ترجمه الغدیر جلد 12
لطفا منتظر باشید ...
و ابو عمر از ابو هريره نقل كرده: كه من حديث گفتم شما را با احاديثيكه اگر در عصر عمر بن خطاب گفته بودم هر آينه مرا با شلاقش ميزد"جامع بيان العلم ج 2 ص 121".
م-و در لفظ زهرى: آيا پس من بودم حديث گوينده شما باين احاديث در حاليكه عمر زنده بود اما بخدا قسم در آنموقع كه يقين داشتم كه شلاق و تازيانه دردناك او پشت مرا مجروح كند، و در لفظ ابن وهب: بدرستيكه من هر آينه حديث ميگويم احاديثيكه اگر در زمان عمر لب بان ميگشودم يا در پيش عمر تكلم ميكردم سرم را ميشكست "تاريخ ابن كثير ج 8 ص 107".
بعد از گذشتن اين واقعه شعبى گفت: من دو سال يا يكسال و نيم با پسر عمر نشستم پس نشنيدم از او حديثى از رسول خدا صلى الله عليه و آله مگر يك حديث.
و سائب به يزيد گويد: من مصاحب و همسفر سعد بن مالك شدم از مدينه تا مكه پس از او يكحديث هم نشنيدم "سنن ابى ماجه". و ابو هريره گويد: ما در زمان عمر توان آنرا نداشتيم كه بگوئيم رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود تا آنكه عمر هلاك شد "تاريخ ابن كثير ج 8 ص 107".
امينى "قدس الله سره" گويد: آيا بر خليفه مخفى ماند كه ظاهر كتاب "قرآن" امت را بينياز از سنت نميكند و آن از قرآن جدا نيست تا هر دو بر پيامبر در كنار كوثر وارد شوندو آيا مستور مانده بر او كه نياز امت بسنت و حديث كمتر از نياز و حاجت او بظاهر قرآن نيست، و قرآن چنانچه او زاعى و مكحول گفته اند: نيازمندتر بسنت است از سنت بكتاب "جامع بيان العلم ج 2 ص 191".
يا آنكه در اينجا مردى ديده كه بازى با سنت نموده بجعل كردن و ساختن احاديث بر پيامبر معصوم و منزه، و حق هم ديده پس عازم شده كه قطع كند دست جرثومه هائى كه افتراء بر آنحضرت صلى الله عليه عليه و آله ميزدند و كوتاه كند اين دستهاى آلوده گنهكار را از سنت شريفه، پس اگر اين يا آنست پس گناه مانند ابوذريكه راست گوئى و صداقت اوزبانزد همگانى است، بقول پيامبر بزرگوار: " ما اظلت الخضراء و لا اقلت الغبراء على رجل اصدق لهجه من ابى ذر " آسمان سايه نيفكنده و زمين روئيدنى نداده بر مرديكه راست گوتر از ابى ذر باشد يا مثل عبد الله بن مسعود صاحب سر و راز دار رسول خدا و بالاترين كسيكه قرآن را خوانده و حلال آنرا حلال و حرام آنراحرام دانسته و فقيه در دين و عالم بسنت پيامبر يا مانند ابو درداء عويمر بزرگ صحابه رفيق و يا رسول خداصلى الله عليه و آله پس چرا آنها را حبس كرد تا مرد، و براى چه بى حرمتى و اهانت كرد باين بزرگان در ميان اجتماع مردم مسلمان و چرا آنها را كوچك كرد در چشم و نظر مردم، و آيا ابو هريره و ابو موسى اشعرى از همين گروه بازرگانان حديث و جعالين بودند تا آنكه مستحق اين تعزير و رانده شدن و زندان و تهديد گشتند، انا لا ادرى، من نميدانم.
بلى: تمام اين رايها نظرهاى سياسيه وقتيه است كه بر امت مسدود كرده درهاى علم را وآنها را در پرتگاه جهل و نادانى و ميدان هواها انداخته هر چند كه خليفه قصد آنرا هم نكرده باشد ليكن او مسلح نمود بآن چنين روزيرا و دفاع كرد از خودش درگيرى مشكلات را و نجات داد خود را بوسيله آن از مسائل مشكله و پيچيده.
م- و بعد از نهى كردن امت اسلامى از علم قرآن و دور كردن او رااز آنچه در كتاب آنهاست از معانى بزرگ و دروس عاليه از ناحيه علم و ادب و دين و اجماع و سياست و اخلاق وتاريخ و مسدود كردن باب آموزش و گرفتن باحكام و روش چيزيكه محقق نشده و موضوع آن واقع نشده و اعراض از آماده گى براى عمل بدين خدا پيش از وقوع واقعه و منع كردن امت را از دانستنى ها و معلومات سنت شريفه و جلوگيرى از نشر آن در ميان مردم، پس به چه علم سودمند و بكدام حكم و حكمتى ترقى نموده و پيش ميافتدامت بيچاره اسلامى بر امتهاى ديگر و بچه كتاب و بچه سنت و روشى برايش سيادت عالم خواهد بود آخرين پيامبران شالوده آنرا ريخته بود پس اين سيره وروش خليفه ضربه محكمى است بر اسلام وبر امت اسلام و تعاليم آن و بر شرف و تقدم و برترى آن بداند آنرا "آقاى خليفه" يا نداند، و از همين موضوع و براى تائيد اين روش منفور حديث نوشتن سنن است، بدان و آن...