امامت - رهبري - امامت و رهبری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امامت و رهبری - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آورد و شعار لا حكم الا لله بلند شد و علي ( ع ) فرمود كلمة حق يراد
بها الباطل يك نوع تحريف و تفسير لط از آيه قرآن بود كه به عمد يا جهل شد و آنهمه مصيبتها در عالم اسلام به وجود آورد . و همچنين داستان حديث : اذا عرفت فاعمل ما شئت .

امامت - رهبري

در ورقه هاي " يادداشت رهبري و مديريت " بحث خوبي شده در فرق ميان نبوت و امامت كه اولي رهنمايي است و دومي رهبري و همچنانكه رهنمايي ديني نوعي رهنمايي است كه از افق يب بايد رسيده باشد ، يعني راهنما بايد يبي باشد رهبري نيز چنين است ، و اينكه پيمبر اكرم و برخي پيامبران ديگر هم راهنما بوده اند و هم رهبر ، و ختم نبوت ختم راهنمايي الهي است نه ختم رهبري الهي . [ در آن ورقه ها آمده است : ] امامت و نبوت دو منصب و دو شأنند و احيانا قابل تفكيك . بسياري از پيامبران نبي بوده و رساننده وحي بوده اندو لي امام نبوده اند همچنانكه ائمه امامند و نبي نيستند ولي ابراهيم و محمد صلي الله عليه و آله هم نبي هستند و هم امام : اني جاعلك للناس اماما . اكنون مي گوئيم كه نبوت رهنمايي است و امامت ، رهبري وظيفه نبي تبلي است : و ما علي الرسول الا البلا ، ولي وظيفه امام اينست كه ولايت و سرپرستي و رهبري كند كساني را كه رهبري او را پذيرفته اند .

شيعه همچنانكه نبوت يعني راهنمايي ديني را من جانب الله مي داند ، رهبري ديني را نيز من جانب الله مي داند ، در اين جهت ميان راهنمايي و رهبري تفكيك نمي كند . پيامبران بزرگ هم راهنما بوده اند و هم رهبر . ختم نبوت ختم رهنمايي الهي و ارائه برنامه و راه است اما ختم رهبري الهي نيست
فرق راهنمايي و رهبري : در [ كتاب ] " ديباچه اي بر رهبري " صفحه 76 مي گويد : " رهبر به يك تعريف ، كسي است كه سبب تسهيل گروه در نيل به هدف رهبري بشود . به عبارت ديگر : وي آسانگر نيل به مقصود است ، راهنماي دستگير است ، احيانا تنها راه را نمي نمايد
بلكه وسائل طي آن و رسيدن به فرجام آن را نيز فراهم مي آورد " . حقيقت اينست كه ميان رهنمايي و رهبري به حسب مورد عموم من وجه است . [ همانطور كه گفتيم ] نبوت از نوع رهنمايي و امامت از نوع رهبري است و ايندو موردا عام من وجه مي باشند .

ممكن است كسي فقط راهنما باشد و رهبر نباشد مانند همه مبلين درست ما . ( آنانكه تبليشان نادرست است كه از بحث خارجند ) اينها كناري ايستاده و راه و چاه را به ديگران ارائه مي دهند و مي گويند تو خواه از سخنم پند گير و خواه ملال . ممكن است بر عكس كسي رهبر باشد ولي رهنما نباشد .

يعني راهي است آشكار و هدفي است مشخص ولي نياز به نيرويي است كه قدرتها را متمركز و متشكل كند و سازمان بخشد و نيروهاي خفته را بيدار و ناشكفته را بسوي سازندگي و ابتكار بسيج دهد . همچنانكه ممكن است يك شخص در آن واحد هم رهبر باشد و هم رهنما .

امامت ائمه اطهار عليهم السلام - حديث ثقلين

اين حديث متواتر است بين فريقين : اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي رجوع شود به رساله آقا شيخ قوام و شنوه اي ضميمه رساله الاسلام و به بحار الانوار جلد حالات حضرت رسول ( ص ) ، وصاياي حضرت .

اين حديث چون طبق معمول هميشه مقدمه گريز به مصيبت بوده كه اين بود توصيه پيمبر و هنوز آب سل پيمبر نخشكيده . . . نتيجتا چنين تعبير مي كنيم كه عترت پامال و بي اثر شد . ولي اينطور نيست .

