ارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد جلد 2

This is a Digital Library

With over 100,000 free electronic resource in Persian, Arabic and English

ارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد - جلد 2

أبی عبد الله محمد بن محمد بن النعمان العکبری البغدادی الشیخ المفید؛ ترجمه و شرح: سید هاشم رسولی محلاتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

[ و شوالا و ذا العقدة و ثمان ليال خلون من ذي الحجة سنة ستين ، و كان قد اجتمع اليه عليه السلام مدة مقامه بمكة نفر من أهل الحجاز ، و نفر من أهل البصرة انضافوا إلى أهل بيته و مواليه ، و لما أراد الحسين عليه السلام التوجه إلى العراق طاف بالبيت وسعى بين الصفا و المروة ، و أحل من إحرامه وجعها عمرة ، لانه لم يتمكن من تمام الحج مخافة ان يقبض عليه بمكة فينفذبه إلى يزيد بن معاوية ، فخرج عليه السلام مبادرا بأهله و ولده و من انضم اليه من شيعته ، و لم يكن خبر مسلم قد بلغه لخروجه في يوم خروجه على ما ذكرناه .

فروى عن الفرزدق الشاعر انه قال : حججت بأمى في سنة ستين ، فبينا انا أسوق بعيرها حين دخلت الحرم اذ لقيت الحسين بن على عليهما السلام ، خارجا من مكة مع أسيافه و أتراسه ، فقلت : لمن هذا القطار ؟ فقيل : للحسين بن على عليهما السلام ، فأتيته فسلمت عليه و قلت له : أعطاك الله سؤلك و أملك فيما تحب بأبي أنت و أمي يا بن رسول الله ما أعجلك عن الحج ؟ فقال : لو لم أعجل لاخذت ، ثم قال لي : من أنت ؟ قلت : إمرؤ من العرب ، فلا و الله ما فتشنى عن أكثر من ذلك ، ثم قال لي : أخبرني عن الناس ] را در مكه ما ند ، ودر اينمدت كه در مكه بود كروهى از مردم حجاز و بصره نزدش كرد آمده بخاندان و دوستان آنحضرت بيوستند ، و شون اراده فرمود از مكه بسوى عراق رهسبار شود طواف كرد و ميان صفا و مروه را سعى نمود ، و از إحرام خود بيرون آمده و إحرام حج را مبدل بعمره كرد زيرا نميتوانست حج راتمام كند ازبيم آنكه أو را در مكه بكيرند و بنزد يزيد بن معاويه ببرند ، بس آنحضرت با خاندان و فرزندان خود و آنانكه باو از شيعيان بيوسته بودند از مكه بيرون آمد ، و هنوزخبر شهادت مسلم باو نرسيده بود زيرا مسلم در همان روزى كه آنحضرت عليه السلام از مكه بيرون آمد خروج كرد شنانشه كفته شد .

از فرزدق شاعر روايت شده كه كفت : در سأل شصت هجرى بهمراه مادرم براى بجا آوردن حج بمكة ميرفتم ، بس همشنان كه مهار شتر أو را بدست داشتم ودر حرم ( حدود مكه كه جزء حرم است ) وارد شدم ناكاه حسين بن على عليه السلام را ديدار كردم كه با شمشير و اسلحه از مكه بيرون ميرود ، برسيدم اين قطار شتر از كيست ؟ كفتند : از حسين بن على عليهما السلام است ، بس بنزد آنحضرت آمده سلام كرده و عرض كردم : خداوند خواسته و آروزيت رادر آنشه ميخواهى رواسازد ، بدر و مادرم بفدايت اى فرزند رسولخدا شه شيز تورا بشتاب وا داشت كه از انجام حج دست باز داري ؟ فرمود : اكر شتاب نميكردم كرفتار ميشدم ، سبس بمن فرمود : تو كيستى ؟ عرض كردم : مردى از عرب ميباشم و بخدا سوكند بيش از اين من نبرسيد ( و تفتيش شناسائى مرا ننمود ) سبس فرمود : مرا از مردمى كه در بشت سر داري ( مردم عراق ) آكاه كن ( كه در باره يارى ما شكونه هستند ) ؟ من عرض كردم : از مرد آكاهى

/ 363