ارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد - جلد 2

أبی عبد الله محمد بن محمد بن النعمان العکبری البغدادی الشیخ المفید؛ ترجمه و شرح: سید هاشم رسولی محلاتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

[ قلت : نعم ، فرفع المصلى الذي كان تحته فإذا تحته دنانير فدفعها إلى ، فكان قيمتها في الوقت أربعة آلاف درهم .

6 - أخبرني أبو القاسم جعفر بن محمد عن محمد بن يعقوب عن الحسين بن محمد عن معلى بن محمد قال : خرج على أبو جعفر عليه السلام حدثان موت أبيه فنظرت إلى قده لاصف قامته لاصحابنا ، فقعد ثم قال : يا معلى ان الله احتج في الامامة بمثل ما احتج به في النبوة ، فقال : " و آتيناه الحكم صبيا " .

7 - أخبرني أبو القاسم جعفر بن محمد عن محمد بن يعقوب عن على بن محمد عن سهل بن زياد عن ابى هاشم داود بن القاسم الجعفري قال : دخلت على أبى جعفر عليه السلام و معي ثلاث رقاع معنونة و اشتبهت على ، فاغتممت فتناول احديها و قال : هذه رقعة ريان بن شبيب ، ثم تناول الثانية فقال هذه رقعة فلان ؟ فقلت : نعم ، فبهت أنظر اليه فتبسم و أخذ الثالثة فقال : هذه رقعة فلان ؟ فقلت : نعم جعلت فداك ، فأعطاني ثلاث مأة دينار و أمرني ان أحملها إلى بعض بني عمه ، و قال : أما انه سيقول لك دلني على حريف يشترى لي بها متاعا ، فدله عليه قال : فأتيته بالدنانير فقال لي : يا أبا هاشم ] هزار درهم بتوبدهكار بود ؟ كفتم : آرى بس جانمازى كه زيربايش بود بلندكرد و ديدم دينارهائى زيرآن است و آنها را كه برابر باشهار هزار درهم بود بمن داد .

6 - و از معلى بن محمد روايت كند كه كفت : حضرت جواد عليه السلام نزديكيهاى وفات بدر بزركوارش ازخانه بيرون آمد ، بس نكاه بسر تا باى او كردم تااندازه قد و قامت او را براى دوستان و هم كيشان خودبيان كنم ، ديدم آنحضرت نشست سبس فرمود : اى معلى همانا خداوند درامامت همان حجت و برهاني رادارد كه در بيمبرى و نبوت دارد ، ( خدا در باره نبوت حضرت يحيى ) فرموده : " و حكم نبوت را در كودكى باو داديم " ( سوره مريم آيه 12 ) .

7 - و از داود بن قاسم جعفري روايت كرده كه كفت : من خدمت حضرت جواد عليه السلام شرفياب شدم و سه نامه همراهم بود كه نشانى و نام نويسنده روى آن نبودوآن نامه ها بهم مشتبه شده بود و من از آن بيش آمد ( و مشتبه شدن نامه ها ) غمنده شدم ، بس آنحضرت يكى را برداشت و فرمود : اين نامه از ريان بن شبيب است ، سبس دومى رابر داشته فرمود : اين هم نامه فلانى است ؟ عرضكردم : آرى ، من مبهوتانه باونكاه ميكردم حضرت لبخندى زد و سومى رابرداشته فرمود : اين نامه فلانى است ؟ عرضكردم : آرى قربانت كردم ، بس سيصد دينار بمن داده و دستور داد آنرا بنزد يكى ازبسر عموهايش ببرم و فرمود : آكاه باش كه او بتو خواهد كفت : مرا به بيشه ورى راهنمائى كن كه با اين بول براى

/ 363