بیشترلیست موضوعات پيشگفتار مقدمه كتاب خلافت و ولايت برگزيده اي ازيادداشتها
امامت و منطق ديالكتيك امامت - حفظ دين امامت - رهبري امامت ائمه اطهار عليهم السلام - حديث ثقلين امامت - حديث ثقلين بخش اول امامت:
جلسه اول معاني و مراتب امامت معني امام شئون رسول اكرم امامت به معني رهبري اجتماع امامت به معني مرجعيت ديني امامت به معني ولايت حديثي در باب امامت امامت در قرآن جلسه دوم امامت : بيان دين بعد از پيمبر
( ص ) طرح لط مسئله حكومت يكي از شاخه هاي امامت است امام جانشين پيمبر است در بيان دين حديث ثقلين و مسئله عصمت ائمه عليهم السلام منع كتابت حديث استفاده از قياس قياس از نظر شيعه با وجود معصوم جاي انتخاب نيست مسئله ولايت معنوي اهميت حديث ثقلين حديث دير جلسه سوم :بررسي كلامي مسئله امامت تعريف امامت دليل عقلي شيعه در باب امامت امام يعني كارشناس امر دين مسئله عصمت مسئله تنصيص بررسي نصوصي از رسول اكرم كه ناظر بر امامت علي ( ع ) است داستان يوم الانذار داستان ملاقات رئيس قبيله با پيمبر اكرم حديث دير و تواتر آن حديث منزلت پرسش و پاسخ جلسه چهارم: آيه اليوم يئس . . . و مسئله امامت بررسي آيه اليوم يس . . . فرق اكمال و اتمام مقصود از " اليوم " كدام روز است ؟ نظريات مختلف درباره مقصود از اليوم : روز بعثت روز فتح مكه روز قرائت سوره برائت به وسيله اميرالمؤمنين در مني بيان شيعه 1 - از جنبه تاريخي 2 - از جنبه قرائن موجود در آيه محكمات و متشابهات پرسش و پاسخ جلسه پنجم امامت در قرآن وضع خاص آياتي كه درباره اهل بيت است آيه تطهير نمونه ديگر : آيه اليوم اكملت . . . رمز اين مسئله شواهد تاريخي آيه انما وليكم الله . . . سخن عرفا امامت در ذريه ابراهيم ( ع ) ابراهيم ( ع ) در معرض آزمايشها - دستور مهاجرت به حجاز امامت عهد خداست مقصود از ظالم چيست ؟ پرسش و پاسخ جلسه ششم امامت از ديدگاه ائمه اطهار عليهم السلام انسان چگونه موجودي است ؟ اولين انسان در قرآن روايتي از امام صادق ( ع ) زيد بن علي و مسئله امامت نتيجه پرسش و پاسخ بخش دوم يادداشتها :يادداشت رهبري و مديريت شيوه رهبري يادداشت رهبري در اسلام رهبري و مديريت [ يادداشت امامت و خلافت ] امامت امامت ائمه امامت - عترت - حديث ثقلين توضیحاتافزودن یادداشت جدید
يعني اختلاف ما با قبول توحيد و نبوت بود . اختلاف ما اين شكل را داشت كه آيا آنكه به حكم اسلام و قرآن بايد جانشين پيامبر شود شخص معين و پيش بيني شده ا ست و يا شخصي كه خود مردم او را به عنوان جانشيني انتخاب و تعيين مي كنند ؟اما شما يهوديان در حال حيات پيامبرتان مطلبي را پيش كشيديد كه از ريشه ضد با دين شما و تعليمات پيامبر شما بود . گذشته از اينها فرضا در موارد عادي چشم پوشي از زشتيهاي تاريخ روا باشد در مواردي كه با متن اسلام و اساسي ترين مسأله اسلام يعني مسئله رهبري مربوط است و سرنوشت جامعه اسلامي و ابسته به آن است چگونه رواست ؟ چشم پوشي و اماض از چنين مسأله اي در حكم اماض و چشم پوشي از سعادت مسلمين است . به علاوه اگر در پيشگاه تاريخ حقوقي پايمال شده باشد ، خصوصا اگر صاحبان آن حقوق با فضيلت ترين افراد امت باشند ، چشم پوشي از بيان حقايق تاريخ را جز همكاري زبان و قلم با شمشير ستم نامي نمي توان نهاد . 