قرآن مرز" زمان و مكان" را در هم شكسته و ما فوق زمان و مكان قرار گرفته است، به خاطر اينكه معجزات پيامبران گذشته و حتى معجزات خود پيامبر اسلام غير از قرآن، روى نوار معينى از زمان، و در نقطه مشخصى از مكان و در برابر عده خاصى صورت گرفته است، سخن گفتن نوزاد مريم (ع) و زنده كردن مردگان و مانند آن بوسيله مسيح (ع) در زمان و مكان و در برابر اشخاص معينى بوده و چنان كه مىدانيم، امورى كه رنگ زمان و مكان به خود گرفته باشند، به همان نسبت كه از آنها دورتر شويم، كمرنگتر جلوه مىكنند، و اين از خواص امور زمانى است.ولى قرآن، بستگى به زمان و مكان ندارد، هم چنان به همان قيافهاى كه 1400 سال قبل در محيط تاريك حجاز تجلى كرد، امروز بر ما تجلى مىكند بلكه گذشت زمان و پيشرفت علم و دانش به ما امكاناتى داده كه بتوانيم استفاده بيشترى از آن نسبت به مردم اعصار گذشته بنمائيم، پيدا است هر چه رنگ زمان و مكان به خود نگيرد تا ابد و در سراسر جهان پيش خواهد رفت، بديهى است كه يك دين جهانى و جاودانى بايد يك سند حقانيت جهانى و جاودانى هم در اختيار داشته باشد.اما روحانى بودن آن:امور خارقالعادهاى كه از پيامبران پيشين به عنوان گواه صدق گفتار آنها ديده شده معمولا جنبه جسمانى داشته: شفاى بيماران غير قابل علاج، زنده كردن مردگان، سخن گفتن كودك نوزاد در گاهواره، و ... همه جنبه جسمى دارند و چشم و گوش انسان را تسخير مىكنند، ولى الفاظ قرآن كه از همين حروف و كلمات معمولى تركيب يافته در اعماق دل و جان انسان نفوذ مىكند، روح او را مملو از اعجاب و تحسين مىسازد، افكار و عقول را در برابر خود وادار به تعظيم مىنمايد معجزهاى است كه تنها با مغزها و انديشهها و ارواح انسانها سر و كار دارد، برترى