جلسه سوم :بررسي كلامي مسئله امامت
بسم الله الرحمن الرحيم براي اين كه درست روشن بشود كه منطق علماي شيعه در بحث امامت چه بوده و ديگران اگر در اين زمينه سخني گفته اند چه بوده است ، من بهتر آن ديدم كه متني را كه خواجه نصيرالدين طوسي در اين زمين نوشته است به اضافه توضيحاتي كه لازم باشدبراي شما عرض كنم . اين متن خيلي خلاصه است و از زمان ايشان به اين طرف در ميان علماي شيعه و سني مطرح است . حتما نام اين كتاب را شنيده ايد . خواجه كتابي نوشته است به نام " تجريد " كه معروف است . قسمتي از اين كتاب در فن منطق استكه مي گويند " منطق تجريد " و قسمت ديگرش در فن كلام است كه مسائل توحيد و نبوت و امامت و معاد و . . . را بحث كرده و بخش توحيد آن بيشتر جنبه فلسفي دارد و در اين بخش خواجه به روش فلاسفه صحبت كرده است .هر دو قسمت اين كتاب را علامه حلي شرح كرده است . علامه حلي كه حتما نامش را زياد شنيده ايد از اكابر و از بزرگترين فقهاي اسلام است ، نه تنها از بزرگترين
فقهاي شيعه بلكه از بزرگترين فقهاي اسلام شمرده شده است . او در منطق و كلام و فلسفه و رياضيات و . . . شاگرد خواجه نصيرالدين و در فقه شاگرد محقق حلي صاحب شرايع است كه او هم از فقهاي درجه اول شيعه است . علامه و خواجه جزء نواب شمرده شده اند . خواجه نصرالدين جزء رياضيون تقريبا درجه اول جهان شمرده مي شود . اخيرا روزنامه ها اعلان كردند كه قسمتهايي از كره ماه را به نام چند نفر از رياضيون ايراني نامگذاري كردند ، عمر خيام ، ابن سينا و خواجه نصير الدين كه فرضياتي در باب كره ماه داشته اند . علامه هم در فن خودش كه فقه است ، قطعا و بدون شك از نواب است . كتابهاي خيلي زيادي دارد ، از جمله كتابي است به نام " تذكرش الفقهاء " در دو جلد . به راستي وقتي انسان اين كتاب را مطالعه مي كند به حيرت مي افتد از تبحر يك نفر در يك فن . محمد قزويني مي گويد وقتي در تهران بودم به درس مرحوم ميرزاي آشتياني مي رفتم . بعد كه به اروپا رفتم و بعضي از متخصصين را در فن خودشان ديدم ، حس مي كردمكه ميرزا حسن آشتياني در فن خودش همان معني واقعي تبحر را دارد . " تذكرش الفقهاء " كتابي است فقهي اما نه تنها فقه شيعه را بيان كرده بلكه در هر مسئله اي فتواي همه علماي اهل تسنن آنهم نه فقط چهار امامشان :ابو حنيفه ، شافعي ، مالك و احمد ، بلكه فتواي اكابر فقهاي ما قبل از منحصر شدن مذاهب به اين چهارتا را نيز نقل كرده است . در هر مسئله اي مي گويد در اينجا ابوحنيفه چنين گفته ، شافعي چنين گفته و عقيده ما اماميه چنين است . گاهي رد و ايراد هم مي كند مثلا مي گويد شافعي در يك قول خودش چنين گفته ، در قول ديگرش چنين گفته ، اول چنين گفته ، بعد از عقيده خودش عدول كرده و چنين گفته است . آقاي شيخ محمد تقي قمي مي گفت وقتي كه مي خواستند تذكره را چاپ كنند ، از علماي هر مذهبي از مذاهب اهل تسنن متخصصي آوردند . اينها اعجاب داشتند كه اين مرد بر اقوال ما از خود ما بيشتر احاطه دارد .