جلسه ششم امامت از ديدگاه ائمه اطهار عليهم السلام - امامت و رهبری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امامت و رهبری - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

يعني من فرد ندارم ، افراد را از دست داده ام ، من ندارم آدمي كه بتوانم [ به كمك او اوضاع جامعه را ] اصلاح كنم. بعد مي گويد : لولا حضور الحاضر و قيام الحجة لوجود الناصر ... بر من ديگر حجت تمام شده ، من در مقابل تاريخ عذري ندارم، تاريخ اين حرف را از من نمي پذيرد ، مي گويند علي فرصت را از دست داد . من با اينكه اين فرصت ، فرصت نيست ، ولي براي اينكه تاريخ نگويد فرصت خوبي بود و از دست داد ، قبول مي كنم . بنا بر اين او خودش مدعي است كه [ فرد ] نيست و الان وقت خلافت من نيست . درباره هر كسي انسان ترديد بكند ، درباره خود علي ( ع ) تاريخ هم ترديد نمي كند كه او خودش را احق به خلافت مي دانست از ديگران . سنيها هم اين را قبول دارند كه علي ( ع ) خودش را احق به خلافت مي دانست از ابوبكر و عمر و . . . آنوقت چطور علي ( ع ) كه خودش را احق به خلافت مي دانست
از ابوبكر و عمر ، بعد از عثمان كه مي روند سراش براي خلافت ، عقب مي نشيند و مي گويد من اگر بعد از اين هم برايتان مشاور باشم بهتر از اين است كه امير باشم . بنابراين چنين افرادي نداشته ، حالا به چه علل و عواملي ، بحث ديگري است .

اما مسئله : و يؤتون الزكاش و هم راكعون . اولا اينكه ايشان فرمودند زكات به انگشتر تعلق نمي گيرد ، اصلا به طور كلي انفاق كار خير را زكات مي گويند . اين زكات اصطلاحي كه امروز به كار مي رود ، در عرف فقها علم است براي زكات واجب ، و الا در قرآن اينطور نيستكه هر جا دارد : يقيمون الصلوش و يؤتون الزكاش ، مقصود همين زكات واجب است . زكات يعني صاف كردن مال ، پاك كردن مال و حتي پاك كردن روح و نفس . قرآن به طور كلي
انفاق مالي را زكات مال يا زكات روح و يا زكات نفس مي گويد . كما اينكه كلمه صدقه هم همين طور است ، امروز صدقه مفهوم خاصي دارد ، اگر مثلا مي گوئيم صدقه سري . قرآن هر كار خيري را مي گويد صدقه . اگر شما يك بيمارستان بسازيد يا يك كتاب تأليف كنيد كه خير آن به مردم مي رسد ، از نظر قرآن صدقه است ، صدقة جارية . و لهذا كساني از اهل تسنن هم كه خواسته اند به مفهومي كه از اين آيه برداشت شده ايراد بگيرند ، به اين كلمه اش ايراد نگرفته اند كه زكات به انگشتر تعلق نمي گيرد ، چون آنها وارد به ادبيات عرب هستند و مي دانند كه زكات اختصاص به زكات واجب ندارد .و اما مسئله اينكه چرا در حال ركوع اينچنين شد ؟ اين ايراد را افرادي از قدما مثل فخر رازي گرفته اند كه علي ( ع ) هميشه در حال نماز آنچنان از خود بيخود بود كه توجه به اطراف پيدا نمي كرد . چگونه شما مي گوئيد كه در حال نماز اين طور شد ؟ جواب اينست كه اولا اينكه علي ( ع ) در نماز از خود بيخود مي شد ، يك حقيقتي است اما اينجور نيست كه همه حالات اولياي الهي ، هميشه مثل همديگر بوده است . خود پيمبر اكرم هر دو حال برايش نقل شده ، گاهي در حال نماز يك حالت جذبه اي پيدا مي كرد كه اصلا طاقت نمي آورد كه اذان تمام شود ، مي گفت : ارحنا يا بلال ! زود [ باش ] كه شروع كنيم به نماز.

