عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل
و مثل آنكه بالاى اسب ودر متن شمشير خونشان از بين رفته است،
شيرى بود كه بر فلكى سوار و در دستش ستاره مريخ نيزه سرخ رنگى بود،
تا آنكه اجل نزديك باو شده و دشمنان دور او را گرفته و عمر كوتاهى كرد،
او را برو بزمين افكندند در حاليكه خون از دهان او بيرون ميريخت،
اسبها سينه و پشت او را پامال كردند و بر گونه خاك آلود او نشانه لگد مالى آنان بود،
تشنكاميكه تر ميكرد شدت تشنگى او را خونيكه از گلويش جارى بود،
امتناع و خوددارى ميكردند از او از جهت بزرگداشت او و زجر ميكرد او را گروهيكه شمر فرمانده آنها بود،
پس بر سينه اى نشست و گردش كرد كه آن سينه بر علم پيامبر احاطه و اطلاع داشت،
پدرم فداى اين كشته و كسيكه بكشته شدن او هدايت ضعيف و كفر قوى شد،
پدرم فداى آنكه كفنش بافته گرد و غبارى و حنوطش خاك كربلا بود،
پدرم قربان آنكه بخون دلش غسل داده شد كه نه آبى او را بود و نه سدرى، ماهيكه از بخت و اقبالش سقوط كرد پس ماه آسمان بر غروب نور جمالش گريست،
لاشخورها بر او يكمرتبه حمله كردند و ستاره نسر در آسمان موقع طلوعش گريه كرد،
دست آزاد شده گان كلاه خود و عمامه او را غارت كرد پس زمين براى غارت رفتن عمامه او گريست،
و فرشتگان آسمان ازاندوه و حزن بر او گريستند و نيز زمين بر او گريه كرد،
و روزگار عبايشى شكافته شد و شگفتى ندارد كه دنياپرستان عباء او را دريدند،
و خورشيد سر برهنه ومو پريشان شد و بر او پريشان كردى موى قباحتى ندارد،
بيرون آمد براى او در هيئت و زى مادر داغديده كه لباسهايشان از خون سرخ بود،
و بر اومعاصرين و همزمانان او خون گريستند پس گونه و روى زمين قرمز گرديد،
در نزد من عذرى براى آسمان نيست كه امساك كرد از باريدن و براى بخيل عذرى نيست،
خون ميگريد وقتيكه تشنه لب از دنيا رفت پس براى چه از روى محبت بر او اشگ نبارد،
و دختر بزرگوار "حسين عليه السلام" بر لباسهايش نشانه خون او ديده ميشد،
پدرم بفداى دختران حسين كه براى آنها حجاب و پوشيه اى از بيننده گان نبود،
نه ساير پرده اى بود كه بان خود را از نظر هر گنهكار بيشرمى حفظ كنند و نه خيمه و سراپرده اى بر ايشان گذارده بودند،
آنان در بينيكه سر برهنه و پريشان موى بودند ظاهر شده كه مويشان يكدهم آنها را ميپوشانيد،
ناله ميكردند بر بهترين آقائيكه كمترين و پست ترين برده گان و غلامان بر او غالب شده بود،
و بصداى بلند باسبيكه قصد خيمه ها را نموده بود ميگفتند اى اسب مجروح و بى صاحب شده اى،
اى اسب براى چه زين تو از برادر بزرگوار من خاليست،
افسوس بر آن بى بى كه در سينه من آتشى افروخته كه حرارت آن خاموش نميشود،
آيا حسين تشنه بميرد و حال آنكه در هر دو دستش دريائى از آبست،
و فرزندان او در تنگناى زنجيرها بسر برند و از سنگينى آهن برايشان فرو رفتگى بود،
سوار شدند بر شتران برهنه و بيجهاز غبار آلود و براى شكست آنان جبرانى نبود،
شبانه آنها را ميبردند سواران پست و فرومايه و براى آزاد شده گان در پى آنان شكنجه و آزار بود،
نه دلسوزى براى ايشان بود كه رقت كند بانها و نه در آنچه بايشان ميرسانيدند انكار و قباحتى داشتند،
و يزيد "لعين" در بالاترين كاخها نشسته و رقاصان براى او آوازه خوانى كرده و شراب ميرختند،
و از روى نادانى ميگفت در حاليكه از چوب خيزران او لب و دندان حسين عليه السلام خونين شده بود،
ايكاش پدران پيشين من كه در بدر كشته شدند حاضر بودند و ميديدند بزرگان بنى هاشم را كه اسير شدند و در ميانشان ماه است،
ميديدندحسين و بخشى از خاندان او را كه اسيرشده و قسمتى از ايشان هم هلاك شده اند،
در اين وقت آغاز خوشحالى ميكردند مثل پدرم "معاويه"كه جنگ كرد با ايشان بسر "بن ارطاه يكى از افسران خبيث معاويه بود"
و بگويد جنايت و گناه است كه هجوم و حمله كردى بايشان هر آينه اين گناه از او سهل و سبك است،