يك چنين آدم فوق العاده اي بوده است . علامه كتاب تجريد را شرح كرده . قسمت منطقش به نام " الجوهر النضيد " معروف است كه از بهترين كتابهاي منطق است و قسمت كلامش به نام " كشف المراد " كه امروز به آن شرح تجريد مي گويند.شرح علامه ، هم بر منطق و هم بر كلامش خيلي مختصر است . بعد از علامه مكرر اين كتاب را شرح و حاشيه كرده اند . يكي آن را رد كرده ، ديگري تأييد كرده و شايد در دنياي اسلام هيچ كتابي به اندازه " تجريد " مورد بحث قرار نگرفته استيعني هيچ متني نداريم كه به اندازه اين كتاب برايش شرح و حاشيه نوشته باشند و مرتب آنرا رد و يا تأييد كرده باشند . علت اين امر اينست كه خواجه وقتي خواسته مطالب و مسائل را بر مذاق شيعه بيان كند خيلي خلاصه و متن گويي كرده ، تقريبا عجالتا گذشته ، يك اشاره اي به مطالب كرده و گذشته است . در قسمتهاي آخر كتاب تجريد بحثي براي امامت باز شده است . از اين بحث ، چون مورد قبول همه علماي شيعه هست ، مي توانيد بفهميد كه منطق علماي شيعه در اين زمينه چگونه منطقي است . كتابي كه اكنون در دست دارم ، شرح ملا علي قوشچي است بر تجريد . ملا علي قوشچي است بر تجريد . ملا علي قوشچي از اكابر علماي اهل تسنن است . قهرا او كه نظر مخالف دارد ، نظريات اهل تسنن را منعكس مي كند و البا نظر خواجه نصير الدين را رد مي كند . بنا براين در اين كتاب ، هم نظر خواجه كه نظر علماي شيعه هست منعكس شده و هم نظر اهل تسنن .
تعريف امامت
اولين سخني كه در باب امامت مي گويند ، تعريفي است كه از امامت مي كنند . در اين تعريف اختلافي نيست . مي گويند : [ الامامة ] رياسة عامة في امور الدين و الدنيا [ امامت ] رياستي است عمومي هم در امور ديني و هم در امور دنيايي . خواجه تعبيري كلامي دارد ، مي گويد : الامام لطف مقصود اينست كه امامت هم نظير نبوت از مسائلي است كه از حد بشري بيرون است و به همين جهت [ انتخاب امام ] از حد استطاعت بشري بيرون است و بنابراين آنطرفي است ، از آن طرف بايد بيايد ، مثل نبوت است كه از طريق وحي و تعيين الهي بايد بيايد با اين تفاوت كه نبوت مستقيما از ناحيه خداست ، ارتباط پيمبر است با خدا ، و امامت ، تعييني است از ناحيه پيمبر از ناحيه خدا .دليل عقلي شيعه در باب امامت
خواجه در اينجا بيش از اين يك جمله بيان نمي كند . ولي توضيحي كه علماي شيعه در اينجا مي دهند بر همان اساسي است كه قبلا عرض كردم . اولا يك حديث تاريخي مي كنند . مي گويند فعلا بحث در امامت حضرت امير است . اگر اين ثابت شد ، براي بقيه ائمه بيشتر به نص امام قبلي تمسك مي شود . مي گويند مي دانيم كه دين اسلام دين خاتم است و بناست كه بعد از آن ، ديگر شريعتي نيايد و ديني است كلي و جامع همه شئون زندگي بشر ، و وضع اين دين هم از چنين مطلبي حكايت مي كند زيرا در همه مسائل دخالت دارد . بعد مي گويند آيا تاريخ زندگي پيمبر اكرم نشان مي دهد كه ايشان شخصا اين مقدار فرصت پيدا كرده باشند كه تمام اسلام را به مردم تعليم داده باشند ؟ ما وقتي كه تاريخ را مطالعه مي كنيم مي بينيم در آن بيست و سه سال چنين فرصتي براي پيمبر اكرم بدست نيامد . البته پيمبر از هيچ فرصتي كوتاهي نكرد و خيلي چيزها را تعليم داد ولي با توجه به تاريخچه مكه و مدينه پيمبر و گرفتاريها و مشال زيادي كه ايشان داشت ، مسلم اين مدت وافي نبود كه همه احكام اسلام را براي همه مردم بيان كند ، و امكان ندارد كه چنين ديني ناقص بيان شده باشد .بنابراين حتما بايد كسي يا كساني در ميان اصحاب پيمبر ( ص ) وجود داشته باشند كه اسلام را به تمام و كمال از پيمبر فرا گرفته و شاگردان مجهز پيمبر باشند كه بعد از رفتن او از نظر توضيح و بيان اسلام نظير وي باشند با اين تفاوت كه پيمبر ( ص ) از راه وحي الهي مي گفت و اينها از راه ياد گرفتن از پيمبر مي گويند .بعد مي گو يند شما چون چنين كسي را سرا نداريد و به او رجوع نكرديد ، خواه ناخواه از اول ، دين اسلام را ناقص تلقي كرديد و در نتيجه مسئله قياس را پيش آورديد . و درست هم هست ، مسئله قياس از آنجا در ميان اهل تسنن مطرح شد كه گفتند در مسائلي كه بايد حكمي داشته باشيم ولي از پيمبر ( ص ) نرسيده چه كنيم ؟ گفته چاره اي نداريم جز اينكه با مقايسه يك موضوع با موضوع ديگر و با مشابهات ظني و گماني حكم چنين مسائلي را استنباط كنيم . اين سخن از علماي شيعه هم نيست ، از حضرت امير ( ع ) شروع شده و در نهج البلاه هست و در كلمات ساير ائمه عليهم السلام نيز زياد است كه اين چه گمان باطلي است ؟ ! علي ( ع ) مي فرمايد : ام انزل الله دينا ناقصا ؟ آيا خدا دين ناقص فرود آورد كه نياز داشته باشد به اين رأيهاي من عندي ؟ ساير ائمه عليهم السلام هم پافشاري زيادي بر اين مسئله كرده اند كه صحبت نقصانگي دين نيست كه مسائل ديني در بعضي موارد ناقص باشد و چون ناقص است ، با رأي و گمان خودمان حكمي بدست آوريم . در اصول كافي بابي است به نام " باب . . " . ( 1 ) كه هيچ مسئله اي نيست كه لااقل صورت كلي آن در كتاب و سنت وجود نداشته باشد .كلي مسائل آمده است ، مصداق را بايد كشف كرد . اجتهاد از نظر شيعه همين است يعني كليات اسلام كافي است ، مجتهد بايد كليات را بر جزئيات تطبيق كند . ولي قياس اينست كه حتي كليات هم كافي نيست ، بايد با مشابهتها و گمانها حدس زد و به طور تخميني حكم را استنباط كرد.بنابراين [ علماي شيعه ] مي گويند كه ما و شما هر دو اعتراف داريم كه پيمبر اكرم در آن بيست و سه سال نتوانست تمام احكام اسلام را ولو به صورت كلي براي مردم بيان كند . شما مي گوئيد رسول اكرم همين طور رها كرد و رفت .ما مي گوئيم اينطور نبوده بلكه به همان دليل كه پيمبر ( ص ) مبعوث شد ، از جانب پيمبر افرادي معين شدند كه جنبه قدسي داشتند و پيمبر اكرم تمام حقايق اسلام را براي اولين آنها يعني علي ( ع ) بيان كرد و آنان آماده بودند كه به تمام سؤالات جواب بدهند . علي ( ع ) هميشه مي گفت هر چه از اسلام مي خواهيد بپرسيد تا من به شما بگويم .امام يعني كارشناس امر دين
حال ما اين مطلب را به زبان امروز بيان مي كنيم . [ علماي شيعه ] مي گويند اينكه شما منكر امام با اين مشخصات هستيد ، در1 - [ باب الرد الي الكتاب و السنة و انه ليس شيي ء من الحلال و الحرام الا و قد جاء فيه كتاب او سنة ] .