ترجمه الغدیر جلد 12
لطفا منتظر باشید ...
آنرا بفروش بهر چه ميخواهى از بيت المال مسلمين،
2 - و يا اينكه يك زمينى از هر جاى مدينه بخواهى در اختيار تو ميگذارم و براى تو از بيت المال مسلمين ميسازم،
3 - و يا اينكه تصدق كن بر مسلمين بآن پس توسعه داده شود بان در مسجدشان، پس عباس گفت: نه، و نه يكى از اين سه پيشنهاد، پس عمر گفت: قرار بده ميان من و خودت هر كسى را كه خواستى پس گفت ابى بن كعب رضى الله عنه را قاضى قرار دادم، پس رفتند پيش ابى وقصه را براى او بازگو كردند، پس ابى گفت اگر خواستيد براى شما حديثى بگويم كه آنرا از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم، پس گفتند براى ماحديث كن، پس گفت شنيدم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله ميفرمود: كه خداوند وحى كرد بداود: كه براى من خانه اى بنا كن تا در آن ياد شوم پس براى او نقشه بيت المقدس را كشيد پس برخورد كردند بيكى از چهار گوشه آن به خانه مردى از بنى اسرائيل پس داوداز او خواست كه بفروشد آنرا باو پس قبول نكرد پس داود با خودش حديث كرد كه از او بگيرد، پس وحى شد باو: كه اى داود من تو را دستور دادم كه خانه اى بسازى كه من در آن ياد شوم پس قصدكردى كه داخل خانه من كنى غصب را و غصب از شان من نيست و اينكه فرزندان تو هم آنرا بنا نكنند گفت پروردگارا پس از فرزندان من گفت از فرزندان تو، گفت گويد عمر... گرفت اطراف لباس ابى بن كعب را و گفت من آمدم پيش تو براى چيزى پس تو آوردى بچيزيكه از آن سخت تر بود هر آينه بايد البته بيرون آئى از عهده آنچه كه گفتى پس او را كشان كشان بمسجد آورد و بر دسته و گروهى از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله نگهداشت كه در ميان ايشان ابوذر رضى الله عنه بود پس ابى گفت: من قسم ميدهم شما را بخدا كه مرديكه حديث بيت المقدس را از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيده وقتيكه خداى تعالى امر كرد داود را كه بنا كند آن خانه را برخيزد و بازگو كند پس ابوذر گفت: من شنيدم از رسول خدا صلى الله عليه و آله و ديگرى گفت منهم آنرا از رسول خدا شنيدم پس ابى را ول كرد، پس ابى رو كرد بعمر و گفت: اى عمر، آيا مرا متهم ميسازى بر حديث رسول خدا صلى الله عليه و آله، پس عمر گفت: اى ابو المنذر نه بخدا قسم من تو را بر آن متهم نساختم و لكن من ناخوش داشتم كه حديث از رسول خدا صلى الله عليه وآله ظاهر نباشد.