تعريف حقيقى و شرح الاسمى - فروغ حکمت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فروغ حکمت - نسخه متنی

مترجم و شارح: محسن دهقانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تعريف حقيقى و شرح الاسمى

ترجمه

و اينها همه تعريفات لفظى هستند كه براى آگاهى بخشى خوب هستند و تعريفات حقيقى نيستند، چون ضرورت ولاضرورت از معانى روشنى هستند كه در نفس آدمى به ارتسام اولى مُرتَسم مى گردند. به خودى خود، واضح و روشنگر غير خود نيز هستند.

از اين جهت هر كسى كه كوشش كرده كه از آن تعريف حقيقى ارائه دهد، به «دَوْر» دچار شده است. مثل آنكه گفته شده كه: ممكن، چيزى است كه ممتنع نباشد. يا واجب آن است كه از فرض عدم آن محال لازم آيد يا عدم آن محال باشد. يا (در تعريف محال گفته شده كه) محال آن است كه واجب نباشد و غير اين تعاريف.

شرح

تعريف، تقسيم مى شود به تعريف حقيقى و لفظى. تعريف حقيقى افاده كننده كُنه ماهيت شىء است كه به حد يا رسم، موسوم است. حال اگر تعريف از چيزى باشد كه در خارج، وجود دارد نامش را تعريف به حسب حقيقت مى گذاريم. و اگر در خارج، وجود نداشته باشد يا آنكه در وجود آن ترديد داشته باشيم آن را تعريف شرح الاسمى مى ناميم. بنابراين، تعريف شرح الاسمى قسمى از تعريف حقيقى محسوب مى شود.

اصطلاحى ديگرى هم در تعريف شرح الاسم هست كه آن را قسيم تعريف حقيقى قرار مى دهند كه مرادف با تعريف لفظى است. در اينجا مراد از شرح الاسم همان معناى لفظى است كه مى خواهيم از ميان معانى متعدد به معناى مرتكز آن در ذهن اشاره كنيم. مانند آنكه مى پرسيم: سُعدانه چيست؟ در جواب مى گوييم، گياهى است. معناى گياه را از قبل مى شناسيم اما نمى دانيم كه مدلول لفظ سعدانه، همان گياه است. اين تعريف را شرح الاسم و شرح اللفظ مى ناميم. شرح اللفظ يكى از پاسخهايى است كه به سؤال از «ماهو» داده مى شود.

گفته شد كه ضرورت و امكان و امتناع از معانى بديهيه است. هر كس، وجوب (وحتميّت) و امكان و امتناع را به فهم اولى درك مى كند. و از آن نظر كه ضرورت و امكان، دو وصف وجود هستند همچون خود وجود، بديهى و آشكارند و نياز به تعريف منطقى ندارند. لذا هر كس به تعريف آنها اقدام كرده تعريف او دَوْرى بوده است. مثلا در تعريف ممكن، امتناع را آورده و گفته است: ممكن آن است كه ممتنع نباشد. و در تعريف امتناع، امكان را آورده و گفته است ممتنع آن است كه ممكن نباشد. يا در تعريف وجوب، امتناع و محال را و در تعريف امتناع، وجوب را آورده است.

* قوله و تعريف الواجب بما يلزم من فرض عدمه محال او ما فرض عدمه محال; واجب را دو گونه تعريف كرده اند: يكى اينكه عدم آن محال است; زيرا اگر در سلسله موجودات واجب الوجود نباشد دور يا تسلسل پيش مى آيد و چنانكه در جاى خود گفته شده است، اين دو محال هستند.

تعريف ديگر اينكه واجب آن است كه فرض عدم آن محال است; زيرا اين فرض، فرض متناقضى است. چون كه دربرهان صديقيّن «واجب الوجود» مساوى با واقعيت محض است و وجود براى واجب به ضرورت ازلى و على جميع التقادير، ثابت است. و سلب واقعيت از واقعيت، امر محالى است. حال اگر واجب بخواهد موجود نباشد يا بايد ممكن بوده باشد يا ممتنع. و هر دو فرض، ناصحيح است; زيرا واجب، واجب است نه ممكن و نه ممتنع. و هر موجود كه وجود به ضرورت ازلى و على جمع التقادير برايش ثابت باشد فرض عدم براى آن، امكان ندارد; زيرا فرض عدم براى آن، فرض امر متناقض هست و صحيح نمى باشد - چون فرض عدم براى چيزى كه عين واقعيت و وجود است مساوى با سلب الشىء عن نفسه مى باشد كه محال است ـ .

البته مقصود از فرض، تصور صحيح از يك چيز مى باشد نه به معناى اگر و شرطى كه با واقعيت منافات دارد.

/ 337