قدرتى كه در خانه پيامبر در تلاش بود - زندگانی سیاسی امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زندگانی سیاسی امام علی (ع) - نسخه متنی

علی علامه حائری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قدرتى كه در خانه پيامبر در تلاش بود


زمان پيامبر دو گروه بودند يكى گروه عايشه و حفصه و سوده و صفيه، و ديگرى گروه ام سلمه و ساير زوجات پيامبر ''ص''.

در بين زنان پيامبر دو زن با يكديگر بيش از ديگران دوستى داشتند و اين توافق و تفاهم و دوستى بى شك ناشى از روابط خانوادگى آنان با يكديگر بود.

عايشه دختر ابوبكر تنها زنى كه دوشيزه بود و در 7 سالگى در مكه با كابينى به چهارصد درهم [ كابين عايشه بنابر قولى متاعى با ارزش 50 درهم و به روايتى پانصد درهم بود. حبيب السير ص 424. ] به عقد رسول خدا درآمد و چون به 9 سالگى يا 10 سالگى رسيد پيامبر ''ص'' در مدينه در سال اول هجرت با وى زفاف كرد، در هنگام رحلت پيامبر سن عايشه ام المومنين شايد بيست سال يا كمى زيادتر بوده است.

درباره ى او نوشتند كه او از جمله مفتيان صحابه بود و از عقل و فطانت از ديگر زنان پيامبر پيشى داشت. برخى گفته اند كه او به معانى قرآن آگاهى داشت و احكام حلال و حرام را مى دانست و به شعر عرب دست داشت و بسيار حديث مى دانست . اين حكايت درباره ى عايشه معروف است كه در حيات پيامبر پيروان رسول خدا كه نزد او مى آمدند و از عايشه مى خواستند كه درباره ى احوال و روحيات پيامبر براى آنها چيز تازه اى بگويد و اين مراجعات خود موقعيت اجتماعى براى عايشه ايجاد كرده بود.

بايد دانست كه بعد از حضرت خديجه ''ع'' هيچ يك از زنان پيامبر منزلت عايشه را نزد رسول خدا نداشتند و پيامبر وى را بسيار دوست مى داشت و عايشه هم از محبت پيامبر نسبت به خود با خبر بود و عايشه مى گفت كه پس از من زينب دختر جحش [ جحش: به فتح اول و سكون دوم. ] و ام سلمه از زنان محبوب پيامبر بودند.

به همين جهت بود كه زنان پيامبر ''ص'' موافقت كردند كه عايشه در تمام ايام بيمارى از رسول خدا پرستارى كند. پيامبر در خانه ى ميمونه بيمار شد و حالش رو به بدى گذاشت. نيروى جوانى و قدرت پرستارى عايشه از يك طرف و توجه پيامبر به قدرت مديريت دختر ابوبكر از طرف ديگر، زنان پيامبر را وادار ساخت كه موافقت كنند كه عايشه در تمام ايام بيمارى از رسول خدا در خانه خود پذيرايى و پرستارى نمايد.

رسول خدا از خانه ى ميمونه در حالتى كه دستهاى خود را بر شانه على و فضل بن عباس گذاشته بود به خانه عايشه آمد و در همان خانه بود تا رحلت فرمود و دفن گرديد.
عايشه همواره به خود مى باليد و مى گفت:

''لقد قبض رسول الله بين سحرى و نحرى- نقل از كتاب رسول اكرم ص 36'' [ نوشتند كه اين داستان ساخته و پرداخته عروه پسر زبير و عباد پسر عبدالله زبير است يا خود عايشه خواسته با اين گفته شان خود را بالا ببرد- على از زبان على ص 32- دكتر شهيدى. ] ولى بايد گفت كه اين انحراف تاريخ است زيرا اميرالمومنين على عليه السلام در خطبه هاى 188 و 193 نهج البلاغه مى فرمايد: هنگامى كه رسول خدا زندگى را بدرود مى فرمود سر مباركش برسينه ى من جاى داشت.

