ارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد - جلد 2

أبی عبد الله محمد بن محمد بن النعمان العکبری البغدادی الشیخ المفید؛ ترجمه و شرح: سید هاشم رسولی محلاتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

[ جعفر اليه الناس ، فيؤخذ فيضرب عنقه ، فخفت ان يكون ذلك منهم فقلت للاحول : تنح فانى خائف على نفسى و عليك ، و انما يريدنى ليس يريدك ، فتنح عني لا تهلك ، فتعين على نفسك ، فتنحى عني بعيدا ، و تبعت الشيخ و ذلك انى ظننت انى لا أقدر على التخلص منه ، فما زلت اتبعه و قد عزمت على الموت حتى ورد بي على باب أبى الحسن موسى عليه السلام ، ثم خلانى و مضى ، فإذا خادم بالباب فقال لي : ادخل رحمك الله ، فد خلت فإذا أبو الحسن موسى عليه السلام فقال لي ابتداء منه : إلى إلى لا الى المرجئة ، و لا إلى القدرية و لا إلى المعتزلة ، و لا إلى الزيدية ، قلت : جعلت فداك مضى أبوك ؟ قال : نعم قلت : مضى موتا ؟ قال نعم ، قلت : جعلت فداك ان عبد الله أخاك يزعم انه الامام من بعد أبيه ؟ فقال : عبد الله يريد أن لا يعبد الله ، فلت : جعلت فداك فمن لنا بعده ؟ فقال : ان شاء الله أن يهديك هداك ، قلت : جعلت فداك فأنت هو ؟ قال : لا أقول ذلك فقلت في نفسى : لم اصب طريق المسألة ، ثم قلت له : جعلت فداك عليك امام ؟ قال : لا ، قال : فدخلني شيء لا يعلمه الا الله إعظاما له و هيبة .] مدينه داشت كه ببيند مردم بس از جعفر بن محمد اما مت شه شخصي را خواهند بذيرفت تا اورا كرفته كردن بزنند ، من ترسيدم اين بيرمرد از همان جاسوسان بأشد ، بس بمؤمن الطاق كفتم : تو از من دورشو زيرا من بر خود وبر تو انديشناك و نكرانم ، و أين مرد مرا نيز ميخواهد نه تو را ، تو از من دور شو مبادا بهلاكت افتى و بدست خود در نابوديت كمك كرده باشى ، بس احول ( كه همان مؤمن الطاق بود ) بفاصله زيادى از من دور شد و من بدنبال بير مرد رفتم و شنين كمان ميكردم كه نميتوانم از دست أو رها شوم و بناشار همشنان بدنبال أو رفته وتن بمرك داده بودم تا اينكه مرا بدر خانه حضرت موسى بن جعفر عليه السلام برد ، آنكاه مرا رها كرده و برفت ديدم خادمى بر در خانه است بمن كفت : خدايت رحمت كند داخل شو ، من داخل خانه شده ديدم حضرت موسى بن جعفر عليه السلام در آنجا است ، و بدون سابقه فرمود : نه بسوى مرجئة ، و نه بسوى قدريه ، و نه بسوى معتزله ، و نه بسوى زيديه ، بلكه بسوى من ، بسوى من ، عرضكردم : فدايت شوم بدرت از دنيا رفت ؟ فرمود : آرى ، كفتم : مرد ؟ فرمود : آرى ، كفتم : بس از أو امام ما كيست ؟ فرمود : اكر خدا بخواهد تو را راهنمائى كند خواهد كرد ! كفتم : قربانت شوم همانا عبد الله برادر شما شنين بندارد كه أو بس از بدرش امام است ؟ فرمود : عبد الله ميخواهد خدا را نبرستد ، كفتم : بس بفرمائيد بعد از بدر شما امام كيست ؟ فرمود : اكر خدا بخواهد تو را راهنمائى كند خواهد كرد ، عرض كردم : قربانت كردم آن امام شما هستى ؟ فرمود : من آنرا نميكويم ، كويد : با خود كفتم : من از راه مسألة درست وارد نشدم ، سبس ( برسش را عوض كرده ) كفتم : براى شما امامى هست ؟ ( وبر شما لازم است از امامى بيروى كنى ؟ ) فرمود : نه ، كويد : ( در اينهنكام ) شنان هيبت و عظمتي از آن بزركوار در دلم افتاد كه جز خدا نميداند ، سبس عرضكردم قربانت من از تو

/ 363