ارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد - جلد 2

أبی عبد الله محمد بن محمد بن النعمان العکبری البغدادی الشیخ المفید؛ ترجمه و شرح: سید هاشم رسولی محلاتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

[ ارتج البيت و الدار بلعنه ، و بلغ يحيى بن خالد الخبر فركب إلى الرشيد ، فدخل من الباب الذي يدخل الناس منه حتى جائه من خلفه و هو لا يشعر به ، ثم قال له : التفت يا أمير المؤمنين إلى ، فاصغى اليه فزعا فقال : ان الفضل حدث و انا أكفيك ما تريد ، فانطلق وجهه و سر و أقبل على الناس فقال : ان الفضل كان قد عصاني في شيء فلعنته ، و قد تاب إلى طاعتي فتولوه ، فقالوا : نحن أوليآء من واليت ، و أعداء من عاديت ، و قد توليناه .

ثم خرج يحيى بن خالد على البريد حتى وافي بغداد ، فماج الناس و أرجفوا بكل شيء ، و أظهر انه ورد لتعديل السواد و النظر في أمور العمال ، و تشاغل ببعض ذلك أياما ، ثم دعى السندي بن شاهك فأمره فيه بأمره فامتثله ، و كان الذي تولى به السندي قتله عليه السلام سما جعله في طعام قدمه اليه ، و يقال : انه جعله في رطب فأكل منه فأحس بالسم و لبث ثلاثا بعده موعوكا منه ثم مات في اليوم الثالث .

و لما مات موسى عليه السلام ادخل السندي بن شاهك عليه الفقهاء و وجوه أهل بغداد ، و فيهم الهيثم ] سوار شده بنزد هارون آمد ، و از در مخصوص از درب معمول وارد قصر هارون شده و از بشت سر هارون بطورى كه أو نفهميد وارد شده بنزد أو آمد و كفت : اى أمير المؤمنين بسخن من كوش فرا دار ، هارون با نارا حتى كوش بسخن يحيى داد ، يحيى كفت : همانا فضل جوانى تازه كار است و من آنشه تو خواهى ( از كشتن موسى بن جعفر ) انجام خواهم داد ، هارون صورتش از هم باز شده و خوشحال شد ، و روى بمردم كرده كفت : همانا فضل در باره شيزى نا فرماني مرا كرده بود بس من أو را لعن كردم ، و همانا توبة و باز كشت بفرمانبر داري من كرد بس أو را دوست بد اريد ، مردم كفتند : ما دوستدار هر كس هستيم كه تو أو را دوست داري ، و دشمن هستيم با هر كه تو أو را دشمن داري ، و ما اكنون أو را دوست داريم .

سبس يحيى بن خالد بشتاب از آنجا بيرون آمد تا وارد بغداد شد ، مردم از آمدن يحيى ببغداد ( باين شتاب ) وحشت زده شدند و هر كس در باره آمدن يحيى ببغداد سخنى كفت ، و خود يحيى وا نمود كرد كه براى ترتيب دادن وضع شهر و سر كشي بكارهاى عمال و فرمانداران بشهر آمده ، و ( براى بوشاندن مقصد شوم خود نيز ) شند روزى باينكار ها مشغول شد سبس سندى بن شاهك را طلبيد و دستور كشتن آنحضرت را باو داد واو نيز انجام آنرا كردن كرفت ، و ترتيب كشتن آن امام معصوم عليه السلام باينكونه بود كه سندى بن شاهك زهري درغذاى آنبزركوار ريخته و بنزد أو آورد ، و برخى كفته اند : آن زهر را در رطب قرار داد بس حضرت از آن ( غذا يا رطب مسموم ) ميل فرموده اثر زهر را در بدن خويش إحساس فرمود ، و بس از آن سه روز آنبزركوار ببيمارى سختى مبتلا شد ودر روز سيم از دنيا رفت .

و شون حضرت از دنيا رفت سندى بن شاهك فقهاء و بزركان أهل بغداد را بنزد آن بزركوار

/ 363