آلوسيجلد: 2نويسنده: صادق سجادي
شماره مقاله:482
آلوسي، خانوادهاي بغدادي که از ميانههاي سد? 13ق/19م دانشمنداني بزرگ در فقه و
تفسير و ادب از آن برخاستهاند. نياي بزرگ اين خاندان در سد? 7ق/13م به هنگام حمل?
هولاکوخان به بغداد، از اين شهر گريخت و به آلوس (ه م) رفت. اخلاف وي تا سد?
11ق/17م در آلوس ماندند و پس از آن به بغداد بازگشتند. از ميان اعضاي خاندان آلوسي
اين افراد را که از همه مشهورترند، برحسب سال درگذشت نام ميبريم:
1. سيدمحمود. نسب او از پدر به امام حسين(ع) و از سوي مادر به امام حسن(ع) ميرسد.
به همين دليل خانواد? آلوسي به حسنيِ حسيني شهرت يافته است. سيدمحمود مردي اديب و
دانشمند بود. شهرت اين خاندان خصوصاً از سيدمحمود آغاز ميگردد.
2. علامه صلاحالدين سيدعبداللـه (د 1246ق/1830م)، مدرس بزرگ در جامع ابوحنيفه، و
شايد رئيس مدرسان آنجا بود. وي در بغداد وفات يافت.
3. ابوالثَّناء سيدمحمود شهابالدين افندي (1217-1270ق/1802-1854م)، فرزند
صلاحالدين ملقب به شهاب آلوسي فقيه، مفسر، اديب و مفتي بغداد، او از کودکي نزد پدر
و جمعي از استادانِ ادب درس خواند و به سبب هوشمندي و داشتن حافظهاي قوي در کسب
علم به سرعت پيش رفت، چنانکه در 13 سالگي شرحي بر قَطْرُالنَّدي نوشت. سپس از
بسياري از عالمان مشهور بغداد اجاز? روايت يافت و خود در شمار استادان بزرگ درآمد و
ملقب به «علامه» شد. آنگاه متولي مدرس? مرجانيّ? بغداد و موقوفات آن گرديد. سرانجام
در 1248ق/1832م با آنکه او خود شافعي مذهب بود، به سبب اطلاع از فقه مذاهب ديگر، و
شايد گرايش به آراي ابوحنيفه، مفتي پيروان مذهب حنفي شد. وي در همين مقام بود تا بر
اثر مخالفت والي ترک بغداد، از کار برکنار شد و در 1262ق/1845م (و نه 1267ق چنانکه
در دائرهالمعارف الاسلاميه، ج 1 آمده است) ــ احتمالاً به قصد شکايت و دادخواهي ــ
از راه موصل، مارِدين، دياربَکْر، آرزِروم و سيواس به آستانه (استانبول) رفت. اما
ظاهراً صدراعظم روي خوش به او نشان نداد و وي بدانچه ميخواست، دست نيافت. با
اينهمه سفر او بسيار پربار بود، زيرا با بسياري از بزرگان علم ديدار کرد؛ از سلطان
عبدالمجيد نشان افتخار دريافت داشت و دو کتاب در باب اين سفر نوشت. تاريخ بازگشت او
را به خلافت، 1264ق/1848م (زِرِکلي)، 1267ق/1850م (مَرْدَم بَک) نوشتهاند، وي در
بغداد درگذشت. پيداست که آلوسي در روزگار خود، شهرتي عظيم کسب کرده بود. اشعاري که
در مدح و رثاي او سروده شده، به صورت کتابي تدوين شده است به نام حديقه الوَرْدفي
مدايح ابيالثناء شهابالدين محمود (بستاني ف) که شاگردش ملا عبدالفتاح افندي معروف
به شَوّافزاده سروده است. آثار ستايشآميز ديگري نيز در شرح احوال او نوشته شده
است که از آن جمله ميتوان اَريجُ النَّد و العود في ترجمه مولانا محمود را نام برد
که يکي ديگر از شاگردان وي آن را تأليف کرده است. شيخ عبدالباقي فاروقي عُمَري و
عبدالغفار اَخْرَس از شاعراني هستند که بيش از ديگران در مدح او شعر ميسرودهاند
(مردم بک). عزاوي نيز به مناسبت صدمين سال وفات شهاب آلوسي کتابي در شرح حال او
نوشته و فهرست آثار او را گرد آورده و شرح حالي را که در مجموع? عبدالغفار اخرس
آمده، ياد کرده است. شهرت علميِ آلوسي بيشتر به سبب تفسير معروف روح المعاني است،
اما وي عموماً به حوادث تاريخي علاقه نشان داده است و اين امر از نامهها و کتابهاي
تراجمي که از وي بر جاي مانده، به خوبي پيداست. در زمين? لغت نيز آثاري دارد که
گويا از دوران جواني اوست.
