قصيده 4
1 - نمايان شد موهاى تازه به گونه اش و بهم پيچيده بود و دربار داشت اين مكيدنها لبها آب سلسبيل را،2 - ماهيكه خون حرام مرا مباح و حلال دانسته در هنگاميكه از مقابلم ميگذرددر لباس بلندش كه بان ناز ميكرد،
3 - آهوئيكه در جمال خود را پوشانيد و براى عاشقيكه در عشق او ميسوزد صبر نگذاشته است،
4 - جمال بر گونه هاى او نوشته است با دستيكه زيبائى را براو افزوده است،
5 - ظاهر گشت باد و نون ابروانش بر فراز چشمان و خود را نشان داد و نهان گشت،
6 - پس كمك خواست كه بالاى گونه را نشان داد و مرا بعذاب هميشه گرفتار كرد،
7 - ازاو تعجب كن كه خواست نقطه اى بالاى ابرو قرار دهد پس پائين آن قرار گرفت،
8 - در حاء "حمره" سرخى خالى ايجاد شد و عشقش قلب گرفتار مرا فرا گرفت،
9 - من ماه آسمان را ميبينم اگر او ظاهر شود مانند اينكه عقرب دربرج مريخ باشد،
10 - اما اگر ماه من ظاهر شود و مقارن دو عقرب گونه هايش باشد سعادت بان كامل شود،