خليفه و قرائتها
از محمد بن كعب قرظى است كه عمر بن خطاب گذشت بر مرديكه ميخواند اين آيه را: " و السابقون الاولون من المهاجرينو الانصار و الذين اتبعوهم باحسان رضى الله عنهم و رضوا عنه " و پيش افتاده گان اولى ها از مهاجرين و انصار و كسانيكه ايشانرا پيروى خوبى كردند خدا از ايشان راضى و آنها هم از خدا راضى هستند، پس عمر دست او را گرفت و گفت: چه كسى تو رااينطور قرائت كرد، گفت: ابى بن كعب گفت: از من جدا نشو تا او را پيش تو آورم، پس چون آمد، عمر گفت: تو اين آيه را چنين قرائت كردى براى اين گفت: بلى، گفت: از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدى آنرا گفت: بلى، گفت: من ميديدم كه ما بيك مقامى رسيده ايم كه هيچكس بعد از ما بان نخواهد رسيد.و حاكم و ابو الشيخ از ابى سلمه و محمد تيمى گفتند كه عمر بن خطاب گذشت بر مرديكه ميخواند: " و الذين اتبعوهم باحسان " با واو پس گفت: كى تو را اينطور تعليم كرد، گفت: ابى، پس دست او را گرفت و پيش او برد و گفت: اى ابو المنذر مرا خبر داد اين مرد كه تو او را اينگونه آموختى، ابى گفت: راست گفت و من آنرا هم چنين فرا گرفتم از دهان رسول خدا صلى الله عليه و آله عمر گفت تو اين چنين فرا گرفتى از رسول خدا صلى الله عليه و آله گفت: آرى، پس بر او تكرار كرد پس دو مرتبه در حال خشم گفت بلى بخدا قسم، نازل فرمود خدا آنرا بر جبرئيل عليه السلام "امين وحى" و نازل كرد جبرئيل بر قلب محمدصلى الله عليه و آله و از خطاب و پسرش در آن پروانه و اجازه اى نخواست، پس عمر بيرون رفت در حاليكه دستهايش را بلند كرده و ميگفت: الله اكبر الله اكبر
و در لفظى ازطريق عمر بن عامر انصارى است، پس ابى گفت: قسم بخدا كه رسول خدا صلى الله عليه و آله آنرا قرائت كرد براى ما و تو ريسمان ميفروختى، پس عمر گفت: بلى، در اين صورت خوب است، بنابراين ما پيروى ميكنيم ابى را.و در تعبيرى: عمر قرائت كرد، و الانصار "برفع" الذين بانداختن واو كه صفت براى انصار باشد تا آنكه زيد بن ثابت: باو گفت: كه آن با واو است، پس عمر از ابى ابن كعب پرسيد پس او تصديق كرد زيد را پس عمربرگشت باين قرائت و گفت ما نميديديم مگر اينكه ميگفتيم ما بيك پايه اى ارتقاء نموده ايم كه هيچكس با ما بان نخواهد رسيد.و در عبارتى: پس عمر گفت: بلى بنابراين ما پيروى ابى ميكنيم، و در لفظ طبرى: بر اينصورت ما پيروى ميكنيم ابى را.و در لفظى: بدرستيكه عمر شنيد مردى قرائت ميكرد آيه را با واو، پس گفت كى تو را چنين خواند، گفت: ابى، پس عمر ابى را خواست، پس گفت رسول خدا صلى الله عليه و آله آنرا قرائت كرد براى من و تو در بقيع اسباب خورده ميفروختى، عمر گفت: راست گفتى و اگر خواستى بگو كه ما حاضر بوديم و شما نبوديد و ما يارى كرديم و شما واگذار نموديد و ما منزل داديم و شمابيرون كرديد پس از آن عمر گفت: من ميديدم كه ما بيك مقامى رسيده ام كه بعد از ما كسى بان مقام نخواهد رسيد.