با بدنهاي خودشان در حالي كه در همان وقت روحشان به محل اعلي پيوستگي دارد . يعني بدنشان با مردم هست اما روحشان اينجا نيست . مردمي كه با اينها محشورند آنها را انسانهايي مثل خودشان مي دانند و هيچ فرقي بين خودشان و آنها قائل نيستند ولي نمي دانند كه باطن او به جاي ديگري وابسته است . به هر حال چنين منطقي است و لذا در كافي هم بابي تحت عنوان باب الحجه باز كرده است و مي گويد اگر در دنيا دو نفر باقي بمانند يكي از آنها چنين انساني خواهد بود كما اينكه اولين باري كه يك انسان پيدا شد ، چنين انساني بود . من براي اينكه شما با روح اين منطق بيشتر آشنا شويد كتاب الحجه كافي را آوردم تا قسمتهايي را در اين زمينه بخوانم و معني كنم . ساير مسائل مثل اينكه امام بايد باشد تا در ميان مردم به عدالت حكومت بكند يا مرجع اختلافات مردم در امور ديني باشد ، همه طفيلي اين اصل است نه اينكه امام را به خاطر اينكه در ميان مردم حكومت بكنند بايد امام قرار بدهند .مسئله بالاتر از اين حرفهاست . اينها به اصطلاح از فوائد استجراري يعني از فوائد تبعي است . از هر حديثي جمله هايي را انتخاب مي كنم و برايتان عرض مي كنم تا معلوم شود اين منطق چه منطقي است .
روايتي از امام صادق ( ع )
روايتي است مربوط به انبياء و رسل كه يك مرد زنديق ( 1 ) از امام صادق ( ع ) سؤال كرد : من اين اثبت الانبياء و الرسل ؟ تو انبياء و1 - كلمه " زنديق " عنوان فحش ندارد مثل امروز كه ما به هر كس بخواهيم فحش بدهيم مي گوئيم " زنديق " . در آن زمان عده اي به اين نام معروف بودند و از نظر خودشان اين نام فحش نبوده . مثل كلمه " ماترياليست " در عصر ما . البته كسي كه موحد است از اين كلمه براي خودش خوشش نمي آيد