شلاق زدن به روزه داري كه بر كنار شراب نشسته - ترجمه الغدیر جلد 12

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 12

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شلاق زدن به روزه داري كه بر كنار شراب نشسته

احمد- امام حنبلى ها نقل كرده در كتاب اشربه و نوشيدنيها از عمر بن عبد الله بن طلحه خزاعى كه آوردند پيش عمر بن خطاب گروهى را كه در موقع ميگسارى و شرابخورى دستگير شده بودندو در ميان آنها مرد روزه دارى بود پس عمر آنها را شلاق زد و آن روزه دار وصائم را هم با آنها شلاق زد گفتند كه او روزه دار است گفت: چرا با آنها نشست.

آيا خليفه دانسته بود علت و جهت نشستن آنمرد را با ايشان
در مجلس ميگسارى و حال آنكه او روزه دار بود و با ايشان مشاركت در عمل نداشت، پس شايد ضرورت او را ناچار بنشستن در آن مجلس كرده بود و توان جدائى از ايشان را نداشت از ترس آسيب و صدمات ايشان يا ضرر ديگرى در آينده اگر از ايشان جدا ميشد يا اينكه قصد نهى از منكر كردن بايشان روزه دار بيچاره را ملزم كرده بمصاحبت با ايشان و نرمى در اول كار و هر گاه يكى از اين احتمالات داده شود حد ساقط خواهد بود زيرا كه فرمودند: " ان الحدود تدرا بالشبهات " حدود به شبهه ها ساقط ميشود.

و بر فرض اينكه احتمال هيچ يك از اينها هم نباشد پس بدرستيكه نهايت چيزيكه اينجا باشد اينست كه آنمرد را بجهت تاديب تعزير كنند و در ص 352 ج 11 دانستى حد تعزير را و اينكه آن از ده ضربه تجاوز نميكند پس چگونه يكسان قرار داد ميان او كه شراب نخورده و روز داشته با آنهائيكه ميگسارى كردند در جلد و شلاق زدن.

راى خليفه در مشك بيت المال

يكبار براى عمر مشگى آوردند پس دستور داد كه ميان مسلمين تقسيم كنند آنگاه دماغ خود را بست پس باو گفتند چرا بينيت را گرفتى پس گفت و آيا از آن ببويش منتفع ميشود و روزى وارد بر همسرش شدپس با او بوى مشك يافت گفت اين چى گفت من از مشك بيت المال مسلمين فروختم و با دست خودم و زن كردم پس چون انگشتم را در



در اين اثاث خانه ماليدم بوى گرفت، پس گفت: بده بمن آن متاع را پس آنرا گرفت و آب برآن ريخت پس بويش نرفت، پس شروع كرد بماليدن در خاك و بر آن آب ريختن تا بويش رفت.

پس بايد فقيه زبردست و جامع اينطور باشد و آيا خليفه پرده ميزد در جلوى چراغهاى مسلمين تا آنكه بنور آن روشن نشود يا سدى ميزد بر محل وزش باد صبا وقتيكه بوئى از كشتزارى مسلمين حمل ميكرد و امثال اين اتنفاعات قهريه ايكه داخلى برضاءمالك در آن نيست، منكه نميدانم، انا لا ادرى.

/ 169