آنكه اعتقاد يقينى داشته باشد به آنكه ظهور وفرج آنحضرت(عليه السلام)حقّ است ، و واقع خواهد شد ، و آن از وعده هاى الهى است كه تخلّفى در آن نيست ، هر زمان وقوع آن هرچه قدر طولانى شود; مأيوس و نا اميد نشود ، به طوريكه منكر اصل وقوع آن شود.
درجه دوّم :
آنكه ظهور را موقّت به وقت خاصّى نداند كه قبل از آن مأيوس از وقوع آن شود ، مثل آنكه بواسطه بعضى از امور حدسيّه گمان كند كه تا ده سال يا بيست سال ديگر مثلا يا زياده بر آن واقع نخواهد شد.
درجه سوّم :
آنكه بر حسب آنچه در روايت است كه :« توقّعوا الفرج صباحاً و مساءاً » ،( [17] ) و ديگر آنچه وارد است كه « يأتى بغتةً كالشهاب الثاقب » ،( [18] ) و ديگر آنچه در فقره اى از دعا است « إنّهم يرونه بعيداً و نريه قريباً » ،( [19] ) و امثال اينها ، پس در جميع حالات و جمله اوقات منتظر باشد ، يعنى رجاء واميد وقوع آن را داشته باشد ، مَثَل آن را مانند مردن بداند كه احتمال دارد در اين وقت ; و روز حاضر واقع شود ، و احتمال دارد كه زمان آن طولانى شود ، پس همچنين است امر فرج كه احتمال وقوع آن بر وجه رجاء و اميد در همه احوال است ، و در جمله اوقات به ياد آن باشد .امّا درجه اوّل انتظار ; واجب است و حقيقت ايمان به آن بستگى دارد ، و هرگاه آن درجه نباشد ; در باطن امر موجب كفر و ضلال است ، اگر چه به حسب ظاهر محكوم به احكام اسلام باشد ، و او مخلّد در نار با كفار خواهد بود ، چون منكر امر امامت است در حالتيكه در ظاهر اقرار به امر شهادت توحيد و رسالت دارد .و حجّت و دليل بر آنهم از آيات و اخبار بسيار زياد است ، چنانچه به بعضى از آن اشاره شد .و مجمل و محصّل از آيات و روايات چنين است: بعد از ملاحظه وعده هاى الهيه كه در اين آيات شريفه واقع شده است ( هُوَ الَّذي اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون ) ( [20] ) و قوله تعالى : ( وَعَدَ الله الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الاَْرْضِ) ( [21] ) و قوله تعالى :( وَ نُريدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِى الاَْرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ اَئِمَةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ ) ،( [22] ) و ملاحظه آيات ديگر كه به مضمون آنها است ، و ملاحظه آنچه وارد شده است از احاديث و اخبار كثيره متواتره قطعيّه از خاصّه و عامّه در آنكه كسانيكه بر حسب دليل عقلى و نقلى ; شايستگى خلافت و وراثت نبويّه و ولايت الهيّه را دارند ، اختصاص و انحصار دارد به دوازده وجود مقدّس مطهّر كه حسب و نسب و اسم و وصف و شخص آنها از جهت پدرى و مادرى ; در اخبار متواتره معيّن شده ، و بعد از ملاحظه آنكه آن وعده هاى الهيه تاكنون ــ بر آن وجهى كه در آن آيات و آن اخبار است ــ هرگز در هيچ زمانى نسبت به هيچ كدام از آن دوازده نفر و در حقّ غير آنها وقوع نيافته ، و دين الهى در كلّ عالم بر همه دينها غلبه نيافته كه جميع مردم به آن معترف شده باشند ، و ملاحظه آنكه آن اوصياء معصومين همه اوقات تا حال; از جهت ظلم اعداء مظلوم و مستضعف بوده اند و تمكين و استخلاف و وراثت آنها در زمين با نبود خوف و ترس براى هيچ يك تحقق نيافته .پس به مقتضاى صدق اعتقاد به آن آيات و به وعده هاى الهى در آنها ، و نيز صدق اعتقاد به آن اخبار متواتره قطعيّه ; انسان يقين به وقوع آن وعده ها پيدا مى كند ، و انتظار وقوع و افتتاح آن فرج هاى الهى را به وجود مبارك حضرت خاتم الوصيين صلوات الله عليه ــ چنانچه تنصيص به آنحضرت بالخصوص در اخبار متواتره شده ــ دارد ، و نيز آن فرجها را از براى همه آباء طاهرين آنحضرت (عليه السلام)بعد از رجوعشان در اين عالم دنيا ــ مثل حال حيات ظاهرى آنها قبل از رحلت و وفاتشان ــ واقع شود ، چنانچه در اخبار متواتره بر اين وجه نيز تصريح شده است .با آنكه اين مطلب نيز ــ يعنى رجعت ائمه(عليهم السلام) ــ به مقتضاى همان آيات شريفه است كه وعده الهيّه در آنها از تمكين و استخلاف و وراثت در زمين در حقّ همه صالحين و مستضعفين واقع شده كه اكمل از همه آنها آن انوار طيّبين صلوات الله عليهم اجمعين مى باشند.پس بعد از تأمّل تمام در آن آيات و اخبار و ظواهر واضحه آنها بر وجه بصيرت و انصاف بدون تعصب و عناد و