختي شکست خورد و سرانجام به صلح با آلفونسوي هفتم گردن نهاد. (عنان،
عصرالمرابطين، 1/526). آلفونسو هنريکو سپس به تثبيت نفوذ و گسترش متصرّفات خويش در
اراضي اسلامي پرداخت. در 533ق/1139م در اوريکه به ساحل رود تاجُه، امراي بطليوس و
باجه و اشبيليه را درهم شکست. در 537ق/1843م مجلس ملي شهر لاميگو او را به نام شاه
پرتقال خواند و آلفونسو تاجگذاري کرد. در 542ق/1147م تعرضات خود را به سوي رود تاج
از سر گرفت و شهر شنترين را به اطاعت آورد. سپس عدّه‌اي از جنگجويان صليبي را که از
انگلستان به قصد فلسطين به راه افتاده و در سواحل پرتقال لنگر انداخته بودند، تحريک
کرد که وي را در تسخير لشبونه که زيدبن ابي‌بکر آن را در 503ق/1109م از مسيحيان
گرفته بود (بروکلمان، 209)، ياري دهند. مسلمانان به دفاع در ايستادند. محاصره 4 ماه
به درازا کشيد و سرانجام مردم به شرط امان داشتن بر مال و جان خود شهر را تسليم
کردند، اما فاتحان عهد شکستند و بي‌امان دست به کشتار زدند (رانسيمان، 2/298، 299).
بدين‌سان، آلفونسو حملات خود را به قلمرو مسلمانان شدت بخشيد و اين معني باعث شد که
ابن وزير، امير باجه براي مقابله با تجاوزهاي او از عبدالمؤمن موحدي ياري خواهد
(549ق/1154م). اندکي بعد، ابومحمد عبداللـه بن ابي‌حفص امير اشبيليه و ابن الحجّام
امير بطليوس و براز اميرالمخزن، به اشار? ابوزيد عبدالرحمن بن بکيت امير قرطبه اط
سوي عبدالمؤمن موحدي، به جنگ آلفونسو رفتند و دژ اطرونکس را تصرف کردند و سپاهي را
که براي مقابله آمده بود، درهم شکستند (عنان، عصرالمرابطين، 1/345). چندي بعد نيز
امير موحدي خود براي مقابله با آلفونسو به اندلس آمد، اما اندکي بعد سخت بيمار شد و
درگذشت (558ق/1163م). آلفونسو اينک راه را بر خود هموارتر مي‌ديد، اما ابويعقوب
يوسف موحدي حملات جديدي را بر ضد امراي مسيحي اسپانيا تدارک ديد. وي پس از ارسال
نامه‌اي به سران موحدين و بزرگان دولت درسبته مبني بر عزم جنگ با مسيحيان
(پروونسال، 218-228)، سپاه خود را در شعبان 568ق/مارس 1173م از اشبيليه خارج ساخت و
پس از وارد کردن چند شکست بر ارتش متحد امراي مسيحي، آنها و از جمله آلفونسو هنريکو
را به صلح واداشت. آلفونسو هنريکو سرانجام در اواخر 581ق/1185م درگذشت. وي به
جنگجويان مذهبي که در پيکار با مسلمانان شرکت مي‌جستند، بسيار ارج مي‌نهاد. خود نيز
در 1158م، گروهي تازه از اين‌گونه جنگجويان پديد آورد (عنان، عصرالمرابطين، 1/528).
آلفونسو هنريکو را، پايه‌گذار کشور پرتقال به‌شمار آورده‌اند.
مآخذ: ابن ابار، محمدبن عبداللـه، الحلّه السّيراء، به کوشش حسين مونس، قاهره،
1963م؛ ابن اثير، عزّالدين، الکامل، بيروت، 1402ق؛ ابن بسام، ابوالحسن علي، الذخيره
في محاسن اهل الجزيره، قاهره؛ ابن خطيب، لسان‌الدّين، الاحاطه في اخبار غرناطه، به
کوشش محمد عبداللـه عنان، قاهره، 1375ق؛ ابن خلدون، العبر، بيروت، 1958م، ص 396؛
ابن خلکان، وفيات الاعيان، به کوشش احسان عباس، بيروت، 1977م؛ ابن سعيد، علي بن
موسي، المغرب في حل المغرب، به کوشش شوقي ضيف، قاهره، 1953م؛ ابن عبري، غريغوريوس،
تاريخ مختصر الدول؛ ابن عذاري، احمدبن محمد، البيان المغرب في اخبار المغرب، به
کوشش راينهارت دوزي، ليدن، 1848م، ص 142، حاشيه؛ اخبار مجموعه، به کوشش اميليا
لافونته الکانترا، مادريد، 1867م؛ پالنسيا، آنجلو گونزالس، تاريخ الفکرالاندلسي،
ترجم? حسين مونس، قاهره، 1955م؛ پروونسال، لوي، مجموع رسائل الموحديه، رباط، 1941م؛
حايک، سيمون، الناصرلدين اللـه، مادريد، 1962م؛ حتي، فيليپ، تاريخ عرب، ترجم?
ابوالقاسم پاينده، تبريز، 1344ش؛ حرکات، ابراهيم، النظام السياسي و الحربي في عهد
المرابطين، مغرب، مکتبه الوحده العربيه؛ حميري، ابوعبداللـه محمد، صفه جزيره
الاندلس، به کوشش لوي پروونسال، قاهره، 1937م؛ رانسيمان، استيون، جنگهاي صليبي،
ترجم? منوچهر کاشف، تهران، 1360ش؛ روسو، پي‌پر، تاريخ علوم، ترجم? حسن صفاري،
تهران، 1344ش؛ زرين‌کوب، عبدالحسين، نقد ادبي، تهران، 1354ش؛ سارتن، جرج، مقدمه بر
تاريخ علم، ترجم? غلامحسين صدري افشار، تهران، 1357ش؛ سامرايي، خليل ابراهيم صالح،
الثغر الاندلسي، بغداد، 1976م؛ ضبي، احمدبن يحيي، بغيه الملتمس، قاهره، 1967م؛
عنان، محمد عبداللـه، تراجم اسلاميه، قاهره، 1390ق؛ همو، دوله الاسلام في الاندلس،
قاهره، 1380ق؛ همو، عصرالمرابطين و الموحدين في المغرب و الاندلس، قاهره، 1383ق،
فهرست؛ کراچوفسکي، ايگناتي، تاريخ الادب الجغرافي العربي، ترجم? صلاح‌الدينعثمان
هاشم، قاهره، 1963م؛ مقري تلمساني، احمدبن محمد، نفح الطّيب، بيروت، 1388ق؛ مقريزي،
احمدبن علي، السّلسوک، به کوشش محمد مصطفي زياده، قاهره، 1970م؛ وات، مونتگمري،
اسپانياي اسلامي، ترجم? محمدعلي طالقاني، تهران، 1351ش؛ نيز:
Brockelmann, Carl, History of the Islamic People, London, 1979; Dozy, Reinhart,
Spanish Islam, London, 1913; Watt, W., Montgomery, Islam, London, 1974.
صادق سجادي
 






/ 440