2 - ايراد دوم اين است كه با طرح و بحث اين مسائل ، تكليف اتحاد اسلامي چه مي شود ؟ آنچه بر سر مسلمين آمد كه شوكت آنها را گرفت و آنها را زير دست و توسري خور ملل ير مسلمان قرار داد همين اختلافات فرقه اي است . استعمار چه كهنه اش و چه نور ، بهترين ابزارش شعله ور ساختن اين كينه هاي كهنه است . در تمام كشورهاي اسلامي ، بلا استثناء ، دست افزارهاي استعمار به نام دين و به نام دلسوزي براي اسلام دست اندر كار تفرقه ميان مسلمين اند .آيا آنچه تا كنون از اين رهگذر كشيده و چشيده ايم كافي نيست كه باز هم ادامه دهيم ؟ . آيا طرح اينگونه بحثها كمك به هدفهاي استعاري نيست ؟ جواب اينست كه بدون شك نياز مسلمين به اتحاد و اتفاق از مبرمترين نيازها است و درد اساسي جهان اسلام همين كينه هاي كهنه ميان مردم مسلمان است . دشمن هم همواره از همينها استفاده مي كند . اما به نظر مي رسد كه اعتراض كننده در مفهوم " اتحاد اسلامي " دچار اشتباه شده است .مفهوم اتحاد اسلامي كه در صد سال اخير ميان علماء و فضلاء مؤمن و روشنفكر اسلامي مطرح است اين نيست كه فرقه هاي اسلامي به خاطر اتحاد اسلامي از اصول اعتقادي و يا ير اعتقادي خود صرف نظر كنند و به اصطلاح مشتركات همه فرق را بگيرند و مختصات همه را كنار بگذارند .چه ، اين كار نه منطقي است و نه عملي . چگونه ممكن است از پيروان يك مذهب تقاضا كرد كه به خاطر مصلحت حفظ وحدت اسلام و مسلمين ، از فلان اصل اعتقادي يا عملي خود كه به هر حال به نظر خود آنرا جزء متن اسلام مي داند صرف نظر كند ؟ در حكم اينست كه از او بخواهيم به نام اسلام از جزئي از اسلام چشم بپوشد . پابند كردن مردمي به يك اصل مذهبي و يا دلسرد كردن آنها از آن ، راههاي ديگر دارد و طبيعي ترين آنها منطق و برهان است . با خواهش و تمنا و به نام مصلحت ، نه مي توان قومي را به اصلي مؤمن ساخت و نه مي توان ايمان آنها را از آنها گرفت .ما خود شيعه هستيم و افتخار پيروي اهل البيت عليهم السلام را داريم ، كوچكترين چيزي حتي يك مستحب و يا مكروه كوچك را قابل مصالحه نمي دانيم ، نه توقع كسي را در اين زمينه مي پذيريم و نه از ديگران انتظار داريم كه به نام مصلحت و به خاطر اتحاد اسلامي از يك اصل از اصول خود دست بردارند . آنچه ما انتظار و آرزو داريم اينست كه محيط حسن تفاهم به وجود آيد تا ما كه از خود اصول و فروعي داريم ، فقه و حديث و كلام و فلسفه و تفسير و ادبيات داريم بتوانيم كالاي خود را به عنوان بهترين كالا عرضه بداريم تا شيعه بيش از اين در حال انزوا بسر نبرد و بازارهاي مهم جهان اسلامي به روي كالاي نفيس معارف اسلامي شيعي بسته نباشد .اخذ مشتركات اسلامي و طرد مختصات هر فرقه اي نوعي خرق اجماع مركب است و محصول آن چيزي است كه قطعا ير از اسلام واقعي است ، زيرا بالاخره مختصات يكي از فرق جزء متن اسلام است و اسلام مجرد از همه اين مشخصات و مميزات و مختصات وجود ندارد .گذشته از همه اينها ، طراحان فكر عالي اتحاد اسلامي كه در عصر ما مرحوم آية الله العظمي بروجردي قدس الله سره در شيعه و علامه شيخ عبدالمجيد سليم و علامه شيخ محمود شلتوت در اهل تسنن در رأس آن قرار داشتند ، چنان طرحي را در نظر نداشتند.آنچه آن بزرگان در نظر داشتند اين بود كه فرقه هاي اسلامي در عين اختلافاتي كه در كلام و فقه و يره باهم دارند به واسطه مشتركات بيشتري كه در ميان آنها هست مي توانند در مقابل دشمنان خطرناك اسلام دست برادري بدهند و جبهه واحدي تشكيل دهند .