ابن ابي خصالجلد: 2نويسنده: حيدر بوذرجمهر
شماره مقاله:798
اِبْن اَبى خِصال، ابوعبدالله محمد بن مسعود بن خلصة بن فرج ابن مجاهد
غافِقى ملقب به ذوالوزارتين (465-540ق/1073- 1145م)، اديب، نويسنده، شاعر،
محدّث و مورّخ قُرطبى و كاتب على بن يوسف ابن تاشفين فرمانرواي مرابطون
غرناطه (حك 500 -537ق/1107- 1142م). وي در روستاي فَرغَليط از توابع شَقوره
به دنيا آمد (ابن ابار، 149؛ ابن بشكوال، 2/588 -589). ابن خاقان (ص 174-
175) ادب و مذهب او را مىستايد، اما مىگويد او از خاندانى ناشناخته و پست
بود كه به لطف هنر خويش درخشيد. همو مىافزايد كه ابن ابى خصال در
503ق/1190م در اشبيليه بود و همراه امير المسلمين از آنجا كوچيد. «من از او
قطعهاي از نثرش را خواستم تا در كتاب خود درج كنم» و او اجابت كرد. ابن
خاقان سپس پاسخى را كه دريافت كرده، آورده است (ص 175).
ابن ابى خصال در قرطبه رشد يافت و به فراگيري دانش پرداخت. با ابوالحسن
على بن مالك يَعْمُري (د 500ق) رفت و آمد داشت. همين استاد طبع او را
نخستين بار آزمود و وي را تشويق كرد (ابن ابار، 149-150). او نزد استادان
مشهور زمان درس خواند: در شهر المَريّة با ابوعلى حسين بن صدفى (د
514ق/1120م) فقيه و محدّث اندلسى ديدار كرد و نزد وي صحيح مسلم و جامع
ترمذي، سنن ابى داوود و بخش عمدهاي از صحيح بخاري را خواند. استادان وي
ابن سراج، ابومحمد بن عتّاب، ابوبحر اسدي، ابوالحسن بن باذش و چندتن ديگر
بودند (همو، 150).
بزرگانِ هم عصر وي تبحّر او را در شعر و ادب، لغت، فن بلاغت و خطابت ستوده
و او را سرآمد اديبان اندلس دانستهاند (ابن خاقان، 174؛ ابن بشكوال، 2/589؛
ضبّى، 131). ابن خطيب نمونههاي متعددي از نطم و نثر وي به دست داده است
(2/390- 415) و برخى از دانشمندان مشرق زمين با وي مكاتبه داشتند. ابن دحيه
50 تن از بزرگانى را كه از ابن ابى خصال نام بردهاند، ياد كرده است (ص
187). وي با بزرگان ادب اندلس چون ابن عبدون (د 527ق/1133م) و ابن بسّام
(د 543ق/1148م) دوستى داشت (پالنسيا، 177). او همچنانكه در علم حديث، ادب و
شعر صاحب نظر بود، به كار سياست نيز مىپرداخت و در خدمت ابن الحاج محمد بن
داوود بن عمر لَمَتونى امير قرطبه مىزيست. ابن الحاج خود در شورشى كه در
500ق/1170م برضد ابن تاشفين به راه انداخت، گرفتار آمد، اما ابن تاشفين از
وي و همة يارانش درگذشت و او را به فاس و سپس به سَرَقُسطه و بَلنسيه در
شرق اندلس روانه كرد تا آنكه ابن الحاج در 508ق/1114م كشته شد. در سراسر
اين مدت ابن ابى خصال همراه وي بود، و به هنگام قيام بر ابن تاشفين بود
كه لقب ذوالوزارتين از سوي فرزند ابن الحاج يعنى ابوبكر ملقب به ابويحيى
به وي داده شد (ابن خاقان، 175؛ ابن ابّار، 151- 152). پس از آن ابن ابى
خصال و برادرش ابومروان همراه تنى چند از بزرگان ادب چون ابن الجدّ احدب،
ابوبكرابن قَبْطُرْنه و ابن عبدون نزد على بن يوسف جمع شدند، ولى ابن
ابى خصال از همگان نزد على گرامىتر بود (مراكشى، 173).