''لقد قبض رسول الله و ان راسه لعلى صدرى''- ''و فاضت بين نحرى و صدرى نفسك ''

زن قدرتمند ديگر پيامبر، حفصه دختر عمر بن خطاب است. او پنج سال پيش از بعثت نبى اكرم چشم به جهان گشود، پس از فوت شوى اولش در آخر سال دوم يا اوايل سال سوم هجرت در بيست سالگى به كابينى به مبلغ چهارصد درهم به نكاح فرستاده ى خدا درآمد.

برخى نوشتند كه در آغاز كار، حفصه با عايشه در مقام رقابت بود كه مورد توبيخ پدرش عمر قرار گرفت. و پس از آن حفصه سعى كرد كه دوستى عايشه را هر روز بيشتر از پيش به خود جلب نمايد.

در تاريخ آمده است كه پيامبر، حفصه را چندان دوست نمى داشت و باور آن است كه حفصه همانند پدرش تندخو بوده و در رفتارش خشونت داشته است و ديگر زوجات پيامبر از زبانش در امان نبودند.

در بررسى وقايع تاريخى به مطالبى برخورد مى كنيم كه عايشه و حفصه در هنگام بيمارى پيامبر با موضوع انتخاب و تعيين جانشين پيامبر بيگانه نبودند، بلكه با يكديگر متحد و متفق بودند و حتى مى توان استنباط كرد كه آن دو در دور كردن على عليه السلام از جانشينى رسول خدا همگامى داشتند.

در زمانى كه بيمارى پيامبر سخت گرديد و پياپى بيهوش مى شد در يكى از شبها، صداى بلال به اذان براى نماز عشاء بلند شد، پيامبر دو بار در صدد برآمد كه غسل كند و با مردم نماز گذارد.

رسول خدا براى دفعه ى آخر در صدد برآمد كه غسل كند ولى نتوانست و آن وقت فرمود، ابوبكر با مردم نماز بخواند. ''اما مى گويند كه اين عايشه بود كه به بلال غلام
پدرش دستور داد كه به ابوبكر بگويد تا با مردم نماز بخواند [ نقش عايشه در تاريخ اسلام ص 102 ج 1. ]

اما عايشه نگران شد و ترسيد كه مسلمين ابوبكر را در جاى پيامبر ببينند آن را به فال بد بگيرند از اين رو در صدد برآمد كه توجه رسول خدا را از ابوبكر منصرف كند و گفت:

اى پيامبر، پدرم مردى نازكدل است و صدايى ضعيف دارد و هنگام تلاوت قرآن زود به گريه مى افتد و مردم چيزى از او نخواهند شنيد.

پيامبر تكرار فرمود كه ابوبكر با مردم نماز بخواند.
در آن هنگام حفصه نزد عايشه بود، و عايشه به او گفت تو از رسول خدا تقاضا كن كه ابوبكر را از اين كار معاف نمايد و عمر با مردم نماز گزارد.

حفصه به تقاضاى عايشه عمل كرد ولى پيامبر نپذيرفت و فرمود شما همان زنهايى هستيد كه يوسف را دور كرده بودند.

بلال به دنبال ابوبكر رفت ولى او را نيافت، و چون به عمر برخورد كرد، از او خواست كه با مردم نماز بگزارد.
همين كه عمر به مسجد رفت و تكبير گفت و صدايش به اطراف مسجد رسيد و پيامبر آن را در بستر بيمارى شنيد فرمود نه، نه- خدا و مسلمين اين را نمى پذيرند [ صحت اين حديث معلوم نيست، به نظر مى رسد كه اين حديث براى اثبات حق تقدم ابوبكر بر عمر باشد. ]

چون عمر دانست كه پيامبر دستور داده است كه مردم با ابوبكر نماز بگذارند از جايى كه ايستاده بود كنار رفت و به سوى بلال متوجه شد و از اقدام او گله كرد [ محمد رسول اكرم ص 22. ]

اين حديث هر قدر ساخته و پرداخته بر اين مطلب باشد كه خلافت شيخين را مشروع جلوه دهد يك نكته را روشن مى كند و آن تفاهم و توافق بين عايشه و حفصه مى باشد.