اين بزرگان هرگز در صدد طرح وحدت مذهبي تحت عنوان وحدت اسلامي كه هيچگاه عملي نيست نبودند . در اصطلاحات معمولي عرف ، فرق است ميان حزب واحد و جبهه واحد . وحدت حزبي ايجاب مي كند كه افراد از نظر فكر و ايدئولوژي و راه و روش و بالاخره همه خصوصيات فكري به استثناء مسائل شخصي يك رنگ و يك جهت باشند . اما معني وحدت جبهه اينست كه احزاب و دسته جات مختلف در عين اختلاف در مسلك و ايدئولوژي و راه و روش ، به واسطه مشتركاتي كه ميان آنها هست در مقابل دشمن مشترك در يك صف جبهه بندي كنند .و بديهي است كه صف واحد در برابر دشمن تشكيل دادن با اصرار در دفاع از مسلك خود و انتقاد از مسلكهاي برادر و دعوت ساير برادران هم جبهه به مسلك خود به هيچ وجه منافات ندارد . آنچه مخصوصا مرحوم آية الله العظمي بروجردي بدان مي انديشيد اين بود كه زمينه را براي پخش و انتشار معارف اهل البيت در ميان برادران اهل سنت فراهم كندو معتقد بود كه اين كار جز با ايجاد حسن تفاهم امكان پذير نيست . توفيقي كه آن مرحوم در طبع برخي كتب فقهي شيعه در مصر به دست خود مصريان در اثر حسن تفاهمي كه به وجود آورده بود كسب كرد از مهمترين موفقيتهاي علماء شيعه است .جزاه الله عن الاسلام و المسلمين خير الجزاء به هر حال طرفداري از تز " اتحاد اسلامي " ايجاب نمي كند كه در گفتن حقايق كوتاهي شود . آنچه نبايد صورت گيرد كارهائي است كه احساسات و تعصبات و كينه ها ي مخالف را بر مي انگيزد اما بحث علمي سر و كارش با عقل و منطق است نه عواطف و احساسات . . . . خوشبختانه در عصر ما محققان بسياري در شيعه پيدا شده اند كه از همين روش پسنديده پيروي مي كنند . در رأس همه آنها علامه جليل آية الله سيد شرف الدين عاملي ، و علامه كبير آية الله شيخ محمد حسين كاشف الطاء و علامه بزرگوار آية الله شيخ عبدالحسين اميني مؤلف كتاب شريف الدير را بايد نام برد . سيره متروك و فراموش شده شخص مولاي متقيان علي عليه السلام ، قولا و عملا ، كه از تاريخ زندگي آن حضرت پيداست بهترين درس آموزنده در اين زمينه است .علي عليه السلام از اظهار و مطالبه حق خود و شكايت از ربايندگان آن خودداري نكرد ، با كمال صراحت ابراز داشت و علاقه به اتحاد اسلامي را مانع آن قرار نداد . خطبه هاي فراواني در نهج البلاه شاهد اين مدعي است در عين حال اين تظلمها موجب نشد كه از صف جماعت مسلمين در مقابل بيگانگان خارج شود . در جمعه و جماعت شركت مي كرد ، سهم خويش را از نائم جنگي آن زمان دريافت مي كرد ، از ارشاد خلفا دري نمي نمود ، طرف شور قرار مي گرفت و ناصحانه نظر مي داد . در جنگ مسلمين با ايرانيان كه خليفه وقت مايل است خودش شخصا شركت نمايد علي پاسخ مي دهد : خير شركت نكن ، زيرا تا تو در مدينه هستي دشمن فكر مي كند فرضا سپاه ميدان جنگ را از بين ببرد از مركز مدد مي رسد ولي اگر شخصا به ميدان نبرد بروي خواهند گفت : هذا اصل العرب : ريشه و بن عرب اينست . نيروهاي خود را متمركز مي كنند تا تو را از بين ببرند و اگر تو را از بين ببرند با روحيه قويتر به نبرد مسلمانان خواهند پرداخت ( 1 ) . علي در عمل نيز همين روش را دارد . از طرفي شخصا هيچ 1 - . نهج البلاه ، خطبه . 144