پاسخ به اشكال - فروغ حکمت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فروغ حکمت - نسخه متنی

مترجم و شارح: محسن دهقانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

متن

وجه الاندفاع أنّ القضيّة المعدولة المحمول تساوى السالبة المحصّلة عند وجود الموضوع وقولن ليس بعض الموجود ضرورىّ الوجود ولا العدم وكذا قولن ليست الماهيّة من حيث هى ضروريّة الوجود ولا العدم الموضوع فيه موجود فيتساوى الايجاب العدولىّ والسلب التحصيلىّ فى الامكان.

پاسخ به اشكال

ترجمه

وجه دفع اشكال به اين است كه اگر سالبه، موضوع داشته باشد، قضيه معدولة المحمول مساوى با سالبه محصله است. و موضوع در جمله «ليس بعض الموجود ضرورى الوجود ولا العدم» و نيز در جمله «ليست الماهية من حيث هى ضرورية الوجود و لاالعدم» كلمه «موجود» است. لذا تفاوتى نمى كند كه امكان به نحو موجبه معدوله المحمول معنا شود يا به نحو سالبه محصله.

شرح

اشكال اول ـ كه امكان به دو سلب تحليل مى رود، پس وصف واحدى نيست كه چيزى بدان متصف گردد ـ مندفع مى شود به اينكه امكان، معناى بسيطى دارد كه همان سلب الضرورتين باشد نه اينكه دو سلب جداگانه باشد. در اينجا مولف فقيد (ره) پاسخى به اشكال اول نمى دهند و گويا مطلب را به بداهت خود حواله كرده اند.

اما جواب از اشكال دوم: با مقدمه اى آغازى مى شود كه در منطق از آن سخن رفته است. در منطق گفته شده است كه يكى از فرقهاى سالبه محصله و موجبه معدولة المحمول اين است كه سالبه محصله با وجود موضوع و فقدان موضوع سازگار است، برخلاف معدوله كه حتماً بايد موضوع داشته باشد. فى المثل، در جمله «ليس زيد قائماً» كه سالبه محصله است، سلب قيام از زيد با وجود زيد سازگار است همانطور كه با عدم او سازگار است كه در صورت نبود زيد، انتفاى قيام به انتفاى موضوع آن مى شود. اما در جمله «زيد لاقائم» كه معدوله است به ناچار بايد زيدى وجود داشته باشد تا متصف به لاقائم شود.

حال مى گوييم سالبه محصلّه و قضيه معدوله در جايى كه سالبه، موضوع داشته باشد با يكديگر برابرند و فرقى در معنا ندارند و هر كدام به ديگرى باز مى گردند. سلب در جمله «ليس زيدٌ قائماً» كه سالبه محصله است به معناى «زيدٌ لاقائم» كه معدوله است مى باشد; زيرا وقتى در سالبه محصّله قيام توسطِ ليس سلب شد طبعاً لاقائم براى او ثابت مى شود (كه مفاد معدوله است); به دليل آنكه اگر لاقائم براى او ثابت نباشد به عبارت ديگر هم قائم سلب شود و هم لاقائم ارتفاع نقيضين پيش مى آيد. از اين رو، سالبه به معدوله باز مى گردد. همينطور اگر در جمله «زيد لاقائم» كه معدوله است لاقائم براى زيد ثابت شد (مفاد معدوله) قائم از او سلب مى شود (مفاد سالبه محصله). وگرنه اگر هم قائم و هم لاقائم براى او ثابت باشد اجتماعِ نقيضين پيش خواهد آمد. در اينجا ملاحظه مى شود كه معدوله به سالبه بازمى گردد.

به اصل سخن بازگرديم; امكان چه به معناى سالبه محصله معنا شود، مانند آنكه بگوييم امكان عبارت است از «المفهوم اذا لايكون الوجود ضرورياً له و لاالعدم»(1) يا به صورت معدوله معنا شود، مانند آنكه بگوييم امكان عبارت است از «لاضرورة الوجود والعدم» هر دو به يك معناست. و همانطور كه در معدوله، موضوع مى تواند متصف به سلب شود در سالبه هم به شرط مذكور (وجود موضوع) موضوع مى تواند متصف به سلب محصل شود. لذا اين اشكال كه امكان، وصف سلبى است و موضوع آن ـ از آن نظر كه

1 . اين عبارت در صفحه قبل در تقسيم مفهوم، وجود دارد.

سلب، سلب محصل است ـ نمى تواند بدان متصف گردد، مندفع مى شود.

/ 337