ارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد - جلد 2

أبی عبد الله محمد بن محمد بن النعمان العکبری البغدادی الشیخ المفید؛ ترجمه و شرح: سید هاشم رسولی محلاتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

[ على البريد في هذا الوقت إلى بغداد ، و ادخل من فورك على موسى بن جعفر ، فان وجدته في دعة و رفاهية فاوصل هذا الكتاب إلى العباس بن محمد و مره بامتثال ما فيه ، و سلم اليه كتابا آخر إلى السندي بن شاهك يأمره فيه بطاعة العباس بن محمد ، فقدم مسرور فنزل دار الفضل بن يحيى لا يدرى أحد ما يريد ، ثم دخل على موسى عليه السلام فوجده على ما بلغ الرشيد ، فمضى من فوره إلى العباس بن محمد و السندي بن شاهك ، فاوصل الكتابين إليهما ، فلم يلبث الناس ان خرج الرسول يركض ركضا إلى الفضل بن يحيى ، فركب معه و خرج مشدوها دهشا حتى دخل على العباس بن محمد ، فدعى العباس بسياط و عقابين و أمر بالفضل فجرد و ضربه السندي بين يديه مأة سوط ، و خرج متغير اللون خلاف ما دخل ، و جعل يسلم علي الناس يمينا و شمالا ، و كتب مسرور باخبر إلى الرشيد ، فأمر بتسليم موسي عليه السلام إلى السندي بن شاهك و جلس الرشيد مجلسا حافلا و قال : أيها الناس ان الفضل بن يحيى قد عصاني و خالف طاعتي ، و رأيت ان العنة فالعنوه .

فلعنه الناس من كل ناحية حتى ] داشته و با و دستور داده آنحضرت را بكشد ، فضل اقدام بدان كار ننمود ، هارون از اينكه فضل دستورش را نبذيرفته درخشم شدو مسرور خادم راطلبيده باو كفت : هم اكنون باشتاب ببغداد بر و و يكسره بنزد موسى بن جعفرميروى و اكر ديدى كه أو در آسايش و رفاه است اين نامه را بعباس بن محمد برسان و با و دستور بده آنشه در آن نوشته شده انجام دهد ، و نامه ديكرى نيز باو داد و كفت : اين نامه را نيز بسندي بن شاهك برسان و با و دستور ده از فرمان عباس بن محمد بيروى كند ، مسرور شتابانه ببغدادآمد و يكسره بخانه فضل بن يحيى رفت و كسى نميدانست براى شه كارى آمده ، بس بنزد موسى بن جعفر عليهما السلام رفت ، واو را بهمانحال كه بهارون خبر داده بودند ( در آسايش و رفاه ) بديد ، بس بدون درنك بنزد عباس بن محمد و سندي بن شاهك رفته و نامه ها را بايشان داد ، زماني نكذشت كه مردم ديدند فرستاده عباس بن محمد دوان دوان بخانه فضل بن يحيى رفت و فضل وحشت زده و هراسان با آن فرستاده بنزد عباس بن محمد رفت ، بس عباس بن محمد شند تازيانه و عقابين خواست ( عقابين ظاهرا شيزى بوده مانند تخته كه شخص را روى آن مى بسته اند ، ودر كتب لغت معنائى براى آن نيافتم ) و دستور داد فضل را برهنه كرده و سندي بن شاهك صد تازيانه بر أو زد ، و فضل از خانه عباس رنك بريده بيرون آمد بر خلاف هنكام رفتن ، و بمردمى كه درشب و راست كوشه ايستاده بودند سلام ميكرد ، ( بس از اين جريان ) مسرور داستان را براى هارون نوشت ، هارون دستور داد حضرت رابسندى بن شاهك بسبارند ، و خود هارون مجلسي ترتيب داد كه كروه بسيارى در آن انجمن كردند ، آنكاه كفت : اى كروه مردم همانا فضل بن يحيى نافرمانى مرا كرد ، و از دستور من سر بيشى نمود ، و من در نظر كرفته ام أو را لعنت كنم بس شما نيز أو را لعن كنيد ، بس مردم از هرسو اورا لعنت كرده بدانسان كه از صداى لعنت آنان در و ديوار قصر بلرزه درآمد ، اين خبر بكوش يحيى بن خالد ( بدر فضل ) رسيد ، بشتاب

/ 363