راى خليفه در سوال از آنچه واقع نشده - ترجمه الغدیر جلد 12

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 12

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

راى خليفه در سوال از آنچه واقع نشده

اضافه كن باجتهاد خليفه در مشكلات قران راى مخصوص او را در سئوال از آنچه واقع نشده چونكه او نهى ميكرد از آن، طاوس گويد عمر بالاى منبر گفت: سخت ميگيرم بر مرديكه سئوال كند از آنچه نشده زيرا كه خدا بيان نموده آنچه واقع شده است.

و گفت: حلال نيست براى هيچكس كه سئوال كند از آنچه
واقع نشده بدرستيكه خداوند تبارك و تعالى بتحقيق حكم فرموده در آنچه كه واقع شده است.

و گفت بر شماسخت ميگيرم كه سئوال نكنيد از آنچه كه واقع نشده چونكه براى ما در آنچه واقع شده كاريست و يكروز مردى آمد پيش پسر عمر و از چيزى سئوال كرد، كه نميدانم آن چيست پس پسر عمر باو گفت سئوال نكن از آنچه واقع نشده زيرا كه من شنيدم عمر بن خطاب لعن ميكرد كسى را كه سئوال كند از آنچه واقع نشده است.

پس كشيده شد لعن بزرگان صحابه باين پيش آمد و اين ابتلاء و گرفتارى همگانى شده و اتفاق كردند كه جواب ندهند از سئوال از آنچه واقع نشده است را.

پس اين ابن عباس است كه از او سئوال ميكند ميمون از مردى كه ادراك كرده دو رمضان را، پس گفت آيا بود يا نبود،گفت بعدا نبود گفت: بليه را ول كن تا آنكه فرود آيد، گفت: ما را مردى بان راهنمائى كرد و گفت: بوده پس گفت از اولى اطعام ميكند از هر يكى از آن سى مسكين را براى هر روزى يك مسكين.

و اين ابى بن كعب است كه مردى از او پرسيده و گفت: اى ابو المنذر چه ميگوئى در چنان و چنان، گفت: اى پسرك من آيا آنچه سئوال كردى از آن بوده گفت: نه، گفت اما نه، پس مرا
مهلت بده تا بوده باشد و خودمانرا معالجه كنيم تاتو را خبر دهيم.

و مسروق گويد: من با ابى بن كعب راه ميرفتم پس جوانى گفت: چه ميگوئى: اى عمو چنان و چنان را ابى گفت: اى پسر برادرم آيااين بوده گفت نه گفت: پس ما را ببخش تا واقع شود

نهى خليفه از حديث

و رديف كن دو حادثه در مشكل قرآن و سئوال از آنچه واقع نشده را به بدعت سومى كه ننگين تر از آن دو است و آن نهى و منع خليفه است از حديث رسول خدا صلى الله عليه و آله يا زياد گفتن آن و زدن و زندانى كردن او بزرگان صحابه را باين سبب.

قرظه بن كعب گويد: وقتيكه عمر ما را بعراق فرستاد با ما چند قدمى آمد و گفت: آيا ميدانيد چرا شما را بدرقه كردم، گفتيم: بلى براى بزرگداشت ماگفت: و با اين شما ميرويد پيش مردم دهكده ايكه براى ايشان زمزمه اى بقرانست مثل زمزمه و صداى زنبور غسل پس آنها را مانع نشويد بنقل احاديث پس مشغولشان كنيد، قران را تنها بگذاريد، و كم كنيد روايت از رسول خدا صلى الله عليه و آله را و من شريك شمايم پس چون قرظه بن كعب وارد شد گفتند: براى ما


/ 169