مطابقت تحليلى كه درباره نفس گذشت با مبناى مشائين بود
ترجمه
اين مطلب درباره نفس (كه او به حكم تجرد ذاتى خود، وجود لنفسه دارد) بنابر قول به اينكه نفس مجرد، روحانية الحدوث و البقاء هست، مى باشد; همانطور كه مشائين قائلند. اما بنابراين قول كه نفس، جسمانية الحدوث و روحانية البقاء هست (حين الحدوث اعتبار تجرد و تماميت نوع به وسيله او مطرح نيست، لكن بعدالحدوث) ابتداء در مرحله ذات مجرد شده سپس با مفارقت از بدن ـ بعد از آنكه در مرحله فعل، مادى بوده است ـ در مقام فعل هم مجرد مى گردد.
شرح
درباره نفس، اقوال متعددى ابراز شده است كه اهم آنها سه قول است: يكى اينكه نفس، قديم است. اين قول به افلاطون و اتباعش منسوب است. مقابل اين قول، سخنى است كه مى گويد: نفس، حادث است. اين عقيده نيز به دو عقيده منشعب مى شود: يكى اينكه نفسِ حادث، روحانية الحدوث و البقاء است; يعنى نفس در حدوث و بقاى خود از جسم، مستقل است. او گرچه حادث است همراه حدوث بدن، اما به سبب حدوث بدن، حادث نيست; يعنى به جسم وابستگى ندارد، گرچه زماناً همراه هم حادث مى شوند. اين عقيده به ارسطو و اتباع او منسوب است.