پندارند باينكه دو مرتبه خواهيم برگشت و قسم ميخورم بجان پدرت كه نه قيامتيست و نه برگشتن و زنده شدنى،
اى فرزند رهنمايان بزرگوار و كسيكه بزرگان بايشان شرافت يافته و حال آنكه شرفى نداشتند،
سوگند بخوابگاه و مكان با شرف و قسم بزمينيكه منى و ركن و حجر "الاسود" و يا حجر اسمعيل را در برگرفته است.پس آنها در جلالت يكسانند زيرا بسبب ايشان همه مردم محل شده و يا تقصير ميكنند،
قصد ميكند او را خردمندان در حال لبيك گفتن و طواف ميكند اطراف حجره او را حجر "اسمعيل" يا "حجر الاسود"،
پرنده ئى نيست كه جوجه خود را گم كرده باشد و پس از جوجه اش در آشيانه اى منزل نكند، حزن من بر تو زيادتر از حزن خنساء "خواهر" صخر "بن عمرو بن شديد" است بر برادرش كه همواره بر او نوحه كرده و ميگريست،
و هر آينه من دوست داشتم كه تو را ديدار كنم درحاليكه ياورت كم و يارانت شهيد شده اند
تا آنكه من قربان تو باشم چنانچه از روى بزرگوارى حر بن يزيد رياحى جان خود را فداى تو كرد،
و هر آينه اگر ميان ما و يارى تو زمان تفاوت جدائى انداخت و زمان شما پيش افتاد،
پس ماداميكه زنده باشم بر تو از حسرت و اندوه گريه ميكنم تا آنكه قبر استخوان مرا بپوشاند.و البته عطا ميكنم هر نوحه سراينده اى كه قصد كند بر تو شعر گويد و نوحه گرى نمايد،
انديشه هاى بكر من در محاسن و زيبائى آن ترتيب ولى ريزش اشكهاى من پراكنده است،
و روز مصيبت تو اى فرزند فاطمه "ع" روز ميعاد ما و تسليت ما در روز حشر خواهد بود
يا سروريكه بظهور قائم شما "حضرت مهدى روحى فداه" حاصل شود كه در آن براى ما خوشبختى و بشارت است،
روزيكه آفتاب از مغرب خندان بر ميگردد كه انكارى براى آن نيست
و فرشتگان در آنروز "الله اكبر" ميگويند كه همه ميشنوند مگر آنكه در گوشش كرى و پنبه غفلت است،
فرياد ميزنند كه امام و رهنمائى عالم يگانه نيكوكار پرهيزگار پاك و پاك كننده ظهور كرد،
از جلوى ركن "حجر الاسود" خانه خدا كه دربانش عيسى مسيح و خضر ستوده خصالست،
در لشگر بزرگى كه شايد از زيادى و انبوهى آنان زمين تنگ شود،
پس ايشان ستاره گان تابانى هستند كه ظاهر ميشوند كه در ميان تمام آنها ماه كامل ولايت روحى فداه نمايانست،
تعجيل فرما آمدنت را اى فرزند فاطمه كه شيعيان تو را بدى هاو زيان فرا گرفته است،
دانشمندان ايشان در گمنامى و افسرده گى بسر ميبرند كه بروجود آنها نه سوديست و نه زيان،
تظاهر ميكنند بغير آنچه اعتقاد و انديشه دارند براى ايشان نه نيروئى است و نه پشتبانى،
شيرين شد بر ايشان تلخى آزار پس رسيد با آنها و در زمينه شما هر تلخى شيرين و گواراست،
پس ايشان كمترين از ميان بسپارند و از پروردگار بنده گان نصيبشان فراوانست،
آنها بزرگان دينند كه در نشر و تبليغ هر فضيلتى سينه آنها استوار و پا برجاست،
پس ايشانرا افتخاريست هر گاه افتخار كنند كه ماداميكه دنيا و زنده گى باشد فخر در ميان آنهاست،
روزشانرا بشب رسانيدند در حال فكر و انديشه و براى وصال و پيوست آنها هجرانى نيست،
و بر دردها و غصه هاى درونى خود صبر نموده و بخود پيچيدند و براى باز شدن و تاب آن چاره اى نداشتند،
تا آنكه مهر آن شكسته شود و بسبب شما شديدترين شعله هاى آن خاموش شود،
اى پنهان شده گان از ديده چه وقت به نزديك شدن بشما شكستگى ها جبران و ترميم شود،
غنايم در ميان غير شما تقسيم شده و دستان شما از حق خودتان خالى و تهى گشته است،
و مال براى گنهكاران حلال شده و بر بزرگان سادات بزرگوار حرام گرديده است،
پس حظ ايشان از مال بر گنهكارى آنان فراوان و حظ شما بسيار ناچيز و اندك است،
شام ميكنند در حال امنيت و سلامتى و براى ايشان از دزد شبانه كه ناگهان آنها را بكشد هيچ ترسى نيست،
و نزديك شد از ترس و ناراحتى صحرا و دريا بر شما تنگ شود،
و بعد از هفت بيت ديگر گويد: و هر گاه شما در مجالس آنان باد شويد پس چهره هاى آنها گرفته و زرد ميشود،
