اشكال دوم اين است كه لازمه قول به وجود ذهنى ماهيات، اين است كه جوهر ذهنى ـ با توجه به محفوظ بودن ذاتيات آن ـ جوهر باشد. از سوى ديگر علم، نزد حكما عبارت است از كيف نفسانى. پس، جوهر ذهنى به حكم آنكه جوهر است از يكسو تحت مقوله جوهر و از سوى ديگر به حكم آنكه علم ماست تحت مقول كيف در خواهد آمد، و اين محال است; زيرا از آن نظر كه مقولات به تمام ذات با يكديگر تباين دارند، منتهى به تناقض در يك ماهيت مى شود.مثال ديگر، وقتى ما تعقل مى كنيم كَم را مثلا، ماهيت كَمْ به حكم آنكه كم است، تحت مقوله كم و به حكم آنكه علم ماست تحت مقوله كيف درخواهد آمد. همچنين وقتى ما كيف مبصر را (مانند رنگها) تعقّل مى كنيم به حكم كيف محسوس بودن تحت كيف محسوس و به حكم علم بودن تحت كيف نفسانى درمى آيند.وجه دفع همه اين اشكالات به اين بيان هست كه كيف نفسانى بودن همه اين مثالها، به حمل شايع است. و اما غير از كيف نفسانى ـ از عناوين و مقولات ديگرى كه اين مثالها به آنها معنون مى شوند ـ به حمل اولى مى باشند. و حمل اولى، آنها را به طور حقيقى مندرج تحت آن مقولات نمى كند.