اين جوابى كه: محلى كه صوَر و ماهيات ذهنى در آن حلول مى كنند به بى نهايت، قابل تقسيم است (وچون چنين است، پس شىء بزرگ گرچه خيلى بزرگ باشد مى تواند در آن بگنجد) جواب درستى نيست; زيرا كف دست انسان گرچه قابل انقسام به بى نهايت است، ولى وسعت جاگيرى يك كوه را ندارد.
شرح
در طبيعيّات در بحث بطلان جزء لايتجزى به طور مفصل بحث شده است كه هر جسمِ ذى مقدارى به بى نهايت، قابل تقسيم هست. و اگر تقسيم در خارج به دليل كوچك بودنِ جسم، ممكن نبود در قوّه وهم يا عقل مى توان تا بى نهايت آن را تقسيم كرد. دليل تقسيم پذيرى جسم به انقسامات بى پايان، آن است كه اگر تقسيمهاى متوالى، موجب شود كه جسم كوچك از جسم بودن خارج شود، لازم مى آيد كه مبدء تكوّن جسم، لاجسم باشد و از لاجسم، جسم به وجود آمده باشد. و اين محال است.پس هر مقدار كه تقسيم بر جسم وارد شود و آن را كوچك و كوچكتر كند ما به جزئى كه مقدار نداشته باشد و غير قابل تقسيم باشد، نمى رسيم; گرچه عمل تقسيم را ما در قوّه واهمه يا عاقله ادامه دهيم.قابل ذكر است كه تقسيم جسم به بى نهايت اجزاى بالفعل در خارج، ممكن نيست. و اگر مى گوييم جسم را به بى نهايت اجزاء تقسيم مى كنيم اين تقسيم، تقسيم بالقوه و در عالم وهم يا عقل است، نه اينكه تقسيم بالفعل و خارجى باشد. حال، مستشكل يا به گمان اينكه جسم چون خارجاً و بالفعل به بى نهايت اجزاء تقسيم مى شود ـ و چيزى كه چنين است قابليت و گنجايش اشياى بسيار بزرگ را دارد ـ يا به گمان اينكه هرچه به بى نهايت انقسام پذير باشد ولو آنكه تقسيم در قوه واهمه صورت گيرد گنجايش اشياى بزرگ را دارد، مى گويد جزء عصبى يا سلولهاى مغزى كه اجسام مادّى هستند و به بى نهايت جزء، قابل تقسيم هستند، استعداد و گنجايش ماهيات بسيار بزرگ، مانند آسمانها و زمينها را درخود دارند. پس مانعى ندارد كه ماهيات اينها با همه بزرگيش در سلولهاى مغزى با همه كوچكيش بگنجد; زيرا محل، قابل انقسام به بى نهايت اجزاء است.از اين رو، گنجايش پنهان آن بسيار است.مؤلف فقيد (ره) در جواب مى فرمايند: بله، كف دست انسان هم به حكم همان قاعده ـ كه هر جسم به بى نهايت تقسيم مى شود ـ بى نهايت تقسيم مى پذيرد، ولى هرگز گنجايش يك كوه را ندارد و نمى توان كه كوهى عظيم را در كف دستى جاى داد.منشاء خطا اينجاست كه جواب دهنده پنداشته است كه اجسام خارجاً و بالفعل به بى نهايت تقسيم مى شوند. لذا توهم كرده است كه هرچه به بى نهايت اجزاء تقسيم مى شود گرچه مانند سلولهاى مغز، كوچك باشد گنجايش اشياى بزرگتر از خود را دارد. غافل از آنكه اولا اتقسامات غير متناهى، خارجى و بالفعل نبوده، بلكه بالقوه است. و ثانياً اگر مجموع اجزاى بى نهايت را جمع كنيم حاصل جمع چيزى بيشتر از يك يا چند سلول مغز ـ كه محل صور ذهنى است ـ نخواهد بود; زيرا اگر فى المثل يك عدد سكه ده ريالى را به بى نهايت اجزاى ريز تقسيم كنيم حاصل جمع آن اجزاى غيرمتناهى بيشتر از يك ده ريالى نمى شود. پس نمى توان بى نهايت متاع را با يك ده ريالى خريد. از اين رو، مسأله انقسام پذيرى جسم به بى نهايت، جواب اين اشكال را نمى دهد.
متن
وجه الاندفاع أنّ الحقّ ـ كما سيأتى بيانه ـ أنّ الصور العلميّة الجزئيّة غير مادّيّة بل مجرّدة تجرّداً مثاليّاً آثار المادّة من الابعاد والألوان والأشكال دون نفس المادّة والانطباع من أحكام المادّة ولا انطباع فى المجرّد.