ارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد - جلد 2

أبی عبد الله محمد بن محمد بن النعمان العکبری البغدادی الشیخ المفید؛ ترجمه و شرح: سید هاشم رسولی محلاتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

[ يتفرقون عنه يمينا و شمالا .

فقال حميد بن مسلم : فو الله ما رأيت مكثورا قط قد قتل ولده و أهل بيته و أصحابه أربط جاشا و لا أمضي جنانا منه عليه السلام ان كانت الرجالة لتشد عليه فيشد عليها بسيفه فينكشف عن يمينه و عن شماله انكشاف المعزى إذا شد فيها الذئب ، فلما راى ذلك شمر بن ذي الجوشن استدعى الفرسان فصاروا في ظهور الرجالة ، و أمر الرماة أن يرموه فرشقوه بالسهام حتى صار كالقنفذ ، فأحجم عنهم فوقفوابا زائه و خرجت اخته زينب إلى باب الفسطاط ، فنادت عمربن سعد بن ابى وقاص : ويلك يا عمر أ يقتل أبو عبد الله و أنت تنظر اليه ؟ فلم يجبها عمر بشيء ، فنادت : ويحكم أما فيكم مسلم ؟ فلم يجبها أحد بشيء ، و نادى شمر بن ذي الجوشن الفرسان و الرجالة فقال : ويحكم ما تنتظرون بالرجل ثكلتكم أمهاتكم ؟ فحملوا عليه من كل جانب ، فضربه زرعة بن شريك على كتفه اليسرى فقلعها ، و ضربه آخر منهم على عاتقه فكبا منها لوجهه ، و طعنه سنان بن انس النخعي بالرمح فصرعه و بدر اليه خولي بن يزيد الا صبحى فنزل ليجتز رأسه فارعد ، فقال له شمر : فت الله في عضدك مالك ترعد ؟ ] و آنان از برابر شمشيرش براست وجب براكنده ميشدند ، حميد بن مسلم كويد : بخدا مرد كرفتار و مغلوبى را هركز نديدم كه فرزندان و خاندان و يارانش كشته شده باشند و دلدارتر و با بر جاتر از آنبزركوار بأشد ، شون بيادكان برا و حمله ميافكندند أو با شمشير بدانان حمله ميكرد و آنان از راست و شبش ميكريختند شنانشه كله كوسفند از برابر كركى فرار كنند ، شمر بن ذي الجوشن كه شنان ديد سوار كان را بيش خواند و آنان در بشت بياد كان قرار كرفتند ، سبس بر تير اندازان دستور داد أو را تير بار ان كنند ، بس تيرها را بسوى آن مظلوم رها كردند ( آنقدر تير بربدن شريفش نشست ) كه مانند خار بشت شد ، بس آن حضرت از جنك با آن بيشرمان باز ايستاد و مردم در برابرش صف زدند ، خواهرش زينب بدر خيمه آمد و روى بعمر بن سعد بن ابى وقاص كرده فرياد زد : واى بر تو اى عمر ؟ آيا أبو عبد الله را ميكشند و تو نكاه ميكنى ؟ عمر باسخ زينب را نكفت ، زينب فرياد زد : واى بر شما آيا يك مسلمان ميان شما مردم نيست ؟ كسى باسخش را نداد ، شمر بن ذي الجوشن بسوار كان و بيادكان فرياد زد : واى بر شما در باره اينمرد ششم براه شه هستيد ؟ مادرانتان در عزاى شما بكريند ؟ بس آن فرو مايكان از هر سو بآنحضرت حمله ور شدند ، زرعه بن شريك ضربتي بشانه شب آنبزر كوار زده آنرا جدا كرد ، ديكرى ضربت بكردنش زده حضرت بر و در افتاد ، سنان بن انس نيزه باو زد أو را بخاك افكند ، خولي بن يزيد اصبحى بيش دويد از اسب بزير آمد كه سر آنبزركوار را جدا كند لرزه بر اندامش افتاد ، شمر كفت : خدا بازويت را از هم جدا كند شرا ميلرزى ؟ و خود آن سنكدل بياده شده سر حضرت را بريد آنكاه آنسر مقدس را بخولى سبرده كفت :

/ 363