شماره مقاله:680
اِبْراهيمِ حَصيري، ابوالقاسم ابراهيم بن عبدالله حصيري (زنده در
450ق/1058م)، از درباريان سلطان محمود غزنوي و از نديمان و معتمدان سلطان
مسعود غزنوي كه به سبب كفايت، تجربه، خردمندي و نفوذ پدرش در دربار
غزنويان به دستگاه آنان راه يافت. پدر وي ابوبكر عبدالله حصيري سيستانى
(د 424ق/1033م) است كه به دليل احاطه بر فقه شافعى، همسويى با سياستهاي
مذهبى محمود، تصدّي مأموريتهاي سياسى (مانند سوگند دادن احمدبنحسن ميمندي
پس از عزل و مصادرة اموال او در 415ق و سفر جنگى به تركستان به ياري
قدرخان در برابر على تگين) و همچنين جانبداري از مسعود پس از مرگ پدرش،
توانست به جايگاهى ويژه در دربار غزنويان دست يابد، چنانكه در اختلافى كه
ميان او و وزير سلطان مسعود احمدبنحسن ميمندي روي داده بود، سلطان ضمن
دلجويى از وزير، ابوبكر را مورد حمايت قرار داد و از تنبيه وي به سبب دشنام
دادن به وزير در حال مستى چشم پوشيد (بيهقى، 197-212). فرخى سيستانى نيز
ابوبكر را در چند قصيده ستوده است (ص 46، 172، 174، 320-322).
آگاهى دربارة زندگى ابراهيم حصيري بسيار اندك است و همين اندازه را هم
مديون ابوالفضل بيهقى هستيم كه با وجود محدوديّت آن گوشههايى از زندگى
وي را روشن مىسازد. ابراهيم در نيمة اول قرن 5ق/11م در دربار غزنويان نفوذ
و قدرت فراوانى به دست آورد، آنچنانكه سلطان محمود او را سخت عزيز مىداشت
و از مصالح ملك با وي سخن مىگفت (بيهقى، 269). از قراين چنين پيداست كه
ابراهيم پس از مرگ سلطان محمود، در كشاكش ميان فرزندان او (محمد و مسعود)،
جانب مسعود را گرفت و مسعود هم پس از دستيابى به سلطنت، ابراهيم را كه
يادگاري از روزگار پدرش بود، بركشيد و نديم خاص خويش گردانيد (همانجا). علاوه
بر اين افرادي چون ابوالفضل بيهقى و خواجه احمد حسن ميمندي، ابراهيم
حصيري را به گونههاي مختلف ستودهاند. بيهقى كه در همسايگى او و پدرش به
سر مىبرده، خود را مديون آنان مىداند و از ابراهيم با صفاتى چون دورانديش،
خردمند و نيكوكار نام مىبرد و ميمندي او را از لحاظ خويشتنداري، خردمندي و
لياقت برتر از پدرش مىشمارد (بيهقى، 198، 201، 210، 211).
از وقايع مهم دوران زندگى ابراهيم، رفتن او به دربار قدرخان است: در
422/ق1031م سلطان مسعود پس از رايزنى با احمدبنحسن ميمندي و ابونصر مشكان،
ابراهيم را به همراه قاضى ابوطاهر عبدالله ابن احمد تبّاتى به كاشغر گسيل
داشت تا به دربار قدرخان رفته و پس از بستن پيوند دوستى با او، دخترش شاه
خاتون را (كه در زمان سلطان محمود نامزد امير محمد شده بود)، براي سلطان
مسعود، و دختر بغراتگين را براين امير مودودبن مسعود، عقد كند. ابراهيم روانة
تركستان شد، اما چندي از رسيدنش به دربار قدرخان و عقد، دختر و نوة او نگذشته
بود كه قدرخان درگذشت و پسرش بغراتگين به جاي او نشست. اين رويداد باعث
شد تا بازگشت ابراهيم به تأخير افتد. در اين فاصله نامزد مودود نيز درگذشت و
سرانجام ابراهيم به همراه شاه خاتون پس از گذشت 4 سال به غزنين بازگشت
و مورد اكرام فراوان سلطان واقع شد (همو، 96، 247، 248، 460، 547، 549، 693،
694).
آخرين رويدادي كه بيهقى دربارة ابراهيم حصيري نقل كرده، مربوط به رهايى
ابوالفضل كُرِنْكى از بند سلطان مسعود است، شرح واقعه آنكه در 431ق
ابراهيم و بوسهل زوزنى نزد سلطان مسعود از ابوالفضل كرنكى (كه پيشتر به
دستو سلطان در بند شده بود) شفاعت كردند و او را از بند رهانيدند. ابوالفضل پس
از رهايى بر مسعود عاصى شد و موجبات خشم وي را نسبت به بوسهل زوزنى فراهم
ساخت (ص 877).
از سرانجام و درگذشت ابراهيم اطلاعى در دست نيست، اما از برخى اشارات
بيهقى بر مىآيد كه وي در 450ق زنده بوده و دوستى اين دو (ابراهيم حصيري
و بيهقى) تا اين سال ادامه يافته است و ابراهيم پس از حج، دست از خدمت
كشيده و در گوشهاي به عبادت مشغول شده است (ص 198، 212، 246، 248).
مآخذ: بيهقى، ابوالفضل، تاريخ، به كوشش علىاكبر فياض، مشهد، 1356ش؛ عقيلى،
سيفالدين، آثار الوزراء، به كوشش جلالالدين حسينى ارموي، تهران، 1337ش،
ص 157، 158، 176، 179؛ فرخى سيستانى، على، ديوان، به كوشش محمد دبير سياقى،
تهران، 1349ش؛
على ميرانصاري
تايپ مجدد و ن * 1 * زا
ن * 2 * زا