سخني که بايد بگويم: على با شخصيت وسيع و متنوع
على قبل از زمان خودش متولد شده و او متعلق به آن زمان نبود.
''جبران خليل''
درباره اميرالمومنين على عليه السلام كتابهاى زيادى نوشته شده و تا جهان باقى است تاريخ زندگى على ''ع'' در ميدان انديشه هاى نويسندگان و دانشمندان قرار مى گيرد و از ديدگاههاى مختلف تحليل مى شود.
على دگرگون كننده ى روحها و جانها و به وجود آورنده ى امواج فراوان در انديشه آدميانى است كه مى خواهند على را بشناسند و او را بشناسانند.
على داراى ابعاد مختلف و گسترده اى است، كه هر كسى به ميزان استعداد و استوارى ايمان و بلندى روح خود و دانش و بينش خويش و به اندازه ى طپشهايى كه از نام على در قلب خود حس مى كند و در ميدان جاذبه ى او قرار مى گيرد على را ترسيم مى كند و از اين جاودانه ى تاريخ نقشى را مى بيند.
اما بايد دانست، همه آنهايى كه قلم به دست گرفتند و از على نوشتند و تمام كسانى كه قلبهايشان مشتاق على است و در پى شناخت او هستند و تلاش مى كنند كه على را به كمال مطلوب ادراك نمايند، چيزى جز سايه اى از شخصيت على نمى بينند .
علت آن است كه على آن طور كه بود خود را نشان نداد و آنچه از خود نشان داد گوشه اى از على بود نه تمام على.
على در شخصيت بزرگ الهى جويانه ى خود و تربيت دينى ويژه ى خويش مركز ثقل حوايج مادى و معنوى جوامع اسلامى و بيانگر علوم و معارف قرآنى است كه پس از رحلت پيامبر امامت و خلافت را حق خود مى داند ولى بدان دست نمى يابد.
همين كه مردم زير ستم عرب و غير عرب با انقلاب خونين خود سازمان حكومت
خليفه ى سوم را در هم كوبيدند على از ميان آرزومندان حق و عدالت سر برآورد تا اين كه در آن غوغا مردم با او بيعت كردند، حتى آنان كه طعم شمشيرش را چشيده بودند، قبول فرمان كردند.
اما ديرى نمى گذرد كه اشراف و سرمايه داران به تجديد قواى خود مى پردازند و دسته دسته از طرفدارى على و پيروى از حق بيرون مى روند.
در اين وقت على مى گويد كه من با خداوند پيمان دارم كه عليه ستمگران قيام كنم و ستمديدگان و گرسنگان مظلوم را از دست آنها رها سازم و اگر غير از اين بود از كار كناره مى گرفتم و بى تامل ريسمان شتر خلافت را به گردنش مى افكندم تا به هر طرف كه مى خواهد برود و به هر پرتگاهى كه ميل دارد روى آورد و آن وقت مردم آزمند دنيا، مى يافتند كه كوشش طاقت فرساى من براى رياست و سلطنت بر مردم و بهره مندى از لذات آن نبود و مى ديدند كه دنياى آنان در نزد على بى ارزش تر از آبى است كه از بينى بز در هنگام عطسه كردن خارج مى شود [ خطبه شقشقيه، نهج البلاغه ''لو لا حضور الحاضر و قيام الحجه بوجود الناصر''. ] ولى على كه روزگارى تشنه ى خلافت بود، آنچنان از خلافت بيزار مى شود كه مى گويد اگر خلافت يك وظيفه الهى نبود آن را رها مى كردم تا به هر پرتگاهى كه مى خواهد برود.
اگر حضور بيعت كنندگان نبود و على را به خلافت ملزم نمى كردند و اگر قيام براى به دست گرفتن خلافت و مسئوليت، وظيفه الهى نبود و على خود را ملزم نمى ديد كه در پناه ارتش، از مظلومان حمايت كند و حق آنها را بگيرد هرگز در چهره خلافت ظاهر نمى شد و براى تشكيل حكومت اقدام نمى كرد. [ خطبه شقشقيه، نهج البلاغه ''لو لا حضور الحاضر و قيام الحجه بوجود الناصر''. ]
آنان كه از دانش اداره ى جامعه بهره مند مى باشند و توان آن را دارند كه مديريت جامعه را عهده دار شوند، در مقابل خداوند مسوول و متعهدند كه امور جامعه را تصدى كنند و نگذارند كه عده اى حقوق جامعه را پايمال و از افراد جامعه به نفع خود بهره كشى كنند.
به عبارت ديگر، خداوند از علماء پيمانى سخت گرفته است كه با ستمكاران پيكار كنند و حق مظلومان را از آنان بگيرند و از كف آنان بدر آورند. [ خطبه شقشقيه، نهج البلاغه ''لو لا حضور الحاضر و قيام الحجه بوجود الناصر''. ]
على از ابعاد مختلف علماء سخن مى گويد، ابعادى وسيع و گسترده، ابعادى در عدالت سياسى و اقتصادى، در هدايت و اداره جامعه، در گرفتن حق مظلوم از ظالم، در پاسخگويى به شمشيرها و سلاح ها در ميدانهاى نبرد، در بيزارى از جنگ و خونريزى ها،
در تعليم و تربيت، در انسان سازى، انسانى والا، كه از همه زنگها زدوده مى شود و به سوى حقيقت و معنى مى رود.
آن گاه اميرالمومنين خود نمونه اى از آن را نشان مى دهد و اين نمونه هم جز على ''ع'' كسى ديگرى نيست.
على در جامعه ى ويژه اى چشم به جهان مى گشايد و در آن پرورش مى يابد و نشو و نما مى كند، اما آن جامعه و ابعادش كاملا شناخته و شكافته نمى شود.
مردمى راجع به على فكر مى كنند و مى نويسند، كه على در كعبه در ميان بتها به دنيا مى آيد و آن گاه پس از چند سال زندگانى، خود همچون ابراهيم نبى ''ع'' از درون شعله هاى آتش جاهليت بيرون مى رود و خدايان دست ساخته ى آدميان را از فراز كعبه به زير مى كشد و مردم را به بت شكنى ظاهرى و باطنى وادار مى كند و تعليم مى دهد.
اما نويسندگان، جامعه اى را كه على در آن بود نمى شناسند و شناختى ندارند، بدون اين كه از جامعه اى كه على فردى از افراد آن جامعه بود مطلبى به درستى بدانند و آن را از زواياى مختلف تجزيه و تحليل كنند و از اعماق آنها انديشه ها را بيرون آورند و ارزشيابى كنند به على مى پردازند.
على از جامعه ى قريش و فردى از آن جامعه بود، اما در جامعه ى خود مستهلك نمى شود بلكه جامعه را به دنبال خود مى كشد و آن را زير و رو و دگرگون مى كند و حركت آن را تغيير مى دهد و همه اشياء و افراد و انديشه ها را تحت جاذبه ى خود و نيروى ثقل خويش درمى آورد.
على به خلافت دست مى يابد اما در خلافت غرق نمى شود بلكه آن را به دنبال خود مى كشد و مى گويد اين كار برايم به اندازه آب بينى بز بى ارزش است.
او جويندگان حقيقت و پويندگان فضيلت را به سوى حق مى خواند و از سراشيبى پستى و هلاكت دور مى سازد ''رياض النضره ص 214 ج 2'' به همين جهت بود كه على كسى را مجبور نمى كند تا با او بيعت كند.