گاهي هم در حال نماز بود ، سر به سجده مي گذاشت ، امام حسن يا امام حسين يا نوه ديگرش مي آمد روي شانه اش سوار مي شد و حضرت با آرامش صبر مي كرد كه اين بچه نيفتد ، سجده اش را طول مي داد تا اينكه او بلند شود . يك دفعه پيمبر اكرم ايستاده بود به نماز . جلوي محل نماز گويا كسي آب دهان انداخته بود . پيمبر ( ص ) يك قدم به جلو برداشت و با پايش
روي آنرا پوشاند و بعد برگشت كه فقها از اين [ قضيه ] مسائلي را در باب نماز استخراج كرده اند . سيد بحر العلوم مي گويد : و مشي خير الخلق في المحراب
يفتح منه اكثر الابواب
يعني اينكه پيمبر ( ص ) در حال نماز دو قدم رفت جلو ، آن كار را كرد و برگشت ، خيلي مسائل را حل مي كند كه در باب نماز چه مقدار عمل خارج جايز است يا جايز نيست و خيلي چيزهاي ديگر . بنابر اين حالات مختلفي بوده است . مطلب ديگري كه عرفاني است اينست كه آنها كه روي مذاقهاي عرفاني سخن مي گويند معتقدندكه اگر انجذاب خيلي كامل شد ، در آن ، حالت برگشت است يعني شخص در عين اينكه مشول به خدا هست ، مشول به ماوراء هم هست . آنها اين طور مي گويند و من هم اين حرف را قبول دارم ولي در اين جلسه شايد خيلي قابل قبول نيست كه ما بخواهيم عرض بكنيم .

مثل مسئله خلع بدن است . افرادي كه تازه به اين مرحله مي رسند ، يك لحظه اي ، دو لحظه اي ، يك ساعتي خلع بدن مي كنند . بعضي افراد در همه احوال در حال خلع بدنند . ( البته من معتقد هستم و ديده ام ) مثلا الان با ما و شما نشسته اند و در حال خلع بدن هستند .

به نظر آنها آن حالتي كه در وقت نماز تير را از بدنش بيرون بكشند و متوجه نشود ، ناقصتر از آن حالتي است كه در حال نماز توجه به حال فقير دارد ، نه اينكه در اينجا از خدا افل است و به فقير توجه كرده ، بلكه آنچنان توجه به خدايش كامل است كه در آن حال تمام عالم را مي بيند . پس بنابر اين با اين قرائن نمي شود اينها را رد كرد .

جلسه ششم امامت از ديدگاه ائمه اطهار عليهم السلام

بسم الله الرحمن الرحيم بحث امروز ما آخرين بحث ماست درباره مسائل كلي امامت . از اين پس اگر بحثهايي بخواهيم بكنيم همه اش جنبه نقلي خواهد داشت مثل اينكه احاديثي را كه از پيمبر اكرم راجع به اميرالمؤمنين رسيده است يا اميرالمؤمنين درباره امامان بعد از خودشان و همچنين حضرت رسول درباره آن امامان فرموده اندو نيز اينكه هر امامي چگونه تصريح كرده است بر امام بعد از خودش يك يك بررسي كنيم كه اينها بيشتر جنبه نقلي و تعييني و تنصيصي پيدا مي كند . بحث امروز ما بحثي است كه يك مقدارش را شايد در لابلاي عرايض جلسات پيش هم گفته ايم ولي چون مربوط به روح مسئله امامت است ، من امروز با استناد به گفتار ائمه عليهم السلام در اين زمينه بحث مي كنم و قسمتي از كتاب الحجه كافي را براي شما مي خوانم . مكرر عرض كردم كه مسئله امامت به آن معني كه در ميان
شيعه يا لااقل در زبان ائمه شيعه مطرح است ، ير از امامت به معني اي است كه در زبان اهل تسنن مطرح است ، و ير از مسئله حكومت است كه در عصر ما زياد مطرح است . مسئله امامت اساسا مسئله اي است تالي تلو نبوت ولي نه به اين معني كه مقامش از هر نبوتي پائينتر است ، بلكه مقصود اينست كه چيزي كه است شبيه نبوت كه انبياي بزرگ اين را هم داشته اند يعني نبوت را با امامت توأم داشته اند . يك چنين حالت معنوي است . تكيه گاه سخن ائمه در اين زمينه مسئله انسان است به طور كلي . ما اول بايد درباره تصور خودمان درباره انسان تجديد نظري بكنيم تا اين مطلب روشن شود .

