راى خليفه درباره كسي كه گويد: من مومنم - ترجمه الغدیر جلد 12

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 12

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

راى خليفه درباره كسي كه گويد: من مومنم

از مسند عمر... از سعيد بن يسار روايت شده كه گفت: بگوش عمر رسيد كه مردى در شام گمان ميكرد كه او مومن است، پس نوشت بفرماندارش: كه او رابفرست پيش من پس چون وارد شد عمر گفت: توئى كه گمان ميكنى كه تو مومن هستى، گفت: آرى اى امير مومنين، گفت: واى بر تو و از كجا اين ادعا را ميكنى، آيا نبودند با رسول خدا صلى الله عليه و آله اصنافى از مردم، مشرك و منافق و مومن، پس تو از كدام يك اين سه گروهى، پس عمر دستش را بسوى او دراز كرد براى شناختن آنچه را كه گفت تا دست او را گرفت.

و از قتاده گويد: عمر گفت هر كس بگويد من عالم هستم پس او جاهل است وهر كس بگويد كه من مومنم، پس او كافر است.كنز العمال ج ص103.

امينى"روح الله روحه"گويد: من نميدانم چيست اين مشگله ايكه موجب احضار و آوردن آنمرد از شام شده و در اطراف او هزاران نفر از مومنين بودند كه سخن او را ميگفتند كه ما مومن هستيم
و او خيال ميكرده كه او امير ايشانست و نه پرسيد از آنها از آنچه را كه از شامى پرسيده بود، آنگاه چطور اين مشگله بساده ترين پاسخ حل شد، آيا خليفه نميدانست اين را كه انسان هر گاه مشرك يا منافق نبود حتما و يقينا بدون شك مومن است، يا او تصور ميكردكه مومنيكه اعتماد و اطمينان بايمان خود دارد برايش جايز نيست كه بگويد:"انا مومن" من مومنم، براى اينكه اين سخن كفر است چنانچه در حديث قتاده است، و اين تعبد و پرستش بقول عمر است، ولى خداوند سبحان در قرآنش مردمى را مدح كرد باينكه گويند ما ايمان آورديم مانند قول خداى تعالى:" حواريون گفتند نحن انصار اله آمنا بالله " ما ياران خدائيم ايمان آورديم بخدا و قول او " ربنا آمنا بما انزلت و اتبعنا الرسول " پروردگار ما ايمان آورديم بآن چه كه نازل كردى و پيروى كرديم اين پيامبر را، و قول او " ربنا اننا سمعنا مناديا ينادى الايمان ان آمنوا بربكم فامنا " پروردگار ما بدرستيكه ما شنيديم ندا كننده اى فرياد ميزد براى ايمان كه به پروردگارتان ايمان آوريد، پس ما ايمان آورديم و قول او: " يقولون آمنا و اشهد باننا مسلمون ":ميگويند ايمان آورده ايم و گواهى بده باينكه ما مسلمانيم، و قول او: " يقولون ربنا آمنا " ميگويند
پروردگار ما ايمان آورديم، و قول او: " قالوا آمنا برب العالمين گفتند ما ايمان آورديم به پروردگار عالميان، قول او: " و الراسخون فى العلم يقولون آمنابه كل من عند ربنا " و ثابتين در علم ميگويند ما ايمان آورديم بقران تمام آن از نزد پروردگار ماست و بعضى از ايشان هستندكه وقتى مخاطب بقول خداى على عظيم ميشوند: " او لم تومن " آيا ايمان ندارى، ميگويد: بلى و برخى از ايشان هستند كه گويند: " سبحانك تبت اليك و انا اول المومنين تو منزهى بسوى تو توبه نمودم و من اول مومنينم.

و از اوضح واضحات عدم فرق بين قول گوينده است كه بگويد ايمان آورديم بفلان چيز يا بگويد ما مومن هستيم يا من مومنم بچنانم هر گاه اطمينان بايمان خود دارد و كسيكه فرق گذارد ميان آنها پس او يقينا بى پرواو لا ابالى است.

و شايد خليفه ناظر دشوارى و تنگى پاسگاه در ايمان بوده و كمى نجات و خلاصى از نهانيهاى صفات شرك و نفاق حتى مكرر از حذيفه از خودش ميپرسيد كه آيا مومنست يا منافق غزالى در احياء العلوم ج 1 ص 129 گويد: اخبار و آثار معرفى ميكند بتوخطر امر را بسبب دقايق نفاق و شرك نهانى و اينكه او ايمن از آن نيست حتى اينكه عمر بن خطاب.0.از حذيفه از خودش ميپرسيد كه آيا او در
منافقين ياد شده و آيا او از منافقين است و آيا رسول خدا صلى الله عليه و آله او را از منافقين محسوب داشته يا نه.

م- و حذيفه صاحب سر وراز مخفى و نگو بود در شناخت منافقين و براى همين بود كه عمر بر مرده اى نماز نميخواند مگر آنكه حذيفه نماز بر او بخواند ميترسيد كه مبادا از منافقين باشد ابن عماد حنبلى در شذرات الذهب ج 1 ص 44 چنين گفته است.

/ 169