بر اصل مسأله (واجب الوجود بالذات، واجب الوجود من جميع الجهات است) ايراد وارد شده است; به اينكه اين مطلب، منقوض است به نسبتها و اضافاتى كه بر ذات واجب از ناحيه افعالى كه متعلق به معلولات ممكن و حادث، ملحق مى شود; زيرا نسبتها و اضافات، قائم به اطراف خود هستند و در امكان، تابع آنهايند، مانند خلق و رزق و إماتة و غير اينها.
شرح
ايراد اين است كه اگر واجب الوجود بالذات از همه جهت واجب الوجود است بايد از جهت نسبتها و اضافاتى كه بر او ملحق مى شود ـ مانند نسبت خَلق كه ميان خالق و مخلوق وجود دارد، يا مانند نسبت رِزق كه ميان رازق و مرزوق هست، يا نسبت إحيا و إماته كه بين واجب و ممكناتش هست ـ از اين جهات هم واجب باشد. همچنين بايد از ناحيه صفاتى كه از اين نسبتها انتزاع مى گردد ـ مانند خالقيت كه از خَلق انتزاع مى شود، يا رازقيت كه از رِزق انتزاع مى گردد ـ از اين جهات نيز واجب باشد; در حالى كه هم نسبتها و هم صفاتى كه از اين نسبتها انتزاع مى گردند، به دليل اينكه طرف نسبتها يعنى مخلوقات و مرزوقات، ممكن و حادثند، آنها هم بايد ممكن و حادث باشند. بنابراين، واجب الوجود بالذات واجب الوجود از ناحيه نسبتها و صفات منتزعه از نسبتها نشد.
متن
ويندفع بأنّ هذه النسب والاضافات والصفات المأخوذة منهاـ كما سيأتى بيانه ـ معان منتزعة من مقام الفعل لا من مقام الذات. نعم لوجود هذه النسب والاضافات ارتباط واقعىّ به تعالى، والصفات المأخوذة منها للذات واجبة بوجوبها. فكونه تعالى بحيث يخلق وكونه بحيث يرزق، إلى غير ذلك، صفات واجبة ومرجعها إلى الاضافة الاشراقيّة. وسيأتى تفصيل القول فيه فيما سيأتى ـ إن شاء الله تعالى.