و گاهى امكان گفته مى شود و از آن امكان استعدادى اراده مى شود. و آن عبارت است از وصفى وجودى از كيفيّتهايى كه قائم به ماده است و ماده به سبب آن، قبول فعليّتهاى گوناگون مى كند. فرق بين امكان استعدادى و امكان خاص آن است كه امكان استعدادى صفتى است وجودى كه قبول شدت و ضعف و قُرب و بُعد نسبت به فعليت مى كند. موضوع امكان استعدادى مادّه موجودة است و با حصول مستعَدُّلَه باطل مى شود. بخلاف امكان خاص كه يك معناى عقلى است و متصف به شدت و ضعف و قرب و بُعد نمى شود. موضوع امكان خاص، ماهيت بوده و هيچ گاه از آن جدا نمى شود، خواه موجود باشد يا نه.
شرح
امكان استعدادى يكى ديگر از اقسام امكان است. امكان استعدادى كيفيتى است كه قائم به ماده است و ماده به سبب آن، فعليتهاى گوناگونى مى پذيرد. مثلا استعداد انسان شدن در نطفه انسان، وجود دارد و استعداد درخت خرما شدن در هسته خرما، وجود دارد. اين استعداد، به نطفه اين امكان را مى بخشد كه مراحل بعدى، يعنى علقه و مضغه جنين را كه فعليتهاى گوناگون هستند، بيابد.حال اين نطفه از زمانى كه به طرف انسان شدن حركت مى كند تا وقتى كه انسان مى شود مراحل و منازل مختلفى را طى مى كند، تا برسد به آخرين منزل كه حصول انسان بالفعل و كامل است. امكان استعدادى از اولين لحظه حركت تا لحظه وصول به منزل آخر، مراتب قرب و بُعد در پيش روى دارد. مثلا نطفه اى كه جنين شد به انسانيت نزديك تر است از نطفه اى كه اكنون مرحله مضغه بودن خود را طى مى كند. و مُضْغه از علقه به انسانيت نزديك تر است. وقتى انسانيت حاصل شد استعداد انسانيت ديگر باطل مى شود.بخلاف امكان خاص كه يك مفهوم عقلى است كه همان لاضرورت وجود و عدم باشد اتصاف به شدت وضعف و قرب و بعد در آن راه ندارد. موضوعش ماهيت است و هيچ گاه از آن انفكاك نمى پذيرد.* قوله: وموضوعه الماهيّة من حيث هى لا يفارق الماهية موجودة كانت او معدومة; عدم مفارقت امكان از ماهيت در حال وجود، معلوم است. اما عدم مفارقت امكان از ماهيت در حال عدم معنايش اين است كه ماهيت اگر تقررش ممكن باشد در وعايى مجرد از كافّه وجودات، باز هم ممكن خواهد بود. اين مطلب براى كسانى كه اصالت ماهوى هستند و براى ماهيات تقررى بدون وجود قائلند، روشن تر است.
متن
وربّما أطلق الامكان واُريد به كون الشىء بحيث لا يلزم من فرض وقوعه محالٌ ويسمّى الامكان الوقوعىّ.