وي تا شكست على بن يوسف از پادشاه آراگون در خدمت او باقى ماند (همو، 176؛
كنون، 571). مراكشى اشاره به اين نكته دارد كه پس از اين شكست بود كه
على فرمان داد تا نامهاي از سوي او به سپاه بلنسيه نوشته شود. دربارة اين
نامة معروف كه به بركناري ابن ابى خصال انجاميد، وي اطلاعاتى آشفته به
دست داده (قس: ص 176)، گويد: امير به ابن ابى خصال و برادرش ابومروان
فرمان داد كه هر يك جداگانه نامهاي بنويسند، و در اين ميان ابومروان
نامهاي پردشنام و گزنده نوشت كه سبب بركناري وي شد، اما همانگونه كه
كنون (ص 572) نوشته است، مقايسة بندهايى كه مراكشى از آن نقل كرده با
نسخة خطى تازه يافتة آن در كتابخانة اسكوريال (شم 538 , 2 ESC) ترديدي باقى
نمىگذارد كه نويسندة نامه همان ابن ابى خصال است و اساساً در اين ماجرا
بيش از يك نامه نوشته نشده است؛ به ويژه كه در نوشتههاي مورخان ديگر
هيچ نكتهاي در تأييد سخن مراكشى نمىتوان يافت. اين نامه كه در دو صفحه
و يك سوم صفحه جاي گرفته است، همة ويژگيهاي نثر مسجّع اندلسى سدة 5 و
6ق/11 و 12م را دارد و قرينه سازي، قافيه پردازي و جست و جوي وزن در
پارههاي سجع، همه از خصايص آن است، جز آنكه نظير اين الفاظ و تركيباتِ
كوبندة فحش آميز و خشونت بار را كمتر مىتوان در جاي ديگر يافت. از آغاز تا
انجام نامه چيزي جز توهين و كاستن از مقام اخلاقى مرابطون نيست. افزون بر
اين، از مجموع رفتار ابن ابى خصال چنين بر مىآيد كه نسبت به على بن
يوسف قلباً وفادار نبوده است، و گويا على نيز پس از آنكه نامة سراپا ناسزاي
ابن ابى خصال را مشاهده كرده، از نيّات واقعى وي نسبت به خود و دستگاه
امارتش آگاهى يافته و در نتيجه او را از كار بركنار كرده است (كنون، 571
-573).
ابن ابى خصال در جريان جنگى كه ميان ابن حمدين قرطبى و يحيى ابن على
بن يوسف، معروف به ابن غانيه رخ داد، كشته شد. گفتهاند كه او به سبب
سختگيري در امر و نهى افراد قبيلة مصامده كه طى جنگ وارد قُرطبه شده و
مشغول غارت و تجاوز بودند، به دست ايشان به قتل رسيده است (ابن ابار،
152).
از بررسى آثار ابن ابى خصال چنين برمىآيد كه به ذكر مناقب پيامبر(ص) و
خاندان نبوت عنايت خاصى داشت. از او تعداد قابل توجهى نامه بر جاي مانده
است. وي همچنين كوشيده است طبع خود را نسبت به مُلْقَى السبيل ابوالعلاي
معرّي بيازمايد I/455) .(GAL,
آثار باقى مانده يا شناخته شده از وي بدين قرار است: 1. ظل السحاب، دربارة
همسران و خويشاندان پيامبر (ص). اين كتاب تحت عنوان ظل الغمامة و طوق
الحمامة نيز آمده است. بروكلمان به 3 نسخه از آن در كتابخانة اسكوريال و
موزة بريتانيا اشاره كرده است. GAL) )؛ I/454 2. منهاج المناقب و معراج
الحسب الثاقب، قصيدهاي در مدح پيامبر(ص) و اصحاب آن حضرت. دو نسخة خطى از
آن در موزة بريتاينا و كتابخانة اسكوريال موجود است (همانجا)؛ 3. مناقب العشرة
و عَمَّىْ رسول الله، بروكلمان (همانجا) از نسخهاي از آن در اسكوريال ياد
كرده است؛ 4. تقليدي از ملقى السبيل ابوالعلاي معرّي از آغاز تا پايان.
بروكلمان I/455) دو نسخه از آن را در اسكوريال و موزة بريتانيا ذكركردهاست؛
5.«رسائل»؛ 6.«مقامات» (شم 519 , 2 ESC)؛ 7. من انشاءِ الفقيه الكاتب ذي
الوزارتين الى عبدبن حبيب دربارة اديان. نسخهاي از آن در اسكوريال موجود
است (همان، شم 306 )؛ 8. نامه به نام على بن يوسف بن تاشفين به فقهاي
بلنسيه (همان، شم 538 )؛ 9. نامه به ابوالحسين بن سراج (همانجا)؛ 10.
نامهاي كه به هنگام سفر به جزيرة خضراء نوشته است (همانجا)؛ 11. سراج
الادب، اين كتاب براساس كتاب نوادر ابوعلى نوشته شده و از آن نسخهاي در
دست نيست I/630) S, .(GAL,
مآخذ: ابن ابار، محمد، المعجم فى اصحاب القاضى، قاهره، 1387ق؛ ابن بشكوال،
خلف، الصّلة، قاهرة، 1966م؛ ابن خاقان، فتح، فلائد العقيان، بولاق، 1289ق؛
ابن خطيب، محمد، الاحاطة، به كوشش محمد عبدالله عنان، قاهره، 1394ق/1974م؛
ابن دحيه، عمر، المطرب من اشعار اهل المغرب، به كوشش ابراهيم ابياري و
ديگران، قاهره، 1374ق/1955م؛ پالنسيا، آنخل گونزالس، تاريخ الفكر الاندلسى،
ترجمة حسين مونس، قاهره، 1955م؛ ضبّى، احمد، بغيةالملتمس، قاهره، 1967م؛
كنون، عبدالله، «رسالة الكاتب ابن ابى الخصال الّتى نال فيها من كرامة
المرابطين»، مجلةالمجمع العلمى العربى، دمشق، س 35، شم 4، 1380ق/1960م؛
مراكشى، عبدالواحد، المعجب، به كوشش محمد سعيد عريان و محمد عربى علمى،
قاهره، 1368ق/1949م؛ نيز:
ESC 2 ; GAL; GAL, S.
حيدر بوذرجمهر
تايپ مجدد و ن * 1 * زا
ن * 2 * زا