فروغ حکمت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فروغ حکمت - نسخه متنی

مترجم و شارح: محسن دهقانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شرح

در اينكه امكان در خارج، موجود است يا معدوم، و اگر موجود است وجود مستقل دارد يا ندارد، سه قول وجود دارد: جمعى مى گويند: امكان از اعتبارات محضه بوده، هيچ وجودى در خارج ندارد. جمع ديگرى نقطه مقابل اينها قرار گرفته اند و مى گويند: امكان در خارج به وجود مستقل، وجود دارد. جمع ديگرى از محققين فلاسفه معتقدند كه امكان در خارج، وجود دارد اما نه به وجود مستقل مانند ساير موجودات مستقل ديگر، بلكه موجوديتى دارد غير مستقل و قائم به موجوديت موضوع خود كه همان ماهيت موجود در خارج است.

دليلى كه مؤلّف فقيد (ره) براى اين قول اقامه مى فرمايند اين است كه: وقتى موجود را كه موضوع فلسفه است تقسيم مى كنيم و مى گوييم «الموجود اما واجب و اما ممكن» واجب در اين تقسيم، قسيم ممكن قرار مى گيرد. وجوب واجب كه همان ضرورت وجود اوست در خارج موجود است.

و چون وجوب در واجب، عين ذات واجب بوده و خارجى است امكان هم بايد چنين باشد; زيرا اگر امكان در خارج نباشد بلكه در ظرف ديگرى چون ذهن باشد ديگر امكان، مقابل وجوب قرار نخواهد گرفت، براى اينكه ممكن است يك چيز به حسب دو وعاء هم متصف به امكان گردد و هم وجوب; يعنى در يكى از دو وعاء ضرورى الوجود باشد و در ديگرى ضرورى الوجود نباشد. در اين صورت، وجوب و امكان در موضوع واحد جمع مى شوند و ديگر متقابلَين نخواهند بود و طبعاً قَسيمَيْن هم نخواهند بود، در حالى كه فرض بر آن است كه اين دو متقابلين و قسيمين هستند.ممكن هم كه قسيم واجب است بايد امكانش خارجى باشد. مضافاً بر اينكه مقسم در هر ظرف كه متحقق است بايد اتصافش به اقسام هم در آن ظرف، متحقق باشد. و چون مَقسم، موجود خارجى است، پس امكان هم كه قسمى از اوست در خارج، متحقق است. و چون موصوف در خارج به وصفى متصف شد گواه آن است كه وصف هم امر وجودى است. پس، امكان در خارج موجود است به وجود موضوعش كه «ماهيت موجوده» باشد.

البته اينكه مى گوييم امكان، وصف وجودى است مقصود آن است كه موجوديت آن در حد موجوديت ساير أعدام ملكات است و مانند عدم سمع و عدم بصر هست، كه گرچه از اعدامند لكن از آن نظر كه عدم ملكه سمع و بصر هستند و عدم به اين امور وجودى اضافه گرديده است، از وجود بهره اى كسب كرده و در قلمرو اوصاف وجودى در آمده اند. موجوديت امكان بيشتر از موجوديت عدمهاى مضاف به ملكات نيست. چنين نيست كه امكان مانند زيد و عمرو در خارج موجود است، تا جمعى انكار كرده بگويند كه امكان، اعتبار عقلى محض است و هيچ بهره اى از وجود خارجى ندارد.

امكان هم گرچه در حقيقت، امر عدمى است و به معناى سلب ضرورتين است لكن اين سلب ـ همانطور كه(1) گذشت ـ سلب مضاف است و اضافه اى به كلمه ضرورتَين دارد و اضافه و نسبتى هم به موضوع و ماهيتى كه دو ضرورت از آن سلب مى شود. و بدين سبب، كسب وجود نموده و در قلمرو اوصاف وجودى درآمده است و آثارى بر آن مترتب است كه نقطه مقابل آثار وجوب است، كه همان رفع صرافت و بساطت و غناى ذاتى است.

حاصل اين فقره از كتاب در واقع، دو جواب است: يكى اينكه اگر امكان بخواهد قسيم وجوب باشد، همانطور كه وجوب در خارج موجود است امكان هم بايد در خارج موجود باشد; وگرنه قسيم و مقابل او محسوب نخواهد شد.

جواب ديگر اين است كه مَقسم در هر ظرفى كه متحقق است اتصافش به اقسام هم

1 . نهايه، مرحله چهارم، فصل اوّل، ذيل جمله «فيكون عدماً مضافاً له حَظٌّ من الوجود». بايد در همان ظرف، متحقق باشد. و چون مَقسم، موجود خارجى است پس اتصاف به اقسامش هم در خارج مى باشد. يكى از اقسامش امكان است و مقسم در ضمن اين قسم در خارج، متحقق است.

ناگفته نماند اين كه مى گوييم امكان در خارج به وجود موضوعش موجود است، تعبير ديگرى است از اين مطلب كه امكان، معقول ثانى فلسفى است، كه عروضش در ذهن و اتصاف به آن در خارج است. ماهيت موجود در خارج به امكان متصف مى شود اما عروض امكان كه عبارت از سلب ضرورتين است بر آن در ظرف ذهن است; زيرا اين عارض ما به ازاى خارجى ندارد، مانند سواد كه ما به ازاى خارجى دارد. ما از موجوديت امكان در خارج چيزى بيش از اين اراده نمى كنيم.

اينطور نيست كه امكان كه سلب ضرورتين است در خارج، يك واقعيت مستقلى داشته باشد. معناى عدمى، هر چند هم كه عدم مضاف باشد، در خارج كه مستقلا موجود نيست. بنابراين، اينكه مى گوييم امكان در خارج به وجود موضوعش موجود هست، يعنى اتصاف موصوفش به آن در خارج است، گرچه عروضش به عنوان يك مفهوم ذهنى در ذهن است.

صدرالمتألهين در اسفار وجهى براى جمع بين وجود خارجى بودن امكان و اعتبار محض بودن آن مى آورد و مى گويد: آنها كه گفته اند امكان از اعتبارات محضه است شايد مقصودشان آن بوده است كه وجود منهاض و مستقل ندارد، يعنى در خارج، عروض بر موضوع ندارد. و آنها كه گفته اند امكان، موجود خارجى است مقصودشان آن بوده است كه اتصاف موضوع به آن در خارج است. صدرالمتألهين اين جمع را مقتضاى تحقيق دانسته است.(1)

/ 337