ترجمه الغدیر جلد 12

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 12

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

11 - من بين زلفايهايش و مژگان سحر كننده گانش در حال مرگم،

12 - چشمم بطرف او گشت تا نور گونه هايش را ببيند چشمان فريبنده اش را ديد،

13 - آمد كه سحرش را باطل كند ولى دلها را سحر كرد و سحرش باطل نشد،

14 - تعجب كن از دو شريك در خون عاشقى كه يكى بارزويش نرسيد و ديگرى حرامى بودكه حلال نشد،

15 - بسوى من آمد و چون نزديك قلب من شد قلبم را بسيار ناراحت نمود،

16 - و از براى كشتن من نيزه كشيد من با او مقابله كردم در حالتيكه سلاح بدست بودم و او سواربر مركب سفيد روئى بود،

17 - لباس سبزى بر تن داشت كه مليله هاى آن ميدرخشيد،

18 - ماهى را ديدم بالاى شاخه سبزى كه ريزش باران آنرا با طراوت نموده بود،

19 - گويا نور پيشانيش با موهايش مانند لولوهائيست كه بر سر بسته ميشود،

20 - رخشنده اى بود بر آسمان كه نمايان و آشكار شد براى بينده پس برطرف كرد تاريكى شب تار را

21 - تا آنكه خواست تيراندازى كند و خم شد او را خطاب كردم در حاليكه برايش داستانى را نمايش ميدادم،

22 - براى توست آنچه نيابت از سلاح ميكند بمثل آن اى آن كسيكه از دوست قتلى باو رسيده است.
تا آنجا كه گويد:

پس حكم منسوب به پدران او عدل است و مرا در حكم فرمان او هرگز عدول نيست،

نزديك ميشوم پس بر ميگردد در حاليكه ناز اعراض ميكند از من پس من برايش مطيعانه تواضع و كرنش ميكنم،

گريه ميكنم پس در حال خنده خوشروئى كرد و بمن گفت جاى تعجب نيست اگر رخسار مرا روبروى خود ديدى،

من باغى هستم و باغ نورش در حال مژدگانى لبخند ميزند هر گاه ابراز روى شادمانى اشك بيارد،

و همينطور عجيب نيست فروتنى تو چونكه شيران بيشه هم براى صيد بچه آهو مدتها كرنش و شكسته نفسى كنند،

سوگند ميخورم بفاء فتور و جيم جنون مژگان او "اشاره به خمارى چشمان مست او" هر آينه مخالفت ميكنم بر عشق او سرزنش كننده گانرا.

و اميدوارم البته بر محبتت نفسى را كه بالا رفته و گرانقدر شده و ارزان كرده در محبت آنكه گران شده بود،

و نيكى ميكنم هرچند كه بدى كند و نرمى ميكنم بطور رغبت اگر سختى كند و افزون ميكنم دوستى را اگر او رها كند،

نائل نشدم بحاجتم از آنچه كه اميد رسيدن آنرا داشتم هر چند كه دلم از محبت او پر بود،

اگر من او را براى گناه دوست ميداشتم پس در سراى جاودانى منزلى نخواهند داشت،

اى مرحبا بر دودوستيكه عمرى با هم مرتبط باشند و دامنشان را بگناه آلوده نكرده باشند،
هيچ چيزى زيباتر از عفتى نيست كه پرهيزگارى آنرا زينت دهد و كسيكه لباس عفت بپوشد آراسته است،

/ 169