در جنگ جمل وقتى لشكر عايشه وارد بصره شد و قواى اميرالمومنين على عليه السلام به سوى بصره حركت كرد و به ذى قار رسيد عايشه به حفصه چنين نوشت:

حفصه- يك خبر خوش و مسرت انگيز به اطلاع تو برسانم.
على با لشكر خود از مدينه حركت كرد و به ذى قار وارد شد او از شنيدن ساز و برگ و تجهيزات جنگى نيروى نظامى ما ترسناك گشته و در رعب و ترديد به سر مى برد. امروز
على همچون اسب رم كرده و خودباخته اى مى ماند كه اگر به عقب برگردد پى مى شود و اگر به پيش بيايد كشته خواهد شد [ اگر تجهيزات قواى عايشه فراوان نبود مى توان باور داشت كه معاويه كمكى نكرده و دستى در تجهيز قواى عايشه نداشته است اما با ساز و برگ و تجهيزات فراوان بايد قبول كرد كه معاويه هم در جنگ عليه على ''ع'' همراه بوده و به عايشه كمك كرده است. ]

اين نامه چون به حفصه رسيد كنيزان و خدمتكاران و دختران خويشاوندان خود را جمع مى نمايد و آنها را وادار مى كند كه مضمون نامه عايشه را به صورت ترانه بخوانند و دف بزنند.

ام كلثوم، دختر اميرالمومنين ''ع'' به طور ناشناس با دسته اى از زنان خويشاوند خود به منزل حفصه وارد شد و در گوشه اى نشست و پس از مدتى چادر از صورت خود كنار زد و گفت:

حفصه، از تو و عايشه دور نيست كه امروز در عداوت و دشمنى با پدرم على همكار و پشتيبان هم باشيد، همان طورى كه در ايذاء رسول خدا همكار و پشتيبان هم بوديد [ عايشه در دوران على ص 85. ]

دشمنى بزرگ، آه كه به آرزوى ديرين خود رسيدم.
عايشه با على دشمنى و كينه ديرينه داشت و اين عداوت از دو موضوع سرچشمه مى گرفت:

يكى جريان معروف به افك است كه پس از غزوه بنى المصطلق براى عايشه پيش آمد و حرفهاى ناروايى درباره ى وى انتشار يافت كه خاطر پيامبر سخت آزرده شد و مى گويند كه رسول خدا درباره ى كار عايشه با على بن ابيطالب مشورت كرد و على به پيامبر گفت كه تو مى توانى به جاى عايشه زنان ديگرى را اختيار كنى.

عايشه از شايعات بى خبر بود و به علت بيمارى سختى كه بدان مبتلا شده بود مدتى در خانه پيامبر بسترى بود و سپس به نزد مادر خود منتقل گرديد تا از او پرستارى شود، بيست و سه روز عايشه سخت بيمار بود و پس از آن حالش رو به بهبود رفت.

در اين موقع عايشه از سخنان ناروايى كه درباره ى او شايع شده و بر سر زبانها افتاده بود باخبر شد، ولى بى اندازه متاثر گرديد كه چرا او را از ماجرا دير آگاهى دادند.
روزى رسول خدا به منزل ابوبكر وارد شد و با عايشه بى پرده سخن گفت.

عايشه اتهامات را بى اساس خواند و خود را از هر گناهى مبرا دانست، در ميان اين
گفتگوها بود كه حالت وحى بر نبى اكرم دست داد و آيات برائت عايشه از تهمت هايى كه بدو نسبت داده بودند بر رسول خدا نازل شد. [ ابن هشام ص 205. ]

موضوع ديگر كه بر عايشه بسيار گران آمده بود ازدواج على با فاطمه دختر فرستاده ى خدا بود. فاطمه مادرى چون خديجه داشت، خديجه نخستين زن پيامبر بود كه بنا به قولى در 28 سالگى با رسول الله پيوند زناشويى بست.

هيچ يك از زنان پيامبر منزلت وى را نزد محمد ''ص'' نداشتند. او عزيزترين و محبوب ترين همسرهاى رسول اكرم بود.

