ولذا قالو «إذا سُئل عن الماهيّة من حيث هى بطرفَى النقيضين كان من الواجب أن يجاب بسلب الطرفين مع تقديم السلب على الحيثيّة حتّى يفيد سلبُ المقَيَّد دون السلب المقيّد. فإذا سُئل: هل الماهيّة من حيث هى موجودة أو ليست بموجودة؟ فالجواب: ليست الماهيّة من حيث هى بموجودة ولا لا موجودة. ليفيد أنّ شيئاً من الوجود والعدم غير مأخوذ فى حدّ ذات الماهيّة.»
ترجمه
لذا (يعنى از آن جهت كه نقيض وجود در مرتبه ماهيت، عدم در مرتبه ماهيت نيست، بلكه لاوجود در مرتبه ماهيت است.) گفته اند: اگر از طرفين نقيض درباره ذات ماهيت سؤال شود، (جهت ساختار نقيض) واجب است با تقديم ادات سلب بر حيثيت، به سلب طرفين (از مرتبه ماهيت) پاسخ داده شود، تا اينكه (تقديم سلب) سلب المقيد را افاده كند، نه السلب المقيد را.پس، وقتى سؤال مى شود كه آيا ماهيت من حيث هى موجود است يا موجود نيست، جواب آن است كه بگوييم: نه ماهيت من حيث هى موجود است و نه لاموجود. تا (اين جواب با توجه به تقديم سلب) افاده كند كه هيچ يك از وجود و عدم، در ذات ماهيت مأخوذ نيستند.شرحدر فقره قبلى گفته شد كه نقيضِ وجودِ در مرتبه ماهيت، عدمِ در مرتبه ماهيت نيست. به عبارت ديگر نقيض المقيد (كه وجود در مرتبه است) الرفع المقيد (كه عدم در مرتبه است) نمى باشد، بلكه نقيض المقيد، رفع المقيد (كه رفع همان وجود در مرتبه باشد) مى باشد.اكنون مؤلف در اين فقره مى فرمايند: به همين سبب است كه اگر كسى از دو طرف نقيض، سؤال نمود و گفت: آيا ماهيت من حيث هى موجود است يا لاموجود (يعنى آيا وجود يا عدم، عين يا جزء ماهيت هستند يا نه) براى آنكه جواب، مطابق سؤال باشد و به جهت آنكه از دو طرف نقيض، سخن به ميان آمده است و براى تحقق ساختار نقيض، بايد ادات سلب را بر حيثيّت (يعنى قيدى كه پسوند ماهيت مى آيد كه همان من حيث هى هى مى باشد) مقدم داشت و چنين پاسخ داد: «ليست الماهية من حيث هى بموجودة ولا لا موجودة.»واگر ادات سلب از قيد حيثيّت، مؤخّر شود و در پاسخ گفته شود كه «الماهية من حيث هى هى ليست بموجودة و لا لاموجودة» چنين توهم مى شود كه ادات سلب جزء محمول شده و قضيّه به صورت معدوله در آمده است. و اگر اين توهم صحيح باشد مفاد قضيه اين مى شود كه: ماهيت عبارت است از اين حيث ذاتى كه ليسيّت وجود ولا وجود هست، در حالى كه بالبداهة حيث ذاتىِ ماهيت اين نيست. علاوه بر اينكه ادات سلب، مقيد به قيد هى هى شده، در واقع آنچه رخ داده است «الرفع المُقيّد» مى باشد. و همانطور كه گفته شد الرفع المقيّد نقيض المقيد نيست بلكه نقيض آن رفع المقيد است. و براى اينكه رفع المقيّد حاصل شود بايستى ادات سلب ـ يعنى ليس را ـ بر موضوع مقدم داريم، تا اطلاق سلب همچنان برجاى خود باقى بماند و موجود ولاموجودِ مقيد به قيد مرتبه ماهيت، به واسطه ليس كه سلب مطلق هست رفع گردد.بديهى است كه منظور سوال كننده اين بود كه كداميك از وجود و لاوجود مقيد به قيد مرتبه، عين مرتبه ماهيت هست؟ جواب بايد صحيح و مطابق با سؤال باشد; يعنى وجود ولاوجودِ مقيد به مرتبه، وضع يا به وسيله ليس رفع گردد. حال اگر ادات سلب يعنى ليس را مؤخر بياوريم به چنين هدفى دست نمى يابيم; زيرا با مقيّد نمودن سلب از مقيد نمودن وجود ولاوجود كه هدف اصلى از سؤال و حكم به ارتفاع آن در جواب هست بازمانده و محروم شده ايم. و آنچه به وسيله سلبِ مقيد، رفع گرديده است وجود ولا وجود مطلق مى باشد، نه وجود ولا وجود مقيد به مرتبه ماهيت. در اينجا علاوه بر اينكه رفع مطلق وجود و لاوجود، حتى به عنوان امرى كه عارضِ بر ماهيت مى شود، كار صحيحى نيست ـ زيرا وجود و لاوجود بر ماهيت به عنوان امر خارج از ذات عارض مى شوند، پس رفع آن به نحو مطلق درست نيست(1) جواب هم مطابق سؤال نخواهد بود; زيرا سؤال از وجود و لا وجودِ در مرتبه بود و آنچه در سؤال مقيد شده بود وجود و لا وجود بود، نه چيز ديگر. پاسخ هم نفياً و اثباتاً بايد مطابق با سؤال باشد. اگر آن دو رفع يا وضع مى گردند بايد مقيّد به قيد مرتبه باشند، نه اينكه اينها در سؤال، مقيّد به قيد مرتبه باشند اما در جواب، مطلق منظور شوند و آنچه مقيد به قيد مرتبه مى شود ليس كه ادات سلب است باشد.بنابراين در تقديم سلب علاوه بر دستيابى به نكته فوق، بر سلب مُحصّل نيز دست مى يابيم و از سلب عدول به دور مى مانيم. و بالتبع از وقوع در يك شبهه ديگر ايمن مى شويم. و آن اينكه در تأخير سلب اين شبهه رخ مى نمايد كه ماهيت، مانند انسان در جمله «الانسان من حيث هو ليس بموجود ولا لاموجود»، عبارت است از ليسيّتِ وجود يا عدم. و اينكه ليسيّتِ وجود يا عدم، حيث ذاتى ماهيت انسان هست، در حالى كه مطلب چنين نيست. حيث ذاتى انسان حيوان و ناطق است، نه ليسيّت وجود يا عدم. لذا با تقديم سلب، از اين شبهه كه مفاد قضيّه معدوله است مصون مى مانيم و سلب ما به سلب محصّل بدل مى گردد.1 . حكيم سبزوارى در منظومه وجه تقديم سلب را همين معنا معرفى مى كند، به ص 95 حكمت منظومه مراجعه شود: فريدة خامسة فى المهية ولواحقها. نتيجه اينكه در تقديم سلب بر قيد حيثيّت، سه مطلب تأمين مى شود:مطلب اول; همان نكته اى است كه حكيم سبزوارى در منظومه(1) مى فرمايند: كه اگر سلب، مؤخر باشد ناگزير وجود ولا وجود، مطلق مى مانند. و سلب وجود به نحو مطلق، حتى به عنوان امر عارض برماهيت، از ماهيت صحيح نيست.مطلب دوم; در تقديم سلب، سؤال با جواب، مطابق مى گردد; زيرا اگر در سؤال، پرسش از وجود و لا وجود در مرتبه بود هنگامى جواب صحيح و مطابق خواهد بود كه سلب، مقدم باشد. و در صورتى كه مؤخّر باشد جواب ما سلب مقيد خواهد بود، در حالى كه در سؤال، سلب مطلق بود. مؤلف در نهاية اين ملاك را مورد نظر قرار مى دهد.مطلب سوم اينكه با تقديم سلب به سلب محصل دست يافته، خود را از شبهه سلبِ عدول نجات داده ايم و احتمال ايجاد اين توهم را كه ذات انسان فى المثل عبارت است از ليسيت وجود يا عدم، كه مفاد سلب عدول است، منتفى كرده ايم.