شناخته ميشوند كه از نام شما بخشم آمده و زير چشمى نگاه ميكنند،
و بر بالاى منبرها در خانه هاى شما براى گمراهان و نابينايان نام و تعريف است، حالتيست كه صاحبان خرد و عقل را نارحت كرده و نادانان گمراه بان مسرور ميشوند،
و از خوشحالى كف ميزنند هر گاه ايام ده روز عاشوراء محرم پيش آمد،
قرار ميدهند آنرا از گواراترين اوقات خود آفرين بر تو مباد اى ماه محرم،
اين انگشتان است كه از خونهاى شما درروز عاشوراء سرخ و رنگين است،
پس مردم عوام و نادان آنها اين خضاب را بميراث برده پس از كافرى اين كافر بوجود آمده است،
ما گريه ميكنيم ولى مصائب شما آنها را ميخنداند و خوشحالى ايشان بمصائب شما قبيح است،
بخدا قسم كه پيامبر مسرور نشد و براى وصى هم بسرور آنها سرور وخوشحالى نبود،
پس تا چه وقت اين انتظار باشد و در آخر دهان ما از صبرما حنظل و زهر هلاهل است،
لكن چاره اى از انتظار فرج نيست و بعد از هر چيزى چيز ديگر خواهد بود،
آيا مقام و سازمان بزرگان و كسانيكه براى آنان آن مقام بلند شده به بلندى ستاره سهى خواهد بود،
نامهاى شما در قرآن آشكار كه براى ما روشن ميكند محاسن آنرا بيان "خاندان رسالت"،
گواهى ميدهد بان سوره اعراف از جهت معرفت و سوره نحل و انفال و حجر،
و سوره برائت شهادت داد بفضل وبرترى شما و نيز سوره نور و فرقان سوره حشر،
و بزرگ ميدارد توراه "موسى" مقام شما را پس هر گاه سفرى وسوره اى تمام ميشود سفر ديگرى حكايت ميكند،
و براى شما مناقبيست كه انجيل عيسى بر آن احاطه نموده كه بر تعريف آن انديشه حبرانست،
و براى شما علوم نهانيها و آينده است كه از آن علم جامع و جفر جامع است،
اين را داشته باش و بدان اگر درختان عالم قلم و هفت دريامركب شود،
و تمام سطح زمين از دريا و صحرا و كوه و دشت كاغذ شود،
و تمام فرشتگان و آدميان و جنيان نويسنده باشند تا عمر دنيا سپرى شود،
كه بخواهند در آن بشمارند آنچه صاحب عرش بشما اختصاص داده تا روزگارپايان يابد،
ياد نكنند ده يك از فضائل شما و آيا سنگريزه ها شمرده شوند يا ذرات بحساب آيند،
پس من مقصر و گناه كار در مدح شمايم و براى مقصر عذرى نيست،
و من مبتلا و گرفتار زمان شدم و براى من در هر تجربه اى بسبب ايشان آگاهيست،
و يافتم تهى دست و بينوا را كوچك و زيردست و برادر توانگر را كه پيران او را بزرگ ميدارند،
پس از آنكه ثروت و نعمت از او برگشته قطع رابطه ميكنند و براى صاحب شكوه و ثروت تعريف و سپاس ميگويند،
و همراهان و ملازمين بسوى شما تعظيم ميكردند پس نه زيدى بود كه او را قصدكنيم و نه عمر وى،
تا آنكه هر گاه قصد كنند شما را از شعريكه حمل و بار آن در است،
برگشتم در حاليكه از حسنات گرانبار بودم پس من بسبب شما توانگرم نه فقير و بينوا،
اى فرزندان فاطمه شنيدم از جان و دل و مدح ميكنم شما را با بيانيكه الفاظ آن از نرمى و ملايمى سحر است،
بوى خوشى ميدهد مناقب شما بسبب آن پس در هر طرف براى آن عطر است،
اميدوار"على "ع"" است كه بسبب آن مناقب نجات يابد وقتيكه صراط كشيده و گذشت از آن مشكل شود،
آن مناقب را آماده كردم كه براى من در روز قيامت اندوخته باشد و نزد شما چه خوب ذخيره ئيست.پس آنرا قبول نمائيد از دوستتان فرداى قيامت پس چه خوبست بامداد فردا،
پس پذيرفتن شما خوب قرين است براى آن و آن عروس است پس مبارك است دامادى،
قبول كردن شما برمن كمال زينت آنست و مرا قلبيست كه براى شما مهر و صداق آنست، من غلام و بنده شما و پنانده بشمايم و بر منست از نشاط عشق شما قيد و زنجيرى،
پس از روى كرم بر من مهربانى كنيد و محققا مهربان احسان و نيكى ميكند،
و در حساب مرا دريابيد چنانچه مالك آزاد بنده خود را تفقد ميكند،
درود خدا همواره بر شما باد ماداميكه شب همه را تاريك ياصبح تمامى را روشن ميكند،
و بر شماست از تحيت و درود ماداميكه درود و سلام جارى و گلها شكوفا شود،