در عين اينكه استفاده اي كه بايد از عترت نشد وجود آنها فوق العاده در حفظ ميراث اسلام مؤثر بود . البته خلافت و حكومت و سياست اسلامي از مسير اصلي منحرف شد . از آن نظر عترت پيمبر نتوانستند خدمتي بكنند .

اما معنويت اسلام و مواريث معنوي رسول اكرم را آنها حفظ كردند و زنده نگه داشتند به طوري كه تدريجا خلافت اسلامي متلاشي و مضمحل شد ولي مواريث معنوي اسلام محفوظ ماند.

اسلام آئيني است جامعه و شامل همه شئون زندگي بشر ، ظاهري و معنوي مانند مكتب فلان معلم اخلاق و فيلسوف نيست كه فقط چند عدد كتاب و چند نفر شاگرد تحويل جامعه داده باشد . اسلام نظامي نوين و طرز تفكري جديد و تشكيلاتي تازه عملا به وجود آورد .

در عين اينكه مكتبي است اخلاقي و تهذيبي ، سيستمي است اجتماعي و سياسي . اسلام معني را در ماده ، باطن را در ظاهر ، آخرت را در دنيا و بالاخره مز را در پوست و هسته را در پوسته نگهداري مي كند . انحراف خلافت و حكومت از مسير اصلي خود ، دستگاه خلافت را به منزله پوسته بي مز و قشر بدون لب در آورد .

عناوين " يا امير المؤمنين " و يا " يا خليفه رسول الله " و " جهاد في سبيل الله " و بالاخره حكومت به نام خدا و پيمبر محفوظ بود اما معني يعني تقوا و راستي و عدالت و احسان و محبت و مساوات و حمايت از علوم و معارف در آن وجود نداشت خصوصا در دوره اموي كه با علوم و معارف مبارزه مي شد و تنها چيزي كه ترويج مي شد شعر و عادات و آداب جاهلي و مفاخرت به آباء و انساب بود . اينجا بود كه سياست از ديانت عملا جدا شد يعني كساني كه حامل و حفظ مواريث معنوي اسلام بودند از سياست دور ماندند و در كارها دخالت نمي توانستند بكنندو كساني كه زعامت و سياست اسلامي در اختيار آنها بود از روح معنويت اسلام بيگانه بودند و تنها تشريفات ظاهري را از جمعه و جماعت و القاب و اجازه به حكام اجرا مي كردند . آخر الامر كار يكسره شد و اين تشريفات ظاهري هم از ميان رفتو رسما سلطنتها به شكل قبل از اسلام پديد آمد و روحانيت و ديانت به كلي از سياست جدا شد . از اينجاست كه مي توان فهميد بزرگترين ضربتي كه بر پيكر اسلام وارد شد از
روزي شروع شد كه سياست از ديانت منفك شد . در زمان ابوبكر و عمر اگر چه هنوز سياست و ديانت تا حدي توأم بود ولي تخم جدايي ايندو از زمان آنها پاشيده شد . كار در زمان خود آنها به آنجا كشيد كه مكرر عمر اشتباه مي كرد و علي ( ع ) از او رفع اشتباه مي نمود ولي اينقدر بود كه علي ( ع ) طرف مشورت مسلم بود .

اين بود خطر بزرگ بر عالم اسلام ، و بزرگترين آرزوي هواخواهان ترقي اسلام بايد توأم شدن سياست و ديانت باشد . نسبت ايندو با هم نسبت روح و بدن است . اين روح و بدن ، اين مز و پوست بايد به يكديگر بپيوندند . فلسفه پوست حفظ مز است . پوست از مز نيرو مي گيرد و براي حفظ مز است .

اهتمام اسلام به امر سياست و حكومت و جهاد و قوانين سياسي براي حفظ مواريث معنوي يعني توحيد و معارف روحي و اخلاقي و عدالت اجتماعي و مساوات و عواطف انساني است . اگر اين پوست از اين مز جدا باشد ، البته مز گزند مي بيند و پوسته خاصيتي ندارد ، بايد سوخته و ريخته بشود .