آثار: الاجوبه العراقيه عن الأسئله الايرانيه، استانبول، 1317ق؛ الأجوبه العراقيه
عن الأسئله اللاهوريه؛ التبيان في مسائل ايران؛ الحاشيه علي شرح ابن عصام في
الاستعاره؛ دقائق التفسير؛ رساله في الامامه رداً علي الشيعه؛ الرساله اللاهوريه،
بغداد، 1301ق/1883م؛ روح المعاني، مصر، 1301، 1310ق/1883، 1893م در 9 جلد؛ شرح
البرهان في اطاعه السلطان؛ حاشيه علي شرح القطر؛ شرح دره الغواص في اوهام الخواص
(کشف الطره)؛ شرح العينيه في مدح سيدنا علي(ع)، قاهره، 1270ق/1853م؛ سنگي، شرحُ علي
مير ابي الفتح في علم آداب البحث؛ شرحُ علي حاشيه عبدالحکيم السيالکوتي في علم
المنطق؛ شهي الغنم، در شرح حال شيخ الاسلام عارف حکمت؛ الطراز المُذَهَّب في شرح
القصيده الممدوح بها الباز الاشهب، قاهره، 1313ق/1895م؛ غرائب الاغتراب و نزهه
الالباب (نشوه الشمول و نشوه المدام)، بغداد، 1327ق/1909م؛ الفيض الوارد في الشيخ
خالد، قاهره، سنگي، 1278ق/1861م، سربي، 1287ق/1870م؛ کشف الطره عن الغره، دمشق؛
مقامات، در تصوف و عرفان، بغداد، 1273ق/1856م؛ نزهه الالباب، در مباحثات علمي ميان
وي و شيخ الاسلام؛ نشوه الشمول في الصفر الي اسلامبول، بغداد، 1291ق/1874م؛ نشوه
المدام في العود الي مدينه السلام، بغداد، 1293ق/1876م (براي آگاهي از نسخههاي خطي
آثار او، نک: طلس، 110، 160، 165، 174، 179، 180، 203، 221، 227، 234؛ GAL, S,
II/785-789; GAL, II, 498).
4. عبدالرحمن (د 1284ق/1867م)، فرزند عبداللـه صلاحالدين.
5. محمد حميد (1262-1290ق/1846-1873م)، فرزند ابوالثناء شهابالدين.
6. عبداللـه بهاءالدين (1248-1291ق/1832-1874م)، ابوالثناء شهابالدين.
7. عبدالباقي سعدالدين (1250-1298ق/1834-1881م)، فرزند ابوالثناء شهابالدين، فقيه،
مفتي، اديب و اصولي حنفي مذهب. او نزد پدر به آموختن پرداخت، سپس از دانشمند و صوفي
معروف عيسي بَندنيجي، حديث، تفسير، ادبيات، فقه، اصول و کلام فرا گرفت. در بغداد
منصب افتاء يافت و چندي بعد به حج رفت و از راه قاهره به بغداد بازگشت. در قاهره به
خواهش يکي از علماء به تأليف رسالهاي در مناسک حج پرداخت و پس از بازگشت به بغداد،
چندي بر مسند قضاي کرکوک نشست و چون درگذشت در کنار مدفن پدرش به خاک سپرده شد.
