وكذا لوازم ذاتها التى هى لوازم الماهيّة كمفهوم الماهيّة(1) العارضة لكلّ ماهيّة 1 . مفهوم ماهيت را از ماهيتهاى مختلفى چون انسان، بقر، شجر، زمين، آسمان انتزاع مى كنيم و بر آنها حمل مى نماييم. همانطور كه امكان را از موارد فوق انتزاع كرده، و بر آنها حمل مى نماييم و مى گوييم انسان ممكن است، بقر، شجر، زمين و آسمان ممكنند. و در اصطلاح آن را خارج محمول يا محمول من صميمه مى ناميم. و به ديگر اصطلاح منطقى آن را ذاتى باب برهان و عرضى باب ايساغوجى نام مى گذرايم.مفهوم ماهيت از معقولات ثانيه فلسفى به شمار مى رود و در حدّ هيچ ماهيتى مأخوذ نيست. لذا حمل آن بر ماهيات فوق از باب حمل عرضى است نه ذاتى (مقصود از عرضى، عرضى باب ايساغوجى است، كه عبارت باشد از مفهومى كه از حاق ذات يك موجود انتزاع مى كنيم و بر او حمل مى كنيم. و مقصود از ذاتى، جنس و فصل است. مفهوم ماهيت، جنس يا فصل براى ماهيات نيست، اما از آنها انتزاع شده و ملازم دايمى آنها به شمار مى رود.) مع ذلك حمل آن بر ماهيات فوق به واسطه وجود است. يعنى انسان، بقر و شجرِ موجود، ماهيتند. و اگر وجود نداشته باشند هيچند. و وقتى هيچ بودند، ماهيت هم نيستند. والزوجيّة العارضة لماهيّة الأربعة تثبت لها بالوجود لا لذاتها. وبذلك يظهر أنّ لازم الماهيّة بحسب الحقيقة لازم الوجودين الخارجىّ والذهنىّ، كما ذهب إليه الدوانى. وكذا لازم الوجود الذهنىّ، كالنوعيّة للانسان، ولازم الوجود الخارجىّ كالبرودة للثلج، والمحمولات غير اللازمة، كالكتابة للإنسان، كلّ ذلك بالوجود. و بذلك يظهر أنّ الوجود من لوازم الماهيّة الخارجة عن ذاتها.