ابن عباس و عايشه روايت كردند كه محمد ''ص'' فرموده است ''خديجه بنت خويلد و فاطمه بنت محمد در زمره افضل زنان اهل بهشت خواهند بود [ حبيب السير ص 422. ]

عايشه از اين كه پيامبر زياد به ياد خديجه بود در خود احساس حقارت مى كرد. روزى از روى حسادت به رسول خدا گفت چرا اين قدر پيرزنى از پيرزنان قريش را به ياد مى آورى در حالى كه اكنون خداوند بهتر از او به تو ارزانى داشته است.

پيامبر از شنيدن اين كلام خشمگين شد و فرمود كه خداوند مثل خديجه هيچ زنى را به من نداد [ حبيب السير ص 423. ]

عايشه نسبت به فاطمه رشك مى برد بويژه آن كه او با على بن ابيطالب ازدواج كرد و از او صاحب فرزندانى شد.

پس از رحلت رسول الله، حضرت فاطمه ''ع'' چندان زندگى نكرد، و بهشت جاودان را انتخاب كرد و دعوت حق را اجابت نمود. عايشه ديگر بدو دسترسى نداشت تا كينه توزى كند. از آن به بعد آنچه توانست آتش كينه ى على ''ع'' را در درون سينه خود مشتعل ساخت تا جايى كه وقتى از خبر بيعت مردم با على ''ع'' اطلاع يافت، با چنان خشمى كه از ژرفاى قلبش زبانه مى كشيد گفت:

''نمى گذارم اين كار به آخر برسد، اگر چه نظام جهان در هم ريخته شود و آسمان به زمين فرود آيد.'' همچنين هنگامى كه خبر كشته شدن اميرالمومنين على عليه السلام به او مى رسد، مى گويد:
''آه، كه به آرزوى ديرين خود رسيدم و از امروز آرامش را در دل خود احساس مى كنم.''

آرى، شعله هايى كه از كينه و حسد در دل عايشه ام المومنين زبانه مى كشيد و سالها بود كه از حرارت آن مغزش و پيكرش مى سوخت با شهادت على عليه السلام خاموش شد و عايشه در آرامش قرار گرفت، و فراموش كرد كه پيامبر دست على ''ع '' را گرفت و از ميان مسلمانان بيرون كشيد و گفت كه من اين شخص را به برادرى خود انتخاب كردم.

عايشه گفته بود كه اگر آسمان به زمين فرود آيد نمى گذارم كه بيعت مردم با على به فرجام برسد.

او با اين انديشه و در آغاز خلافت على ''ع'' جنگ جمل را به راه انداخت و خون بسيارى از مسلمانان را به هدر داد.

با اين سابقه باور آن است كه: آن روز كه عايشه بر خانه ى پيامبر به عنوان زن محبوب و عزيز رسول خدا حكمفرمايى داشت، مى انديشد كه براى استقرار حكومت در خاندان خود تلاش كند و مهاجرين و انصار را در مقابل يكديگر قرار دهد و ميدان را از دست على و بنى هاشم بگيرد و پدر خود را خليفه ى مسلمين كند.

شايد ترديدى نباشد، عايشه ام المومنين با شخصيت شگفت انگيز خود همين كه يقين كرد، كه رحلت پيامبر ''ص'' نزديك است در حل مسائل مورد نظر خود و تحكيم موقعيت هاى خويش با پهنه بيشترى ظاهر گرديد و ابتكار عمل را در دست گرفت، تا جايى كه توانست در انتخاب پدر خويش به عنوان جانشين رسول الله، نقش اساسى ايفاء كند. بعد از آن هم چنان كرد تا على ''ع'' براى مدتى دراز از صحنه سياست و حكومت دور گردد.

در هنگام خلافت على عليه السلام در مقام جنگ با او برآمد و مشكلات فراوان به وجود آورد، و مى توان گفت كه صفحه ى تاريكى در تاريخ اسلام از خود به جاى گذاشت.

او زن بود، ولى براى به دست گرفتن نيروى خلافت در تلاش بود. چنانكه خواهيم گفت.

/ 63