قصيده 1 - ترجمه الغدیر جلد 12

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 12

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قصيده 1

دوران كودكى رفت و عمرى سپرى شد و حركت نزديك و سفر تحليل رفت،

و اركان و پايه هاى نيرويم و اين شكوفائى جوانيم سست و پشتم خميده شده است.

و كبوتران درخت كهنسالم از حسرت و افسوس گريستند وقتى طراوت سبزى آن پژمرده شد.

و خالى شد از ميوه تازه پس نه ميوه ئيست كه چيده شود و نه گلى در آن،
و تبديل شد برفتن سندس "سبز" آن رفتنيكه برگهاى آن زرد است،

و محبوبه ام خورشيد تابان غايب شد و براى سفيدى موى وطنم از جماعت خالى گرديد،

و ستم كردند مرا بعد از وصال پس نه پيشكشى است كه مرا نزديك كند ونه قربانى،

و دورى كردند از خانه من كه بگردند بان و براى آنان در دورى آن عذر و بهانه ئيست،

زيبائى منظر و رخساره ام رفت و در تاريكى شب چهره ام صبح نمايان شد،

و هر گاه جوانرا جوانيش سپرى شود در مضرات و زيانها پس سود او هم زيانست،

و بر ضرر و زيان اوست آنچه دستهايش تحصيل كرده وقتيكه ساكن لحد شده و قبر او را بخود گرفت،

و هر گاه عمر جوان منقضى شود در زياد روى در كسب گناه پس عمرى نيست براى او،

عمر و زنده گى نيست مگر آنكه زياد شود باو حسنات و كارهاى خويش و پاداشش مضاعف گردد،

و من بتحقيق ايستادم بر منازل كسانيكه داشتم آنهارا و حال آنكه ريزش اشگهايم فراوان بود،

و سئوال كردم از آن اگرسخن ميگفت آيا چگونه سخن گويد منزليكه خاليست،

اى خانه آيا براى تو از كسانيكه اول رفتند خبر دارى و آيا
براى خانه ها آگاهيست،

كجاست ماه هاى تمام ماه هاى خوشى تو اى خواننده و كجا رفتند ستاره گان فروزان،

كجاست كفايت كننده گان و درسختيها چه كسى آنها را پاداش ميداد وبه تهى دست كه كمك ميكرد،

كجاست خانه هاى بزرگ آباد پر حاصل وقتيكه سالخورده گى مانع و انسانى فقير و تهى دست شد.

كجاست بارانهاى شديد وقتيكه ابر و ستاره گان از باريدن امساك كند،

رفتند پس نيست بجان پدرت سوگند بعد از آنها براى مردم نه ماه بارانى و نه سبلى،

اين زيبائيها در گورها بر گذشت روزگار بى سر و صدا و نابود است،

گريه ميكنم از جهت شوق ديدار آنان هروقت كه ياد شوند و برادر دلباخته و دوست را ياد او تحريك ميكند،

و اميدداشتم ايشانرا در پايان عمرم كه بعد از من باشند پس روزگار مخالفت كرد گمان و اميد مرا.

پس من غريب و بيگانه ام در وطنم و بر غربت و بيگانگيم عمرم سپرى شد،

اى كسيكه در خانه متفكر ايستاده اى آرام باشى كه بتو انديشه تباه شود،

اگر از ميان آنها با غمگين و محزونى تماس گرفتى پس در پى هر افسرده گى پناهنده ئيست.
چرا بر آنچه بايشان رسيده صبر نكردى كه صبر كردن بر مصيبت پسنديده است.

و چرا مصيبتت رابر حسين عليه السلام قرار ندادى كه در مصيبت پسر فاطمه براى تو اجر و ثواب باشد،

اهل نفاق "مردم كوفه" باو حيله كردند و آيا حيله كردن براى منافق بعيد است،

بنامه هائى كه مانند رخسارشان سياه بود و مضمون كلامشان مهاجرت آنحضرت بود،

تا آنكه آنحضرت فرود آمد در زمين آنان از روى اعتماد و اطمينان پس حبله و نقشه آنان محقق شد،

و شتاب كردند گروهى براى كشتن او كه عدد آنان بيحساب و بيشمار بود،

گرديدند دور كسيكه زيبائى و شجاعت و شگفت انگيز بود كه حمايت ميكرد از ميهمان و ايمن ميكرد مرز و حدود را،

لشگر بزرگى بودند در روز كارزار و براى صلح و سلامتى تنها طاق بودند،

پس مثل اينكه ايشان گروهى بودند كه از روى دوستى و انس اجتماع كرده بودند پس اجتماعشان را لاش خورى پراكنده كرد،

يا مثل آنكه قهرمان دلير و شير ژيانى بود كه از حمله او در ميدان پهلوانان و خوك صفتان ناتوان شدند،

اى قلبيكه دشمنان او بهراس و ترس افتاده و دلهايشان لبريزاز وحشت شده بود،

آيا از سخترين و محكمترين محكم ها يا پاره قطعه آهنى سرشته



/ 169