آثـار: اسعد کتاب في فصل الخطاب؛ اوضح منهج الي معرفه مناسک الحج، قاهره،
1277ق/1861م؛ البهجه البهيّه في اعراب الآجروميه؛ الفوائد الآلوسيه في شرح
الاندلسيه، بغداد، 1312ق/1895م؛ الفوائد السعديه في شرح العضديه؛ فيوضات القريحه في
شرح الصفيحه؛ القول الماضي فيما يجب للمفتي و القاضي (براي آگاهي از نسخههاي خطي
آثار او، نک: کحاله، 5/76؛ GAL, II/788).
8. ابوالبرکات نعمان خيرالدين (1252-1317ق/1837-1899م)، فرزند ابوالثناء
شهابالدين، معروف به آلوسي و ابن آلوسي، واعظ، فقيه، متکلم، مدرس و قاضي حنفي
مذهب. وي در بغداد نزد پدر و شاگردان بزرگ او ادبيات و فقه و حديث و منطق آموخت،
سپس به رياضيات و علوم عقلي روي آورد و در نوجواني دانشمندي نامور شد. چندي به
تدريس پرداخت و آنگاه در چندين شهر عراق بر مسند قضا نشست. در 1295ق/1878م به عزم
حج ترک قضا گفت و در نيم? راه گويا به قصد چاپ تفسير پدرش، روح المعاني، چندي در
مصر توقف کرد. در 1300ق/1882م از راه شام و آناتولي به استانبول رفت و 2 سال در
آنجا بماند و از سوي دانشمندان گرامي داشته شد. آنگاه با چندين اجاز? علمي به
زادگاه خود بازگشت و با لقب «رئيس المدرسين» در مدرس? مرجانيه به تدريس پرداخت و تا
پايان عمر کار تدريس و تأليف را فرو نگذاشت. خيرالدين شيفت? دانش و دانشمندان، و
عالمي باذوق بود. ديوان شعري نيز به او نسبت دادهاند. او طي ساليان کتابخان?
گرانبهايي فراهم آورده بود که وقف مدرس? مرجانيّه کرد (تيمورپاشا، 308-309). اين
کتابخانه بعداً به ادار? اوقاف بغداد منتقل شد و اينک از گنجينههاي معتبر اين شهر
بهشمار ميآيد. او را زير گنبد مدرس? مرجانيه بخاک سپردند.
آثار: الآيات البينات في عدم سماع الاموات عندالحنفيّه السادات، برلين،
1306ق/1889م؛ الاجوبه العقليه لأشرفيه الشريعه المحمديه، بمبئي، 1314ق/1896م؛
الاجوبه النعمانيه عن الاسئله الهنديه؛ الاصابه في منع النساء من الکتابه؛ جلاء
العينين في محاکمه الاحمدين، مصر، 1298ق/1881م؛ الجواب الفسيح لما لفقه عبدالمسيح،
لاهور، 1306ق/1889م؛ العيون الحور فيما لنا من منظوم و منثور؛ حاشيهٌ علي شرح
القطر؛ ديوان شعر؛ سلس الغانيات في ذوات الطرفين من الکلمات، بغداد، 1306ق/1889م؛
شقائق النعمان في رد شقاشق ابن سليمان، قاهره، 1313ق/1896م؛ غاليه المواعظ و مصباح
المتعظ و قبس الواعظ، مصر، 1301ق/1884م، 2 ج؛ تلخيص مطالع السعود، از عثمان بن
البصري. (براي آگاهي از نسخههاي خطي آثار او، نک: طلس، صص 56، 57، 124، 126، 156،
173، 179، 230، 255؛ GAL, II/787، تيمور پاشا، صص 308، 309).
9. عبدالحميد (1232-1324ق/1816-1906م)، فرزند عبداللـه صلاحالدين، معروف به ابن
آلوسي، اديب، شاعر، صوفي و متکلم شافعي مذهب. او هنوز به يک سالگي نرسيده بود که به
بيماري آبله نابينا شد. در کودکي نزد پدر به تحصيل پرداخت و گويند در شش سالگي قرآن
را از بر بود. پس از مرگ پدر، نزد برادرش شهابالدين محمود شاگردي کرد. 40 سال در
خانهاش واقع در رُصاف? بغداد گوشهنشيني گزيد و جز براي نماز جمعه و عيدين از خانه
بيرون نميرفت. گفتهاند که در مدرس? نجيبيّ? بغداد به تدريس ميپرداخت و عليرضا
پاشا والي بغداد در درس او حاضر ميشد. در تصوف پيرو طريق? نقشبنديه بود. مشايخ او
در اين طريقه، سيد عبدالغفور بغدادي و شيخ عبدالقادر کردي بودند. عبدالحميد پس از
20 روز بيماري درگذشت و در گورستان جنيد واقع در کَرْخ بغداد به خاک سپرده شد. او
کتابي در عقايد به نام نثراللآلي في شرح نظم الامالي دارد که تأليف آن در
1272ق/1855م پايان يافته و در بغداد در 1330ق/1912م چاپ شده است. ديوان شعري نيز از
وي باقي مانده است.