ائمه اطهار همتي كه كردند اين بود كه مواريث معنوي اسلام را حفظ كردند ، حساب دستگاه خلافت را از اسلام جدا كردند . اولين كسي كه حساب دستگاه خلافت را از اسلام جدا كرد امام حسين بود . قيام امام حسين چنين اثري داشت ، فهمانيد كه اسلام تقوا و خدا شناسي و فداكاري و گذشت
در راه خداست نه آن چيزي كه دستگاه خلافت اموي بپا كرده است . اكنون بايد ببينيم مواريث معنوي اسلام چيست و چگونه ائمه اطهار [ آنها را ] حفظ كردند . قرآن مي فرمايد : يتلو عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة . ايضا مي فرمايد : ليقوم الناس بالقسط . ايضا مي فرمايد : انا ارسلناك شاهدا و مبشرا و نذيرا و داعيا
الي الله باذنه . ائمه اطهار اولا امر به معروف و نهي از منكر مي كردند . شديدترين آن قيام حسيني بود . ثانيا به نشر علم مي پرداختند . نمونه اش مكتب امام صادق بود . او شاگرداني نظير هشام و زراره و جابر بن حيان تحويل داد .

همچنين است نهج البلاه و صحيفه سجاديه و مباحثات و احتجاجات همه ائمه خصوصا احتجاجات حضرت رضا ( ع ) . از همه بالاتر تقواي عملي و زهد و ايثار و احسان به خلق خدا بود ، شب زنده دار يها به عبادت و رسيدگي به اموال ضعفا و فقرا بود ، اخلاق فاصله اسلامي از عفو وجود و تواضع بود.

ديدن آنها مردم را به ياد معنويتهاي اسلام و پيمبر مي انداخت . موسي بن جعفر در پاي كاخ هارون شب زنده داريها داشت . امام رضا در مقام ولايتعهد دم از الرب واحد و الاب واحد و الام واحد و لا فضيلة الا بالتقوي مي زد و با حجام و بواب هم ذا و مأنوس و هم صحبت مي شد .

فلسفه روحانيت حفظ مواريث معنوي اسلام و مز در مقابل پوست است . جدايي روحانيت از سياست از قبيل جدائي مز از پوست است .

امامت - حديث ثقلين

1 - اين حديث تواتر معنوي دارد . معنيي كه متواتر است و بيشتر در روايتها همين الفاظ آمده است اينست : اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا ابدا لن يفترقا حتي يردا علي الحوض . در شماره چهارم از سال دوم مجله " رسالة الاسلام " ناشر افكار " دار التقريب بين المذهب الاسلاميه " مقاله اي نشر شدو حديث را به اين صورت نقل كرده بود : اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و سنتي . همان وقت به امر مرحوم آية الله بروجردي يكي از فضلاي قم به نام آقا شيخ قوام الدين قمي و شنوه اي رساله اي نوشت تحت عنوان " حديث الثقلين " و فرستاد به دار التقريب .

دار التقريب اين رساله را مستقلا چاپ كرد . در آن رساله مأخذ اين حديث در كتب صحاح و مسانيد و سنن و همچنين نقل اين حديث در تفاسير و سير و تواريخ و كتب لت به مناسبات مختلف مثلا در تفاسير به مناسبت آيه : سنفر لكم آيه الثقلان و يا آيه اعتصام و يا آيه مودت و آيه تطهير ، و در لت به مناسبت ماده ثقل و امثال اينها ذكر شده است . از جمله مي گويد در صحيح مسلم جزء هفتم صفحه 122 و سنن ترمذي جزء دوم صفحه 3


7 و سنن داودي جزء دوم صفحه 432 و مسند احمد جزء 3 صفحه 14 و 17 و 26 و 59 و جزء چهارم صفحه 366 و 371 و جزء پنجم صفحه 182 و 189 و مستدرك حاكم جزء سوم صفحه 1

9 و طبقات ابن سعد جزء 4 صفحه 8 و اسد الابه جزء دوم صفحه 12 و جزء سوم صفحه 147 و شرح نهج البلاه ابن ابي الحديد صفحه 13 در معني عترت . 2 - كلمه ثقلان در قرآن به جن و انس گفته شده . بايد ديد به چه مناسبت در اين حديث به كار رفته است.

