فروغ حکمت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فروغ حکمت - نسخه متنی

مترجم و شارح: محسن دهقانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شرح

مولف فقيد (ره) در اين بخش به بيان دو نكته مى پردازند: يكى اينكه وقتى مى گوييم امكان، لازمه ماهيت است مراد از لزوم همان لزوم اصطلاحى نيست، كه به معناى عليّت و اقتضاست. فى المثل اگر مى گوييم نور خورشيد، لازمه خورشيد است، يعنى خورشيد براى نور اقتضا و عليّت دارد، ولى اينجا از لزوم اين معنا را اراده نمى كنيم، بلكه معيّت و مقارنت ميان ماهيت و امكان را اراده مى كنيم; به طورى كه تصور ماهيت به تنهايى كافى است تا حكم كنيم كه آن ماهيت، ممكن است و امكان براى آن ثابت است.

نكته دوّم، پاسخ به يك اشكال هست. آن اشكال از اين مطلب برمى خيزد كه مى گوييم ماهيت در مرتبه ذات، مسلوب الضرورتين است. اين ما را بدان سو مى كشاند كه حكم كنيم كه امكان، يك جزء از اجزاى ماهيت هست و داخل در ذات ماهيت است. يعنى چنانكه حيوان و ناطق اجزاى انسان هستند، امكان هم جزء ديگرى براى انسان هست، ولى بالبداهه مى دانيم كه انسان از سه جزء، حيوان و ناطق و امكان، تشكيل نيافته است و امكان، جنس يا فصل او نيست.

حاصل اشكال اينكه از يك سو مى گويند امكان در مرتبه ذات ماهيت است. از سوى ديگر اگر امكان در مرتبه ذات ماهيت باشد بايد جزء ذاتى ماهيت محسوب شود، در حالى كه چنين نيست و جزء بودنش باطل است; زيرا معقول ثانى است و معقول ثانى، خارج از ذات ماهوى است.

مؤلف فقيد(رحمه الله) در پاسخ به اشكال فوق مى گويند: محمولى مى تواند از اجزاى ذاتى موضوع باشد كه حمل ميان آن و موضوع، حمل اولى كه اتحاد دو مفهوم است، باشد. مانند آنكه مى گوييم «انسان ناطق است» كه حمل ميان ناطق و انسان حمل اولى است. لذا ناطق از اجزاى ذاتى انسان به شمار مى رود. اما اگر حمل ميان او و موضوع، حمل شايع بود، مانند «الانسان ممكن» كه اتحاد دو مفهوم مختلف در مقام وجود، صورت گرفته است، در اين مورد، محمول از اجزاى ذاتى ماهيت، محسوب نمى شود، بلكه محمول، خارج از ذات موضوع مى باشد و از لوازم لاينفك آن به شمار مى رود.

و به اصطلاح علم منطق امكان، ذاتى باب برهان است نه ذاتى باب ايساغوجى (كليات خمس).

متن

الأمر الثالث: أنّ الامكان موجود بوجود موضوعه فى الأعيان وليس اعتباراً عقليّاً محضاً لا صورة له فى الاعيان، كما قال به بعضهم، ولا أنّه موجود فى الخارج بوجود مستقلّ منحاز، كما قال به آخرون.

أمّا أنّه موجود فى الاعيان بوجود موضوعه فلأنّه قسيم فى التقسيم للواجب الذى ضرورة وجوده فى الاعيان، فارتفاع الضرورة الذى هو الامكان هو فى الاعيان. وإذ كان موضوعاً فى التقسيم المقتضى لاتصاف المقسم بكلّ واحد من الأقسام كان فى معنى وصف ثبوتىّ يتصف به موضوعه فهو معنى عدمىّ له حظّ من الوجود والماهيّة متصفة به فى الأعيان. وإذ كانت متصفة به فى الأعيان فله وجود فيها على حدّ الأعدام المضافة التى هى أوصاف عدميّة ناعتة لموصوفاتها موجودة بوجودها، والآثار المترتبة عليه فى الحقيقة هى ارتفاع آثار الوجوب من صرافة الوجود وبساطة الذات والغنى عن الغير وغير ذلك.

/ 337