10. ثابتالدين محمد (1275-1329ق/1858-1911م)، فرزند نعمان خيرالدين، فقيه، قاضي و
محدث. او نزد پدر و دانشمندان ديگر به تحصيل پرداخت، سپس به تاريخ و سير و ادبيات
روي آورد. پس از چندي از پدر اجاز? روايت گرفت و بر مسند قضاي نجف و کربلا و
سليمانيه و احساء نشست. 2 بار حج گزارد و 4 بار به استانبول رفت. مدتي مشاغل دولتي
را به کنار نهاد و به کشاورزي پرداخت. سپس رياست بلدي? بغداد به او محول شد، اما به
سعايت عبدالوهاب پاشا از کار برکنار گشت و به تبعيدگاه فرستاده شد، ولي چون به موصل
رسيد، سلطان عبدالحميد دوم فرمان داد، به بغداد باز گردد. پس از آن دوباره به کار
زراعت پرداخت، اما توفيق نيافت و به استانبول رفت، سپس مسند قضاي سليمانيه را به او
دادند و همانا بود تا وفات يافت (الدجيلي، 226-233). تأليفي از او ديده نشده است.
11. احمدشاکر (1275-1330ق/1848-1911م)، فرزند ابوالثناء شهابالدين.
12. علاءالدين علي (1276-1340ق/1860-1922م)، فرزند نعمان خيرالدين. وي در بغداد
تدريس مي کرد. دو اثر از او باقي است: الدر المنثور في رجال القرن الثاني عشر و
الثالث عشر، بغداد، 1387ق/1967م؛ نظم مقدمه الآجروميه في علم النحو، بيروت،
1318ق/1900م.
13. محمد درويش (1293-1340ق/1876-1922م)، فرزند احمد شاکر، خطيب، واعظ و مدرس در
بغداد. چند اثر از او باقي مانده که به چاپ نرسيده است مانند: الفوائد في الوعظ و
الارشاد؛ المحنه في الوعظ و الارشاد.
14. محمود شکري، جمالالدين ابوالمعاني (1273-1342ق/1857-1924م)، فرزند عبداللـه
بهاءالدين معروف به آلوسي زاده، مورخ، اديب و لغوي شافعي مذهب. او ابتدا نزد پدر به
آموختن قرآن و زبان و ادبيات عرب پرداخت. پس از مرگ پدر، نزد عمويش نعمان خيرالدين،
تاريخ و سير و ادبيات آموخت. سپس از شيخ اسماعيل موصلي، دانشهاي معقول و منقول و
فروع و اصول را فرا گرفت و به مرتب? استادي رسيد و در منزل و مسجد به تدريس پرداخت.
