عوامل بازدارنده - عوامل شکست و پیروزی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
حمله منصرف خواهند شد. ليكن تمام برادران باران شديد آن شب را از امدادهاى غيبى مى دانستند.^(423) # تـوفـان و تـغـيـيـر هـوا .يـكـى از اسـراى عـراقـى در خـاطرات خود چنين مى گويد: وقتى كه رزمندگان شما به ما حمله مى كردند، شاهد رخدادهاى باورنكردنى و شگفت انگيزى بودم كه جز از اراده خداوند نمى تواند صادر شود. در هر يك از اين حمله ها در آغاز يورش رزمندگان شما هوا و شـرايـط جـوّى بـطور ناگهانى دگرگون مى شد و از وضعيّت عادى خارج مى گشت . گاهى بـه صـورت بـادهـاى تـنـد كـه سـمت وزش معينى نداشت جلوه مى كرد و گاهى با بارش شديد باران تواءم مى شد كه مانع تحرك و واكنش بموقع ، مى گشت .يـك شـب هـوا صـاف و مـهـتـابـى بـود، نـيمه شب يورش سربازان اسلام آغاز گرديد. به محض شـروع حـمله ناگهان هوا به طرز عجيبى تغيير كرد و ابرهاى ضخيم و سياه در آسمان پراكنده شـد و روشـنـى نـور مـاه را گـرفت ، بطورى كه ما حتى قادر نبوديم يكديگر را در فاصله يك مـتـرى بـبـينيم . اين تغييرات جوى ، تازه ظاهر قضايا بود؛ در آن هنگام آن چنان ترس و وحشتى بـر روح افـراد مـسـتـولى مـى شـد كـه بـسـيـارى از آنـهـا حـتـى قـادر نـبـودند از جايشان تكان بخورند.^(424) # جوشش چشمه . يكى از برادران پاسدار درباره محاصره باشگاه افسران در سنندج از طرف ضـد انـقلاب چنين تعريف مى كند: يك ماه و نيم از محاصره مى گذشت و جيره غذايى رو به اتمام بود. در اين هنگام ضدانقلاب آخرين ضربه اش را به ما زد و سرانجام پس از چندين هفته جستجو لوله هـاى آب بـاشـگـاه را پـيـدا نـمـود و آن را قـطـع كـرد. كـمـبـود غـذا را مـى شـد تـحـمـل كرد، ولى نبودن آب موضوع سختى بود كه حتى به فكرمان هم خطور نمى كرد. ذخيره آب مـا كـه از يـك قـمـقـمـه تـجـاوز نـمـى كـرد، در هـمـان روز اوّل تـمـام شـد و نـمـى دانـسـتـيـم كـه فـردا بـا نـبـود آب چـه برايمان پيش خواهد آمد ... به هر حـال ، تـنـهـا راه چـاره اسـتـفـاده از آب حوض وسط باشگاه افسران بود كه بچّه ها بارها در آن حـوض اسـتـحـمـام كـرده و لبـاسـهـايشان را شسته بودند، و آب چرك حوض معجونى از تايد و صابون و ...بود.... وقـايـع درون بـاشـگـاه بـه سـادگـى روزهـاى قـبـل جـريـان داشـت و اتـفـاق قـابـل مـلاحـظـه اى بـجز كمبود جيره غذايى و مهمات رخ نمى داد، تا آنكه حدود پنج روز پس از قـطـع آب مـعـجزه اى به وقوع پيوست و تاءثيرش در روحيه افراد بگونه اى بود كه حاضر بودند چندين ماه ديگر نيز بدون هيچ اعتراضى در محاصره دشمن باقى بمانند.ايـن رخـداد اعـتـقـاد بچه ها به همراهى و كمك خداوند با بندگان مخلص و مؤ منش را عينيت بخشيد.افـراد مستقر در باشگاه كه پس از قطع آب با خطر هولناكى روبه رو شده بودند با رحمت و لطـف خـداونـدى مـورد نـوازش قـرار گـرفـتـنـد. و چـشـمـه اى پـرآب و شـيـريـن از دل خـاك سـخـت بـاشـگـاه جـوشيد و بر چشمان بسيارى از افراد، اشك شوق نشاند ولوله عجيبى داخـل بـاشـگـاه افـتـاد. پـس از يك ماه و اندى زندگى در محاصره دشمن ، براى اولين بار چهره نورانى بچه ها به تبسم و خنده نشسته بود.ايـن مـوضـوع مـرا به ياد سرگذشت هاجر و اسماعيل و سرگردانى و تشنگى آنها در بيابان و چـشـمـه اعـطـايى خداوند به آنان انداخت . وقتى اين وجه تشابه را ميان جريان خودمان و جريان هـاجـر و اسماعيل ، براى بچّه ها تعريف كردم ، با اعتراض گفتند: (تو اشتباه مى كنى . ما را كه تا سر تا پاى وجودمان را گناه فرا گرفته است با آن افراد پاك و شايسته مقايسه مى كنى . ايـن كـمـكـى هم كه از جانب خداوند به ما شده ، به خاطر قلب پاك امام و گريه هاى فرزندان شهدا و شفاعت آنهاست ...) و جدا تواضع بچه ها ستودنى بود.^(425) عوامل بازدارنده
هـمـان گـونـه كـه تـعـدادى از عـوامـل بـه عـنـوان شـرط و مـقـدمـه بـراى نـزول امـدادهـاى