در اين حديث چند نكته هست ، يكي اينكه چرا به اين [ يعني اهل بيت ] در خبر ثقل گفته شده است ؟ ديگر اينكه چرا قرآن ثقل اكبر و اهل بيت ثقل اصر گفته شده است ؟ در برخي تعبيرات است كه احدهما اعظم من الاخر . در بعضي احاديث است كه سئوال شده : و ما الثقلان ؟ قال صلي الله عليه و آله و سلم : كتاب الله طرفه بيد الله و طرفيه بايديكم و الثقل الاصر عترتي . در بعضي روايات است:

فانهما حبلان لا ينقطعان الي يوم القيامة . مطلب سوم كه عمده است اينست كه پيمبر اكرم فرمود اين دو تا از هم جدا نمي شو ند . مقصود اين نيست كه اينها خودشان راهشان را از هم جدا نمي كنند ، از هم قهر نمي كنند و بين آنها اختلاف و جنگ و جدال پيدا نمي شود . مقصود اينست كه تمسك به اينها از يكديگر تفكيك نمي پذيرد . هر كه بخواهد " حسبنا كتاب الله "
بگويد آنچنانكه عمر در صدر اسلام گفت و يا " حسبنا ما روي لنا من اهل البيت " بگويد آنچنانكه اخبار يين ما گفته و عملا الب علماي شيعه چنينند ، و بخواهند به اين وسيله ميان آنها تفكيك كنند بدانند كه مسير نيست . مطلب چهارم تضمين رسول اكرم استكه اگر به اين دو ثقل دقيقا متمسك شويد هرگز گمراه و بدبخت نخواهيد شد . انحراف و انحطاط مسلمين از آنجا شروع شد كه ميان ايندو خواستند تفكيك كنند . اكنون خوب است درباره تفكيك ناپذيري آنها بحث كنيم . چرا آورنده يك شريعت و قانون و كتاب آسماني ير از آن شريعت چيز ديگر را نيز ضميمه مي كند ؟ اين مسئله [ مربوط ] به عميق بودن قرآن و نيازمند به مفسر بودن شريعت است . در مقام تمثيل بايد گفت
يك وقت هست كه ما يك وسيله ساده اي از يك كشوري وارد مي كنيم مثلا پارچه و يا كفش و يا ظروف وارد مي كنيم ، ديگر نيازي به افرادي كه همراه آنها باشند و به ما ياد بدهند نداريم . پارچه است مي دوزيم ، ظرف است استفاده مي كنيم ، كفش و كلاه است مي پوشيم . اما يك وقت هست كه يك كارخانه وارد مي كنيم . حتما بايد متخصص از خود آنجا براي نصب و اداره بيايد براي مدت زيادي كه مردم بومي ياد بگيرند .

يا مثلا سلاحهاي مدرن جنگي فرستاده مي شود . حتما بايد تكنسينهايي هم همراه آنها بفرستند و ساليان دراز به آنها تعليم بدهند و آنها هم دقيقا تعلم كنند تا ياد بگيرند . شنيديم كه فرانسه هواپيماهاي ميراژ به ليبي فروخت ولي گفته شده كه خود خلبانان ليبي حداقل تا دو سال نمي توانند از اينها
استفاده كنند . مسئله امامت به معني مرجعيت ديني در اسلام كه پيمبر اكرم در اين حديث متواتر فرموده است ، جز اين نيست كه براي تفسير قرآن و فهم قرآن و هدفهاي آن و توضيح و تشريح اهداف و معارف آن و مقررات آن و اخلاق آن ، فهم ساده عرفي كه هر كه زبان عربي مي داند پس كافي است ، كافي نيست . لهذا ديديم كه چه انحرافها پيدا شد از قبيل قول به تجسم كه انكم سترون ربكم يوم القيامة كما ترون القمر ليلة البدر . " حسبنا كتاب الله " اينطور نتيجه مي دهد كه نتيجه اش اشعري گري است و يا اعتزال است كه هر دو مكتب ، مكتب انحرافي بود .

پس ائمه در واقع تكنسينهاي قرآن هستند در خارج از كشور ظاهر و محسوس كه علمشان علم افاضي و لااقل تعليمي خصوصي است . علي عليه السلام در ذيل جمله هاي خطاب به كميل فرمود : هجم بهم العلم علي حقيقة البصيرش و باشروا روح اليقين و استلانوا ما استوعره المترفون و انسوا بما استوحش منه الجاهلون . [ علم و دانش با بينايي حقيقي به ايشان يكباره روي آورده و با آسودگي و خوشي يقين و باور به كار بسته اندو سختي و دشواري اشخاص به ناز و نعمت پرورده را سهل و آسان يافته اند و به آنچه نادانان از آن دوري گزينند انس و خو گرفته اند ] . ( 1 ) ايضا در خطبه 2 نهج البلاه مي فرمايد : [ هم ] موضع سره و لجأ امره و عيبة علمه و موئل حكمه و كهوف كتبه و جبال دينه بهم أقام

1 - ترجمه اين روايت و چند روايت آينده از ناشر است .

/ 75