از بيانات گذشته به سادگى روشن مى شود كه بعضى از موجودات چه موضوع يك قضيه باشد يا محمول آن يا اجزاى يك مركب، از وجود مستقلى برخوردارند، مانند زيدٌ و قائمٌ در جمله «زيدٌ قائمٌ». اما علاوه بر موضوع و محمول، نسبتى در ميان اين دو هست كه اين نسبت بين عمرو و قيام يا زيد و جلوس، وجود ندارد. در واقع پيوند مخصوصى بين موضوع و محمول حاكم هست كه ما از آن به وجود رابط نام مى بريم. وجود رابط، عامل اتحاد موضوع با محمول است و خود قائم به آنهاست و در موجوديت، استقلالى ندارد. بر اساس مطلب فوق اجزاى قضيه عبارت مى شوند از سه جزء: موضوع، محمول و رابطى كه اين دو را به هم پيوند مى زند. حال اگر فرض كنيم كه رابط، وجود مستقلى دارد بايد به دو رابط ديگر نياز داشته باشيم تا يكى از آن دو، رابط را به موضوع و ديگرى رابط را به محمول مرتبط سازد. بنابراين اجزاى قضيه از سه جزء به پنج جزء خواهد رسيد. و از آن جهت كه حسب الفرض روابط، وجودات استقلالى دارند به چهار رابط ديگر نيازمند خواهيم بود تا آنها روابط قبلى را به موضوع و محمول مرتبط سازند; دو تاى آنها رابط را و رابطِ رابط را به موضوع و دو تاى ديگر رابط را و رابطِ رابط را به محمول مرتبط سازند.كه جمعاً قضيه ما به نه جزء ارتقاء مى يابد. و چون، بنابر فرض، روابط همه از وجودات استقلالى برخوردارند باز به روابط ديگر جهت ارتباط آنها با موضوع ومحمول نيازمند هستيم. و اين سير تصاعدى در نياز روابط ادامه پيدا مى كند تا بى نهايت. و اين مستلزم يك محال است. و آن عبارت است از قرار گرفتن اجزاى نامتناهى يك قضيه بين دو حاصر، يعنى بين دو چيز محدود و متناهى كه موضوع و محمول باشد. و بديهى است قرار گرفتن نامتناهى بين دو امر متناهى، محال و ممتنع است.