ترجمه الغدیر جلد 12

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 12

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پس ميترسيدند از تيزى عجيب شمشير او ضربتى را كه بريده ميشد بان كله هاى يهود صفتان،

اى دليكه در روز عاشوراچون پاره هاى آهن سرشته شده يا تو سنگ سختى هستى،
پس مثل اينكه او و مركبش و نيزه اش و شمشيرش چون شب تار و تاريك بود،

آسمانى كه ماهى بان پشت سر آن ستاره دنباله دارى بود و در پيش روى آن در تاريكى شب ستاره اى رخشنده اى.

در تنگناى ميدان جنگ كناره گرفت از پيش روى او به زمين خالى و بى آب و علفى رفت،

پس گويا كه در آن محل جارى شدن خون آن بود دريائيكه بادها آنرا مواج نموده و كف ميكرد،

پس مثل آنكه زره و زين اسبها كشتيهائى هستندكه سير ميكند بان طورى و كاهى هم از رفتن كند ميشود،

تا آنكه فرو نشاند بسبب شمشير جوشش سينه او را و از آب صاف گوارائيكه سرد نيست،

افسوس من براى او كه از دنيا ميرفت و در پيش او آب فرات بر او حرام شده و او را منع ميكردند،

نظرى بگوشه چشمش بفرات نموده و نزديك و رود بان آتشى بود كه بسبب سر نيزه ها افروخته ميشد،

و هر آينه بتحقيق كه او را فرا گرفتند پس بعضى با شمشير ميزدند و برخى با تير و بعضى هم با نيزه قصداو ميكردند،

تا آنكه افتاد مثل كوهى بر روى زمين بدون سرزنشى از كسى كه از غصه جان ميداد و جهاد ميكرد،

افسوس من بر او كه آغشته بخونش بر روى خاك گرم كربلا افتاده بود و سر روى زمين گذارده بود،

اسبها با سمهايشان سينه ئى را پامال كردند كه مدتها براى
درس گفتن و علوم رفت و آمد با او ميشد،

افكند بر او بادها از خاك نرم پوششى پس او را پوشانيد در حاليكه اوبرهنه از لباس بود،

رنگين نمود چهره اش را خون او پس خيال شد از محبت باوكه روز جنگ چهره اش گلگونست،

افسوس من بر جوانانى كه خاموش بر خاك افتاده و خونشان بالاى خاك جارى گشته است.

پس مثل اينكه جريان خون بر گونه هايشان عقيق سپس بعضى از آن زبرجد است.

افسوس من بر زنان و بانوان او كه سر برهنه بيرون دويدند و رخسارشان از اشگشان مجروح شده بود،

آن يكى سر برهنه بود از پوشيه و اين را از سرش بخوارى كشيده و ميكشيدند عباء او را.

و بمركب او فرياد زده و ميگفتند هر آينه سقوط كرده از بالاى تو بخشنده ترين بخشنده گان،

اى روز عاشوراء بس است تو را كه تو روز نامبارك بلكه روز زشت و پرمحنتى هستى

در روز تو حسين كشته روى ريگ مكان گرفت وقتيكه ياورش ناياب و سعادتمند كم شده بود،

وقتيكه توبه كننده گان سپاسگذاران خداپرستان شب زنده داران ركوع كنندگان سجده كننده گان نبودند،

نمايان شد سرهاى مقدس آنان در پيش روى و برابر چشم زنانشان كه بر نيزه ها سنگينى كرده و آنها را خم مينمود،
و سيد سجاد "على بن الحسين "ع"" را با خوارى در غلها و زنجيرها حمل نموده پاهايش را بزنجير بسته بودند،

نه دلسوزى داشت كه مصيبت خود را باو شكايت كند در شهر غربت و نه دوستى كه از او ديدن كند،

او را و سر شريف پدرش را هديه و پيشكش ميبردند براى مرد پست گنهكار كافر سركشى "چون يزيد"،

خيرى نبود در مردان نادان قوميكه غلامشان پادشاه فرمانروا و آزادشان در قيد بندگى و اسارت بود،

اى ديده اگر اشكت تمام شود پس خون ببار و خيال نميكنم كه اشكت تمام شود،

افسوس و اندوه برخاندان رسالت و كسانيكه پايه و زير بناء هدايت شرفش بايشان و بسبب آنان ساخته و محكم بود،

كه بعضى از ايشان را كشته و پناه ندادند و برخى را هم مسموم و ديگرى هم از منزل و شهرش آواره و در بدر نمودند،

تنك شد شهرهاى خدا بر ايشان و حال آنكه زمين خدا وسيع و نبود بر ايشان زمينيكه نشيمن كنند،

ايشانرا بهر جاى بى آب و مونسى تبعيد و شهيد مينمودند "و براى همين" بهر زمين مشهد و زيارتگاهيست،

بنا كردند مشاعر "مشعر الحرام و منى و عرفات"و حطيم را و ايشان حجتهائى هستند كه بسبب مخالفت ايشان مردم بدبخت و باطاعتشان خوشبخت ميشوند،

سوگند خوردم كه اندوهم هرگز براى شما تمام نشده و آتش درونيم خاموش نشود،



/ 169