انسان چگونه موجودي است ؟

مي دانيد درباره انسان كه اساسا انسان چگونه موجودي است ، دو نوع نظر است . يكي اينكه انسان نيز مانند همه جانداران ديگر يك موجود صد در صد به اصطلاح خاكي است يعني مادي است ولي موجود مادي اي كه در مسير تحولات مادي ، آن حداكثري كه يك ماده مي توانسته است متكامل بشود، تكامل پيدا كرده است . حيات ، چه در گياهان و چه در درجه عاليترش حيوانات و چه در درجه عاليتر از آن انسانها ، خود يك تجلي و پرتوي است از تكاملاتي كه ماده در مسير خودش تدريجا پيدا كرده است .

يعني عنصر ديگري ير از عناصر مادي در بافتمان وجود اين موجود دخالت ندارد . ( اينكه عنصر مي گوئيم ، به خاطر اينست كه تعبير ديگري نداريم ) . هر شگفتي كه در اين موجود هست ، از همين بافت مادي او سرچشمه مي گيرد .
قهرا روي اين حساب بايد اولين انسان و اولين انسانهايي كه در دنيا آمده اند ، پائين ترين انسانها باشند و هر چه كه انسان رو به جلو آمده است متكاملتر شده باشد خواه اولين انسان را به
شكل تصور قدما در نظر بگيريم كه مستقيما از خاك آفريده شد يا به شكلي كه بعضي از آقايان امروز پيش كشيده اند و خودش يك فرضيه اي است كه از نظر فرضيه بودن قابل توجه است ، كه انسان انتخاب شده از يك موجودات پستتر از خودش و تحول يافته طبقه پائينتري است و ريشه اش به خاك منتهي مي شود نه اينكه اولين انسان مستقيما از خاك آفريده شده .

اولين انسان در قرآن

اما از نظر معتقدات اسلامي و قرآني و بلكه همه مذاهب آن اولين انسان موجودي است كه از بسياري از انسانهاي بعد از خودش حتي از انسانهاي امروز متكاملتر است يعني از اولي كه اين انسان پا به عرصه عالم گذاشته است ، به عنوان خليفه الله و به عبارت ديگر در حد يك پيمبر به وجود آمده و اين ، در منطق دين نكته قابل توجهيه است كه چرا اولين انساني كه در دنيا به وجود آمد ، به صورت يك حجت خدا و پيمبر به وجود آمد در صورتي كه به نظر مي رسدكه روي مسير عادي تكاملي بايد انسانها بيايند و پس از آنكه به مراحل عالي ترقي نائل شدند ، يكي از آنها به مرحله نبوت و پيمبري برسد نه اينكه اولين انسان خودش پيمبر باشد . قرآن براي آن اولين انسان مقام بسيار شامخي قائل است : و اذ قال ربك للملائكة اني جاعل في الارض خليفة قالوا اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء و نحن نسبح بحمدك و نقدس لك قال اني اعلم ما لا تعلمون و علم ادم الاسماء كلها ثم عرضهم علي الملائكة فقال انبئوني باسماء هؤلاء ( 1 ) . خلاصه اولين انساني كه به وجود مي آيد

1 - . سوره بقره ، آيات 3(*) و . 31

/ 75