يـكـى از اصـول مـهـم جـنـگ (وحـدت فـرماندهى ) است و معناى آن به كارگيرى كليّه نيروها تحت فـرمـانـدهـى واحـد اسـت . بـه عـبـارت ديـگـر، ايـجـاد يگانگى در امر فرماندهى به هنگام انجام ماءموريتها، جهت هماهنگ كردن كلّيه فعاليتها به سمت مشخص به منظور رسيدن به هدف يا اهداف از پيش تعيين شده را وحدت فرماندهى گويند.^(639) هـمـان گـونه كه وجود فرماندهى لايق براى نيروهاى نظامى ، ضرورى است و نقشى بس تعيين كـنـنـده در مـوفقّيت آنان دارد، وحدت فرماندهى نيز ـ به لحاظ نقش و پيامدهاى آن در صحنه هاى پيكار، عاملى اساسى و سر نوشت ساز محسوب مى شود.اهـمـيـّت ايـن عـامـل را مى توان از حركتها و عملكردهاى نظامى پيشوايان معصوم (ع ) در يافت . آن بـزرگواران همان گونه كه به فرماندهى اهميّت داده و براى هر جمع و دسته نظامى ، هر چند كـوچـك ، فـرمـانـده تـعـيـيـن مـى كـردنـد، بـه وحـدت فـرمـانـدهـى نـيـز تـوجـه كـامـل داشـته و سلسله مراتب را در امورنظامى رعايت مى كردند و فرماندهان جزء را به اطاعت از فرماندهان بالاتر موظّف مى كردند، از جمله :پيامبر(ص ) جمعى را به فرماندهى حضرت على (ع ) وجمعى ديگر را به فرماندهى (خالد) به سوى يمن گسيل داشت و به آنان فرمود: هنگامى كه از يكديگر جدا هستيد، هريك فرماندهى سپاه خود را برعهده دارد، و چون به هم رسيديد، على فرمانده كلّاست .^(640) امام على (ع ) براى سركوبى ياغيان و غارتگران اعزامى از سوى معاويه ، دو هزار نفر از مردم كـوفـه را به فرماندهى (معقل بن قيس ) تجهيز كرد و در نامه اى به (عبداللّه بن عباس ) حاكم بصره نوشت : دو هزار تن از جنگجويان بصره را به فرماندهى فردى سرسخت ، شجاع ، بى بـاك و شـنـاخـتـه شـده بـه نـيـكـى در پـى مـعـقـل بـن قـيـس بـفـرسـت . تـاچـنـدى كـه بـا مـعـقـل بـرخـورد نـكـرده ، او فـرمـانـده سـپـاه خـويـش است ، اما هنگام رسيدن دو سپاه به يكديگر مـعـقـل فـرمانده كل است ، و بايد او از معقل فرمان