اين اشكال و اشكالات تالى با اشكال اول قريب المأخذ مى باشند و پاسخ هم در همه يكى است. در اينجا اشكال اين است كه به حكم محفوظ بودن ذاتيات ماهيات ذهنى در ذهن، ماهيت جوهرى را چون انسان و فرس و بقر تصور كرديم، در ذهن هم جوهريت آنها محفوظ مى ماند. و از سوى ديگر به حكم آن كه وجود ذهنى اين ماهيات، علم ما را تشكيل مى دهند و علم، كيف نفسانى است، اينها مندرج تحت مقوله كيف مى شوند. حال، چگونه ممكن است يك ماهيت هم مندرج تحت جوهر باشد، هم مندرج تحت كيف؟ همچنين اگر «كم» را تصور كرديم از يك سو به حكم محفوظ بودن ذاتيات ماهيت ذهنى، كم است و از سوى ديگر به حكم آن كه علم ما واقع مى شود كيف نفسانى است; اجتماع اين دو نشايد.همين طور در مثال ديگر، اگر كيف محسوس فى المثل رنگى را تصور كنيم، به حكم محفوظ بودن ذات در ذهن، بايد كيف محسوس بماند و به حكم علم بودنش بايد مندرج تحت كيف نفسانى شود. چگونه ممكن است كه يك ماهيت هم كيف محسوس باشد، هم كيف نفسانى؟ و در واقع يك ماهيت، تحت دو نوع از يك مقوله درآيد.جواب همه اينها با توجه به تفكيك حمل اولى و شايع به دست مى آيد. كيف نفسانى بودن همه اين معقولات و متصورات به حمل شايع است. يعنى وقتى ما مى گوييم انسانِ معقول كيف نفسانى است يا كمّ ذهنى، كيف نفسانى است يا كيف محسوس در ذهن كيف نفسانى است، در همه اين قضايا محمول به حمل شايع بر موضوع خود حمل مى شود; يعنى ميان موضوع و محمول، تغاير مفهومى بر قرار است، لكن اين دو مفهوم متغاير در مقام وجود، متحد شده اند. به عبارت ديگر، انسان معقول و كم معقول و كيف محسوس، به حكم معقول و عرض بودنشان قائم به نفس بوده كيف نفسانى محسوب مى گردند و در وجود با كيف نفسانى متحد مى گردند. گرچه صرف نظر از اين حمل هر يك از اين موضوعات سه گانه به حمل اولى كه حمل خود بر خود است تحت مقوله خاص به خود مندرج هستند. انسان جوهرى تحت مقوله جوهر و كم تحت مقوله كم، و كيف محسوس تحت نوع خاصى از كيف يعنى كيف محسوس مندرجند.