در 1307ق/1889م براي شرکت در کنگر? شرقشناسي به استکهلم رفت و به سبب تأليف کتاب
بلوغ الارب في معرفه احوال العرب، به دريافت جايزه نايل شد. چون محمود شکري عقايدي
در رد و طعن غاليان در حق اهل قبور ابراز کرد، مخالفانش به والي عراق شکايت بردند و
او سلطان عبدالحميد دوم را از اين واقعه آگاه ساخت. سلطان در 1320ق/1902م او را به
ديار بکر تبعيد کرد. در راه تبعيدگاه به موصل رسيد. عالمان و بزرگان شهر از رفتن او
جلوگيري کردند و نامهها به دربار سلطان نشوتند. اندکي بعد او را با احترام تمام به
بغداد فرا خواندند. با آغاز جنگ جهاني اول، از سوي دولت عثماني مأمور شد به نزد
عبدالعزيز آل سعود (که بعداً با عنوان پادشاه عربستان سعودي بر تخت نشست) برود و او
را به ياري دولت عثماني و بر ضد انگلستان برانگيزد. او از راه سوريه و حجاز به نزد
امير رفت (1333ق/1915م)، اما امير جواب مساعد نداد و پوزش طلبيد. در ايامي که بغداد
توسط ارتش انگلستان اشغال شده بود (1335ق/1917م) منصب قضا را به محمود شکري پيشنهاد
کردند، ولي او نپذيرفت و تا پايان عمر هيچ شغلي قبول نکرد. تنها در آغاز تشکيل دولت
عراق و پادشاهي فيصل اول در 1921م، به عضويت «مجلس معارف» درآمد. وي سرانجام در
بغداد درگذشت و در کنار مقبر? جنيد بغدادي به خاک سپرده شد.
آثـار: آثار او در تاريخ و فقه و تراجم احوال و ادبيات به 50 تأليف بر ميآيد که
بسياري از آنها به کوشش محمد بهجت الاثري به چاپ رسيده است. در ميان افراد خاندان
آلوسي آثار او از همه فراوانتر است، بلوغ الارب في معرفه احوال العرب، بغداد،
1314ق/1896م؛ تاريخ نجد، 1343ق/1924م؛ تاريخ مساجد بغداد و آثارها، بغداد،
1346ق/1927م؛ عادات العرب في جاهليتهم، بيروت، 1343ق/1924م؛ الاسرار الالهيه؛ شرحٌ
علي قصيده الرفاعيه، قاهره، 1305ق/1888م؛ الضرائر و مايسوغ للشاعر دون الناثر، مصر،
1344ش/1926م؛ المسک الاذفر في تراجم علماء بغداد في القرن الثاني عشر و الثالث عشر؛
غايه الاماني في الرد علي النبهاني، کردستان، قاهره، 1327ق/1909م؛ فصل الخطاب في
شرح مسائل الجاهليه، قاهره، 1347ق/1928م؛ مادلّ عليه القرآن مما يعضد الهيئه
الجديده القويمه البرهان، دمشق، 1379ق/1960م؛ مختصر التحفه الاثني عشريه، قاهره،
1373ق/1954م.
مآخذ: آلوسي، محمد شکري، المسک الاذفر، بغداد، 1348ق/1929م، 1/25؛ همو، بلوغ الارب
في احوال العرب، به کوشش محمد بهجت الاثري، مصر، 1342ق/1923م، مقدمه؛ ابوطيب، سيد،
التّاج المکلل، 1383ق/1963م، 2/513-516؛ ازهريه، فهرست، 2/105؛ بستاني ف؛ بغدادي،
اسماعيل پاشا، هديه العارفين، 1/507، 2/495، 496؛ تيمور پاشا، احمد، اعلام الفکر
الاسلامي، قاهره، 1345ق/1927م؛ الدجيلي، کاظم، «ثابتالدين الآلوسي»، لغه العرب
(مجله)، بغداد، 1391ق/1971م؛ تيموريه، فهرست، 3/6، 7، 100؛ زرکلي، خيرالدين،
الاعلام، بيروت، 1984م؛ سرکيس، چاپي؛ طلس، محمداسعد، الکشاف عن المخطوطات، بغداد،
1372ق/1952م، ص 56؛ عزاوي، عباس، تاريخ العراق، بغداد، 1393ق/1973م، 7/108، 109؛
کحاله، عمر رضا، معجمالمؤلفين، بيروت، داراحياء التراث العربي؛ کورکيس، عواد، معجم
المؤلفين، بيروت، داراحياء التراث العربي؛ کورکيس، عواد، معجم المؤلفين العراقيين،
بغداد، 1389ق/1969م، 3/399، 400؛ مدرس، محمدعلي، ريحانه الادب، تبريز، 1346ش، 1/59،
60، 61؛ مردم بک، خليل، اعيان القرن الثالث عشر، بيروت، 1391ق/1971م، صص 47، 50،
75، 152، 228؛ نيز: GAL; GAL, S.
صادق سجادي