اضطرارى ديگر براى عقل - فروغ حکمت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فروغ حکمت - نسخه متنی

مترجم و شارح: محسن دهقانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اضطرارى ديگر براى عقل

ترجمه

با توجه به بحثهاى پيشين آنچه شايسته است گفته شود اين است كه اصيل، وجود است و هر حكم حقيقى از آن اوست. در مرتبه بعد چون ماهيات در ذهنهاى ما نمودهاى وجودند، عقل ناگزير توّسعى در معناى وجود داده، وجود را براى ماهيات اعتبار مى نمايد و بر آنها حمل مى كند. لذا مفهوم وجود و ثبوت، هم برخود وجود حمل مى شود (الوجود موجود) و هم برماهيت (مانند الانسان موجود) همانطور كه وجود بر احكام اين دو حمل مى شود.

براى دفعه دوم عقل، ناگزير مى شود كه در حمل مفهوم وجود و ثبوت بر هر مفهومى كه آن را به تبع وجود يا ماهيت اعتبار مى كند، توسعه دهد، مانند مفهوم عدم، ماهيت، قوهّ و فعل; سپس (ناگزير مى شود به) تصديق به احكام هر يك از اينها.

شرح

آنچه موجود واقعى است نفس وجود است، لكن ماهيت هم به بركت وجود، موجود مى شود. لذا عقل ما براى ماهيت هم كه فى نفسه فاقد وجود است اعتبار موجوديت مى كند و آن را موجود مى بيند و احكام وجود را بر آن حمل مى كند.

مطلب به همين جا خاتمه نمى يابد، بلكه براى بار بعد، عقل ناگزير است وجود را براى مفاهيمى كه آنها را به تبَع وجود يا ماهيت اعتبار كرده، معتبر بداند و آنها را نيز موجود ببيند، مانند مفهوم عدم كه به تبع وجود، وجود فرضى پيدا مى كند. مثلا وقتى مى گوييم «وجودِ علت، علتِ معلول است» پس به تبع وجود علت، عدم علت هم، علت براى عدم معلول مى شود. استناد عليت به عدم (در حالى كه عدم، فى نفسه باطل و تهى از وجود است) بدين سبب است كه براى آن فرض وجود شده و آن وجود فرضى، علت براى عدم معلول شده است.

و همچنين كلمه ماهيّت كه مأخوذ از انسان و فرس و بقر و غيره هست، به تبع موجوديت هر يك از اينها، موجود مى باشد و عقل براى آن اعتبار وجود مى كند و مى گويد: «ماهيت وجود دارد». در اينجا عقل براى مفهوم ماهيت به تبع نوعها و مصداقهاى ماهوى چون انسان و فرس و بقر، اعتبارِ وجود مى كند.

مانند مثالهاى فوق، اعتبارِ وجود براى قوّة و فعل كه از شؤون وجود به شمار مى روند، مى باشد. اين دو به تبع وجود، موجودند.

سپس عقل براى هر يك از امور فوق كه اعتبار وجود براى آنها نموده، احكامى صادر مى كند. مثلا درباره عدم، حكم مى كند كه عدم، نقطه مقابل وجود است. يا درباره ماهيت مى گويد به سبب ماهيت، وجود گونه هاى مختلف پيدا مى كند. يا درباره قوه و فعل مى گويد هر امرى كه قوه دارد مادى است و هر فعليتى در ماده، مسبوق به قوّه است.

متن

فالظرف الذى يفرضه العقل لمطلق الثبوت والتحقق بهذا المعنى الأخير هو الذى نسمّيه «نفسَ الأمر» ويسع الصوادق من القضايا الذهنيّة والخارجيّة وما يصدّقه العقل ولا مطابق له فى ذهن او خارج غير أنّ الامور النفس الأمريّة لوازم عقليّة للماهيّات متقررة بتقرّرها. وللكلام تتمة ستمرّ بك ـ إن شاء الله تعالى.

/ 337