اين يك را كشيده و آن ديگريرا سرش بر نيزه بلند نموده و آن يك را بند اسارت بر او گذارد،
و در روز "خيبر"هنگاميكه به پرچم "احمد ص" ابوبكر پشت كرد و مردم همه حاضر بودند،
و دومى پرچم را گرفت و رفت ولى برگشت در حاليكه پرچم را ميكشيد از خوارى وخود را ملامت و توبيخ ميكرد،
تا آنكه هر دو برگشتند نمايان شد غضب و خشم پيامبر و شايسته بود بر او كه باين جهت غضب كند،
و در بامداد بعد فرمود در حاليكه اطرافيان همه شنيدند و سخن از او كامياب و مويد بود،
كه من هر آينه ميدهم پرچم را بمردى وفادار شجاعيكه بگرفتن جانها معتاد است،
رجل يحب الله ثم رسوله
و يحبه الله العلى و احمد
و يحبه الله العلى و احمد
و يحبه الله العلى و احمد
تا آنكه تاريكى شب همه را فرا گرفت و بشتاب گذشت و صبح آن نمايان شد،
قال: ائت يا سلمان لى باخى فقا
له الطهر سلمان: على ارمد
فرمود: اى سلمان بياور برادر مرا پس سلمان پاك گفت علىمبتلا بدرد چشم شده است،
و رفت و برگشت و دست على را ميكشيد بدانكه بلندست شرافت كشيده شده و عزت كشانيده،
پس بهبودى يافت درد چشمش بيك آب دهان پيامبر و پوشانيد او را زره گشادى كه رشته هاى فولادين بهم پيوسته است،
پس با دستى آن پرچم را گرفت و با دست ديگرش زره آهنين را پوشيد،
و رفت باآن پرچم به پيش و پيروزانه برگشت در حاليكه بشارت دهنده بيارى و مويد بود،
و فرو آورد شمشيرش را بر فرق سر مرحب و او را كشت و او كافر سركشى بود،
و نزديك بقلعه محكم شد و درب آن بسته و خطر مرگ در كمين او بود،
پس آن دراز را كنده و پرتاب كرد و حسان بن ثابت در مجالس آنرا انشاد و با شعر خود بازگو ميكرد،
بدرستيكه مرديكه برداشت درب بزرگ خيبر را روز يهود هر آينه شرافت و مقام او جاودانيست،
برداشت درب بزرگ را و تكان داد درب قلعه قموص را مسلمين و اهل خيبر تمامى حاضر بودند،
و از غزوه "حنين" سئوال كن وقتيكه جرول "پرچمدار هوا زن در روزحنين" با شمشير كشيده بميدان دويد وانتظار فرصت داشت،